نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

  • آفاق
  • 25 حوت 1401
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر می‌شدیم. از ما یک خانواده‌ی تنگ‌دست و فقیر شکل گرفته بود که مرد آن خانواده در غم پیدا کردن نان خودش را گم کرده بود. ما زمانی زیادی را با فقر زندگی کردیم.

تا اینکه بعد از روز‌ها گرسنگی و در‌بدری پدرم تصمیم گرفت تا از عمه‌ام پول قرض بگیرد و برای خودش یک دکان خوراکه فروشی باز کند. بعد از گرفتن قرض، پدرم دکان را باز کرد و یک ساله کرایه‌ی دکان را نیز از قبل پرداخت. در مجموع پدرم از عمه‌ام 270 هزار افغانی قرضدار شد. پدرم به عمه‌ام قول داده بود که بعد از گذشت دو سال پولش را پس می‌دهد. اما دو سال از قرضش گذشت ولی ما نتوانستیم پول او را پس بپردازیم. هرچند کار پدرم نسبتا خوب بود ولی همان‌قدر می‌شد که بخوریم و بپوشیم، بیشتر از آن نمی‌شد که ما بتوانیم ذخیزه‌اش کنیم و قرض عمه‌ را بدهیم.

عمه‌ام بار‌ها از پدرم خواست تا پولش را برگرداند، اما پدرم سر باز می‌زد و برایش می‌گفت پولی ندارد که به او بدهد. در یکی از روز‌ها که عمه‌ام دوباره به دنبال پولش به خانه‌ی ما آمده بود و پدرم جوابش داده بود، به پدرم گفت: «اگر نمی‌توانی پولم را پس بدهی، دخترت را به پسرم بده و قرضت را خلاص کن. نام خدا دخترت هم جوان شده… .»

بعد از شنیدن حرف‌های عمه‌، پدرم به‌ من نگاهی کرد و بعد به عمه‌ام گفت: «اجازه بده کمی فکر کنم. آن‌چه تو می‌گویی به همین آسانی نمی‌شود. بهتر است در باره‌اش فکر کنم.»

از نگاه پدرم دانستم که او با این وصلت راضی است و حاضر است مرا عوض قرضش به خواهرزاده خود بدهد. پسر عمه‌ام 38 سالش بود و یک خانم نیز داشت. اما چون خانمش حمل نمی‌گرفت، تصمیم گرفته بود که دوباره ازدواج کند.

شام آنروز پدرم آمد و موضوع را به مادرم گفت. هردو در اتاق پهلو نشسته بودند و آهسته‌آهسته در این باره باهم حرف می‌زدند. من نیز چون بی‌قرار و نگران آینده‌ا‌م بودم پشت دروازه‌ی اتاق ایستادم و به حرف‌های شان گوش دادم.

مادرم می‌گفت «اگر ثریا را بدهیم آیا آن‌ها به ما باز هم پول خواهند داد؟ آخر ثریا را که نمی‌شود فقط به‌ خاطر 200 هزار به آن‌ها بدهیم. باید پول بیشتری برای ما بدهند.»

پدرم می‌گفت که «حتا اگر برای ما پول هم ندهند ما ثریا را باید به آن‌ها بدهیم زن! نمی‌شود که پول نقد بدهیم. از کجا پیدا کنیم؟ خودت می‌بینی تازه زندگی ما بهتر شده و دست ما به دهان مان می‌رسد. باید ثریا را بدهیم تا دکانم از بین نرود وگرنه این هشت اولاد را چگونه نان بدهیم و چگونه بزرگ کنیم. اگر ثریا شوهر کند، هم به خودش خوب است و هم به ما خوب می‌شود. او شوهر می‌کند و خرج ما نیز کمتر می‌شود. راهی به جز به شوهر دادنش نداریم.»

از حرف‌های پدر و مادرم فهمیدم که مرا به شوهر می‌دهند و قرار نیست منصرف شوند. دلم برای خودم می‌سوخت. برای مکتبم که نیمه تمام می‌ماند. برای رویا و آرزو‌هایی که داشتم. با چشمان خودم می‌دیدم که چگونه زندگی‌ام را تباه و آینده‌ام را خراب می‌کنند. اما کاری برای نجات خودم نمی‌توانستم. هرچند این وصلت برایم اشتباه به نظر می‌رسید اما باز هم امید‌وار بودم و توقع داشتم که زندگی خوبی نصیبم شود. فکر می‌کردم که شاید بتوانم با پسر عمه‌ام خوشبخت شوم. ولی اصلا چنین نشد. من نه تنها در این زندگ مشترک خوشبخت نشدم، بلکه بدبختی را به معنای واقعی حس و درک کردم.

بعد از ازدواج، عمه‌‌ام مرا وادار می‌کرد که تمام روز را در خانه کار کنم. ظرف بشویم، آشپزی کنم، خانه را جمع و جارو کنم. اگر نمی‌کردم برایم طعنه می‌داد که تو را خریده‌ایم و اگر خوشحال نیستی پول ما را بده و پس به خانه‌ی مادرت برو.شوهرم نیز به مادرش گوش می‌کرد و اهمیتی به حرف‌های من نمی‌داد.

همچنان بخوانید

ازدواج زیر سن

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401
بیکاری زنان

محدودیت کار زنان؛ بیکاری باعث فروپاشی خانواده‌‌ام شد

9 حوت 1401

صبرم سر رفته بود. نمی‌دانستم چه کار کنم و کدام یکی را زودتر نادیده بگیرم و تحمل کنم. بدی‌های امباقم را، بدی‌های عمه‌ام را و یا بی‌تفاوتی شوهرم و فامیل پدری‌ام را. تحمل همه این‌ها برایم سخت و دشوار بود، تحمل این همه زجر و شکنجه‌ی روحی که پایانی نداشت.

