گذشت سالهایی که هشتم مارچ روز دعوت در هتلهای لوکس کابل و دیگر شهرهای بزرگ افغانستان بود، بیآنکه در مورد ماهیت و معنا و پسمنظر به وجود آمدن چنین روزی چند کلمه حرف حسابی و درست زده شود. گذشت سالهایی که مجلس نمایندگان افغانستان بیش از ۲۵ درصد نماینده زن داشت اما حتا قانون منع خشونت بر زنان در آن رأی نیاورد. گذشت سالهایی که زنان معروف جهان از هیلاری کلینتن و آنگلا مرکل تا خیلی از زنان نامدار و تأثیرگذار دیگر به کابل میآمدند و در مورد حمایت جهان از زنان سخن میگفتند و قول میدادند که هیچگاه پشت زنان افغانستان را خالی نخواهند کرد. گذشت سالهایی که زنی برای سالهای متمادی رییس کمیسیون حقوق بشر بود، زنان زیادی وزیر و رییس بودند، تجارت میکردند، استاد دانشگاه بودند و دهها نهاد حکومتی و غیر حکومتی را مدیریت میکردند.
وقتی به اکنون افغانستان نگاه میکنیم همه اینهایی که زنان افغانستان تا دو سال قبل داشتند چنان رویایی و دور به نظر میرسند که انگار از سالهای بسیار دور حرف میزنیم و یا از کشوری غیر از افغانستان سخن میگوییم. واقعیت اما به اندازه دستارهای طالبان سیاه است و به اندازه چهرههای شان خشن و ترسناک. آیا چنین چیزی ممکن است؟ مگر میشود ملتی در عرض دو سال این قدر عقبگرد کند. پاسخ این سوال اما با همه تلخیاش آری است. آری، میشود؛ وقتی که تغییرات بنیادی و اساسی نباشند، وقتی که صورت مسأله تغییر کرده باشد و مبانی همچنان سر جایش باشد، بلی میشود.
قبلا نیز افغانستان باربار شاهد چنین تغییرهای دراماتیکی بود. وقتی حبیبالله کلکانی تمام آنچه را دولت امانی به زنان داده بود طی یک فرمان جمع کرد و سالهای سال طول کشید تا بار دیگر در دهه دموکراسی زنان به عرصه اجتماعی بازگشتند و از آن زمان تا زمان حکومت دکتر نجیبالله با فراز و فرود اندک مرحله به مرحله حضور شان در اجتماع را گسترش دادند و تا سطح حضور در نیروهای مسلح گسترش دادند، اما با پیروزی مجاهدین بار دیگر از تمامی عرصههای اجتماعی حذف شدند و تمامی نگرانی زنان این بود که چگونه شرافت و کرامت انسانی شان را از چشم و دست مجاهدین پیروز نگهدارند.
با حضور جامعه جهانی و پیشینهای که زنان از حضورشان در جامعه داشتند بار دیگر زنان به جامعه بازگشتند و این بار بازهم از ستیژهای آوازخوانی ستاره افغان تا وزارت و دادستانی و افسری نیروهای مسلح همه جا حضور یافتند. شمارشان این بار بیش از هر بار دیگر بود. از لحاظ کمی و کیفی داشتند با مردان برابری میکردند، اما یک تحول سیاسی کافی بود تا ملایی بیاید و با صدور چند فرمان آنها را از دفاتر کار و صنوف دانشگاه گرفته تا نانوایی و حمامهای عمومی جمع کرده و از تمامی حقوق انسانی شان محروم کند.
هرچند زنان این بار به این حذف تن ندادهاند و با قربانیهای بیشماری که دادهاند و به رغم وحشت غیر قابل وصف طالبان هنوز با استفاده از هر فرصتی صدای شان را بلند کرده و مطالبات شان را بسیار روشن و صریح مطرح کرده و بار بار گفتهاند نان، کار و آزادی میخواهند و از آن کوتاه نمیآیند. در این دو سال همیشه مخاطب زنان افغانستان جامعه جهانی بوده است، آنها همیشه از دنیا کمک خواستهاند، راستی چرا زنان افغانستان فقط از جامعه جهانی کمک میخواهند؟ پاسخ این سوال نیز دردناک است، زیرا زن افغانستانی جامعه خود را میشناسد و از آن ناامید است. زن افغانستانی میداند که تفکر طالبانی با طالبان نیامده بلکه با آمدن طالبان این تفکر دستگاه تصمیمگیری و اجرای قانونی را در اختیار گرفته ولی خود تفکر در خانهخانهی افغانستان در نسبتهای کم و زیاد ریشه دارد و حمایت میشود.
