نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

دختری با قلم‌های رنگی

  • سایه
  • 19 حوت 1401
زینب عطایی

«قبل از آمدن گروه طالبان فقط نقاشی می‌کردم، ولی حالا با نقاشی زندگی می‌کنم و از شرایط وحشت‌ناک طالبانی به نقاشی و کتاب پناه آوردم.»

زینب عطایی، دختری که همزمان با سقوط دور اول گروه طالبان در سال 2001 میلادی در کابل متولد شده است، دوران مکتب را در لیسه «زینب کبرا» تمام کرده و همگام با پا گرفتن دموکراسی در افغانستان قد کشیده و برای رسیدن به آرزوهایش تلاش کرده است. اما تسلط دوباره گروه طالبان بر افغانستان او و تمام همنوعانش را از آرزوهای‌شان جدا کرده است.

زینب، تمام دوران کودکی‌اش را با نقاشی کشیدن و علاقه‌اش به هنر به یاد می‌آرود.

«از زمانی که خیلی خرد بودم به نقاشی کشیدن علاقه داشتم و از صنف اول تا صنف چهارم مکتب در ساعت‌ درسی که رسامی داشتیم استاد مرا پای تخته می‌خواست و برای همصنفی‌هایم نقاشی می‌کشیدم.»

زینب، بعد از این‌که کلاس دوازدهم را تمام می‌کند در کنار آمادگی گرفتن برای امتحان عمومی کانکور در کلاس نقاشی هم ثبت نام می‌کند و از آن روز به بعد به گونه‌ی جدی پا به دنیای بوم و رنگ نقاشی می‌گذارد.

«وقتی فهمیدم استعدادم در نقاشی و هنر خوب است، هیچ‌گاه به چیزی جز دنیای هنر فکر نکردم و همیشه آرزو داشتم از خودم یک تابلوی بزرگ نقاشی کنم و یک گالری هنری داشته باشم.»

این آرزوها زینب را تا صبح روز سقوط کابل همراهی می‌کند. با این‌که برای زینب گروه طالبان در حد قصه‌ای بوده که گاه گاهی مادرش برایش تعریف می‌کرد و خودش شاید در خوابش هم قدرت گرفتن دوباره‌ این گروه را باور نمی‌کرد. «تا همین چند سال پیش که در کابل انفجار و انتحار نبود، من حتا چیزی به نام طالب را نمی‌شناختم. برای من طالبان از زمانی خلق شد که حمله‌های انتخاری در کابل شروع شد، ولی هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم که روزی من هم مثل مادرم در سایه‌ی این گروه زندگی کنم و تمام دار و ندارم را از دست بدهم.»

او چند هفته قبل از سقوط کابل به دست گروه طالبان در امتحان عمومی کانکور اشتراک کرده بود، تا بتواند رشته‌ی دلخواهش را در دانشکده‌ی هنر «دانشگاه کابل» بخواند، ولی آمدن گروه طالبان و دشمنی دیرینه‌ی این گروه با هنر باعث شد تا بیشتر رشته‌های دانشکده‌ی هنر حذف شود.

درست چند هفته بعد از سقوط کابل نتایج امتحان عمومی کانکور اعلان می‌شود و زینب در رشته‌ی «مجسمه‌سازی» دانشگاه کابل راه می‌یابد.

«از روی علاقه‌‌ام به هنر در امتحان کانکور هم رشته‌های هنری را انتخاب کرده بودم، در رشته‌ی مجسمه‌‌سازی کامیاب، ولی گروه طالبان رشته‌ی مسجمه سازی، موسیقی و چند بخش دیگر را حذف کرد و حالا هم که هیچ دختری حق آموزش را ندارند.»

دختری با قلم‌های رنگی

زینب وقتی که در مورد سقوط کابل حرف می‌زند، صدا و حالت چشمانش تغییر می‌کند و غمگین می‌شود.

«در چند سال اخیر هر شب خبرهای جنگ را از تلویزیون می‌شنیدم، ولی هیچ‌‌گاه تصور نمی‌کردم گروهی که همیشه آدم می‌کشد و هیچ بوی از انسانیت نمی‌برد، بر سرنوشت ما حاکم شود.»

لحظه‌ای سکوت می‌کند و با گفتن این‌که آن روز یکی از وحشتناک‌ترین روزهای عمرش بوده ادامه می‌دهد.

همچنان بخوانید

دختری که «امید» می‌بخشد

دختری که «امید» می‌بخشد

26 حوت 1401
برند بانوی شرقی به مردان واگذار شد

برند بانوی شرقی به مردان واگذار شد

21 دلو 1401

«پدرم زنگ زد که طالب کابل را گرفت از خانه بیرون نشوید، تمام روز را با خواهرم که سال آخر دانشگاه بود گریه کردیم، پیش کلکین که طرف کوچه است ایستاد شده بودم و بیرون را نگاه می‌کردم، فکر می‌کردم دیگر نمی‌توانم مثل گذشته بیرون بروم.»

آن روزها یک ‌سال از رو آوردن زینب به نقاشی می‌گذشت، او هر روز به آموزشگاه می‌رفت تا برای خودش آینده‌ای بهتر را رنگ‌آمیزی کند.

«چند روز از آمدن طالبان می‌گذشت و بیرون نرفته بودم، فکر می‌کردم که می‌توانم به نقاشی ادامه بدهم یانه. روز سوم بود که استاد پیام داد و گفت؛ تا خبر ندادیم به کورس نیاید، طالبان مخالف هنر است و نقاشی کشیدن از چهره به باور آن‌ها حرام است.»