در سالهایی که طالبان هم حاکم نبودند، دادگاهها و محاکم از قضایای خشونتهای خانوادگی پر بود. در سالهایی که طالبان حاکم نشده بودند نیز در کابل خانههای امن وجود داشت، این خانههای امن زنان آسیبپذیر را از چه کسانی محافظت میکرد؟ از طالبان؟ نه از مردان، از مردانی که ممکن بود روزانه در کمیسیون حقوق بشر کارمند باشند، در دستگاه قضایی افغانستان کار کنند اما با بازگشت به خانه هیچ کدام از قوانین افغانستان و ارزشهای حقوق بشری را به رسمیت نشناسند و در چهاردیواری اختیاری خود علیه زن و دخترش خشونت کنند.
جامعه افغانستان اکنون باید از خود بپرسند که چرا نتوانستند در این صد سال از دوره امانالله خان تا کنون نتوانستهاند خدشه جدی بر دیوار سنتهای غلط اجتماعی که زن را انسان نمیشمارد وارد کنند. سوال وقتی جدیتر میشود که میبینیم در جامعه نسبتا پیشترفتهتر یا حد اقل باسوادتر ایران که همیشه ثبات و آرامش سیاسی داشته است نیز هنوز پوشش زن مسأله است و برای اختیاری شدن پوشش زن صدها انسان کشته میشوند ولی مسأله حل نمیشود.
واقعیت امر این است که تنها تغییر پایدار و جدی در یک جامعه زمانی ایجاد میشود که با کار فرهنگی مداوم باور مردم تغییر کند و این تغییر باور در هنجارهای اجتماعی بازتاب یابد. اگر در ۲۰ سال گذشته یا در صد سال گذشته نگرش به مسأله قدرت و سیاست فرهنگی میبود و اگر کار برای برابری زنان و مردان در روز هشتم مارچ و آنهم به صورت مسخرهی آن با تجلیل در هتلها و یا گل دادن مردان به همکاران زن شان در ادارات کاری خلاصه نمیشد.
با نگاه از چنین منظری است که به عمق دشواری زنان و زندگی شان در جوامع مثل افغانستان میشود پی برد و در جستوجوی راه حل اساسیتر و جدیتر شد. برای یافتن این راه حل جدی اول میطلبد که حد اقل آن عده از مردان و زنانی که به برابری زن و مرد اعتقاد دارند به آنچه اکنون بر زنان افغانستان میگذرد به عنوان یک شرم بزرگ اعتراف کنند و درک کنند که رسیدن به یک جامعه انسانی با تغییرات سطحی و پروژهبازی و نگاه تجلیلگرایانه نمیشود. گاهی ممکن است سکوت یا هم واکنش جامعه جهانی در حد تأسف در رابطه به وضعیت زنان ما را خشمگین کند، اما واقعیت این است که جهان به زبان بیزبانی دارد میگوید آنها قادر به انجام کار بزرگ و جدی نیستند و تا زمانی که جامعه افغانستان به خصوص بخش اعظم از مردان آن به اندیشیدن، فکر کردن، بازنگری و نگاه علمی و منطقی به خودشان و خانواده و زندگی تن ندهند، کاری از دست جهان برنمیآید.
تلختر اینکه راه میانبری وجود ندارد. جهان هماکنون هم با تحریم طالبان و بستن دروازههای رسمیت و مشروعیت به روی طالبان به سهم خود کار کرده است اما این جامعه افغانستان است که هنوز زنان لابیگر برای طالبان دارد، این جامعه افغانستان است که برای رهبران به اصطلاح مطرح و مهم شان، شامل شدن در کابینه طالبان دغدغه اصلی است نه سلب کرامت انسانی زنان.
آنچه در دل این همه تاریکی کورسویی از امید را نشان میدهد آگاهی زنان است که شمارشان اندک نیست، حضور خیابانی آنها پس از این همه سرکوب و وحشت در آستانه هشتم مارچ امسال در جادههای تحت سلطه طالبان این پیام را صریح و روشن مخابره کرد که عزم زنان افغانستان برای رسیدن به اهداف انسانی و برحق شان جدی است.
راه نجات افغانستان و زنان افغانستان از همینجا میگذرد، از همین خودآگاهی و ایمانی که در دو سال گذشته شجاعت و جسارت ایستادگی به زنان افغانستان را داده است. اگر در کنار این خودآگاهی و ایستادگی هماهنگی بیشتر، همصدایی و برنامهریزی درستتر میان زنان معترض در داخل افغانستان و زنانی که در بیرون از کشور امکان بیشتری برای بازتاب صدا و مطالبات زنان دارند ایجاد شود سرانجام زنان افغانستان گلیم همیشه غمبار زندگی شان را از ورطه سیاست و فرهنگ مردسالارانه بیرون کرده و هم خود و هم مردان افغانستان را از جهل مرکبی که قرنهاست در آن گرفتارند نجات خواهند داد. به شرط آنکه مردانی که به برابری و کرامت انسانی زنان باور دارند در این مبارزه در کنار زنان بیاستند. و این زمانی اتفاق خواهد افتاد که زنان مانند دو سال گذشته پرچمداری آزادیخواهی و برابریطلبی را همچنان به دوش بکشند.
دیدگاهها 1
ممنون از این مطلب کاربردی