او دوباره به یاد قصه‌های مادرش می‌افتد که گفته بود؛ در دوران قبلی گروه طالبان هیچ زنی حق نداشت درس بخواند و یا حتا از خانه بیرون شود.

«وقتی حرف‌های مادرم که در باره‌ی طالبان گفته بود به یادم می‌آمد بیشتر وحشت می‌کردم. داشتم در خانه خفه می‌شدم و یک هفته بعد از آمدن طالبان بیرون رفتم، همه می‌گفتند که باید لباس دراز بپوشی و صورت و دست‌هایت هم نباید معلوم شود. نمی‌توانستم با آن شرایط کنار بیایم و با پوشش همیشگی خود بیرون رفتم و به مادرم گفتم که با شرایط که مردم می‌گوید، شاید زنده بر نگردم.»

با آمدن گروه طالبان پدر زینب هم کارش را از دست می‌دهد و بعد از آن برای زینب پرداختن هزینه‌ی آموزشگاه دشوار می‌شود.

«وضعیت اقتصادی پدرم بعد از آمدن طالبان خوب نبود و من می‌شرمیدم که حتا برای کرای موتر را هم از پدرم پول بخواهم. دوست نداشتم پدرم به خاطر بی‌پولی پیش دخترش کم بیاید.»

از آن روز به بعد زینب تصمیم می‌گیرد نقاشی را پیش خودش تمرین کند و برای این‌که بتواند هزینه‌ی اش را تأمین کند یک صحفه‌ی هنری در «انستاگرام» ایجاد می‌کند و از طریق آن از دنبال کننده‌هایش سفارش نقاشی می‌گیرد.

زینب عطایی

«وقتی صحفه‌ی هنری ایحاد کردم و آدم‌های زیاد نقاشی‌هایم را دیدند و تشویقم کردند، من بیشتر انرژی گرفتم، حالا کسانی که کارهایم را دنبال می‌کنند به من سفارش نقاشی می‌دهند، می‌توانم تمام هزینه‌‌هایم را تأمین کنم و بیشتر از هر وقتی انگیزه برای ادامه دادن دارم.»

زینب بیشتر سفارش طرح‌های هنری و نقاشی روی چوب و سفال را از دنبال کننده‌هایش دریافت می‌کند، او  «وقتی برای تهیه چوب و سفال بیرون می‌روم با بایسکل می‌روم، لباس پسرانه و کلاه می‌پوشم تا طالبان متوجه نشوند. در زمان جمهوریت هم اکثرا با بایسکل رفت و آمد می‌کردم، حالا هم برای خواسته‌هایم می‌جنگم و هزگر تسلیم نمی‌شوم.»

وقتی در مورد قیمت تابلوها و پولی که در برابر کارهایش می‌گیرد پرسیدم، با خنده جوابم را داد و گفت: «دوست ندارم کسی را مجبور به پرداخت پول بیش از حد توانش کنم، وقتی آن‌ها کارهایم را دوست دارد و برای هنر اهمیت می‌دهند برای من هم با ارزش است. کوشش می‌کنم چیزی که مشتری توانایی پرداختش را داشته باشد بگیرم و همانقدر که بتوانم هزینه‌ی رنگ و کارم را تأمین کنم، گاهی اتفاق افتاده که قمیت تابلو قرض مانده.»

پدرش یگانه حمایت کننده‌‌‌ای زینب است که همیشه او را برای آموختن حمایت کرده است، وقتی از پدرش در مورد شرایطی که گروه طالبان بالای زن‌ها وضع کرده پرسیدم، حرف‌هایش را با کشیدن آهی سردی شروع کرد. «از کسانی که تازه از کوه پایین شده است بیشتر از این توقع نمی‌رود. کاش می‌توانستم برای درس خواندن دخترانم کاری کنم، ولی حیف که دستم به هیچ‌جایی بند نیست و مجبورم نابود شدن آینده‌ی دخترانم و میلیون‌ها آدم دیگر را تماشا کنم.»

به گفته‌ی زینب در تمام خانواده‌های افغانستانی حداقل یک مردی که افکار طالبانی دارد زندگی می‌کند.

«برادرم به خاطر شرایطی که بالای من و خانمش آمده و آینده‌ای دخترش که دارد بزرگ می‌شود هیچ نگرانی ندارد، بیشتر به خاطر وضعیت کار خودش و این‌که طالبان مالیات سنگین می‌گیرد نگران است، این بی‌خیالی و درک نکردن برادرم بدتر از شرایط گروه طالبان اذیتم می‌کند.»

زینب حرف‌هایش را با گفتن این‌ که «وقتی سفارش را تحویل می‌دهم و پولش را می‌گیرم و از آن پول خرج خانه می‌خرم برایم خیلی خوشایند است، برای استقلال داشتن همیشه تلاش می‌کنم و هرگز کم نمی‌آورم.»

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: کارآفرینی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد
هزار و یک شب

تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد

6 حمل 1402

یاسمن ۳۵ ساله است. زن قد کوتاه و لاغر اندام، با چشمان بادامی و رنگ گندمی که از فرط کار و فشار زندگی در دیار غربت دور چشمانش چین و چروک برداشته و قدش خمیده است.

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
عید زنان
هزار و یک شب

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402

روز اول نوروز است. لباس و شال آبی‌رنگ و خامک‌دوزی را پوشیده‌ برای مبارک‌گویی سال نو راهی خانه‌ی اقوام و دوستانم شده‌ام. از دروازه که خارج می‌شوم، وارد جاده‌ی عمومی می‌شوم. نرم نرم باران می‌بارد. 

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00