با گذشت دو سال از ازدواجم صاحب یک فرزند پسر شدم. فکر می‌کردم تولد پسرم همه چیز را خوب می‌سازد و زندگی‌ام بهتر می‌شود اما هرگز چنین نشد. عمه‌ام همیشه فقر و تنگ‌دستی پدرم را و اینکه مرا در بدل قرض به آن‌ها داده بود، به رخم می‌کشید و برایم طعنه می‌زد. یادم است در یکی از روز‌ها از شوهرم خواستم تا برای پسر مان که تازه مریض شده بود مقداری میوه بیاورد، اما عمه‌ام با لحن بد و تندی برایم گفت: «خودت در خانه‌ی پدرت چقدر میوه می‌خوردی که حالا پسرت را می‌دهی، گرسنگی‌هایت این‌قدر زود از یادت رفته است؟»

برایش حرفی نزدم و ساکت ماندم. به چهره‌ی فرزندم نگاه کردم. دلم می‌خواست فریاد بکشم اما فایده‌ای نداشت. باید ساکت می‌بودم. کاری هم نمی‌شد کرد. آخر من یک قربانی بودم که در هیچ جایی پناه نداشتم.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: ازدواج اجباریفقر و بیکاری
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 23

  1. دکتورعبیدالله فضلپور says:
    1 هفته پیش

    فقر ومحرومیت ازیکطرف وفرهنگ زن ستیزی وعدم مراعات حقوق زن , بی علمی وبی دانشی ,عنعنات قبیله وی ازطرف دیگر سبب ازدواج های اجباری گردیده حق دختران سلب شده است که این حالت ازنظر روانی مشکلات زیادی ازقبیل خشونت های خانوادگی,خودکشی ها,فرار ازمنزل ودشمنی های فامیلی و قتل های ناموسی میگردد که نمونه های بارز آنرا درکشور غمدیده ی ما مشاهده نموده ایم.

    پاسخ
    • مهوش عادلی says:
      1 هفته پیش

      ما نمونه های زیاد از چنین حالت داریم که زنان افغان متقبل می شوند. راه حل درس و تعلیم است که خانواده ها آگاهی پیدا کنند اما متاسفانه طالبان گوش شنوا ندارند.
      می دانم تحمل این حالت خیلی سخت است.

      پاسخ
  2. AnsAr says:
    1 هفته پیش

    یکی از دلایل بدبختی افغانستان عدم فهم علم است
    در افغانستان خیلی خانواده های جاهل هستن که نی از دین خبر دارن نی از دنیا زندگی اولاد شان را بخاطر گپ مردم یا هم عنعنات پوچ و بی معنا از بین میبرند
    نکاح اجباری در دین اسلام جواز نداره اما کجاست پدری که از دین خبر داشته باشه
    از الله ج برای همه مردم افغانستان هدایت نیکی میخایم

    پاسخ
  3. علی احمد "ظفر" says:
    1 هفته پیش

    دلیل این همه کارها بیسوادی .چون عرف عنعنات بیجا مردم افغانستان که فلانی اولاد زیاد دارد باید منم اولاد زیاد بیارم و از نان نفقه اولاد خبری نیست و فکرش این است که دختر زود جوان شود به شوهر بدهیم پول کمایی کنیم و بچه جوان شود یا طالب و تروریست ببار میارد یا دزد و رهزن. بدبختانه همچون موارد در هر قریه و هر منطقه افغانستان وجود دارد که متاسفانه خیلی درد اورد و رنج اور است.
    اگر سواد کافی وجود داشته باشد دو طفل الی سه طفل بدنیا میارد که هم نان و نفقه اش و هم به تربیه سالمش رسیده گی میشود .

    پاسخ
  4. kaveh khalifehai says:
    1 هفته پیش

    الکی شلوغش نکن بهترین فرصت ازدواج نصیبت شده و ازدواج کردی و مادرشوهر دلسوز و خوبی داری عمه ت در کل این داستاان دست بالا رو در انسانیت و خیرخواهی داشته مثل ی زن خوب قدردان محبتهای گذشته و حالش باش
    ی جوری از تحصیل ناتمامت گفتی انگار تو ژاپن و فنلاند تحصیل میکردی در کل بشین زندگیتو بکن و صدات درنیاد

    پاسخ
    • مجیب نظری says:
      6 روز پیش

      به‌حرفت‌موآ‌فق‌هستم

      پاسخ
      • بدزبان says:
        2 روز پیش

        ان شا الله چنین فرصت نابی نصیب نزدیکان یا عزیزانت شود اگر عالی هست

        پاسخ
    • فرهاد says:
      3 روز پیش

      توره چی زور داده انشالله ک خواهر نزدیکانت مث این دختربشه خودتم درفقر

      پاسخ
    • پدرام says:
      3 روز پیش

      وقتی پول نداری شکم خودت را سیر کنی چرا انقدر بچه گدا پس میندازی ما مگه آدم نیستیم نداشتیم زن نگرفتیم

      پاسخ
    • امیر says:
      2 روز پیش

      باشما موافقم صددرصد

      پاسخ
    • شهره says:
      2 روز پیش

      تو خود طالبانی ننگ بر تو

      پاسخ
  5. جاوید. J says:
    1 هفته پیش

    این هم نتیجه جهادی به خاطری منفعت های شخصی تمام سد. همه ملت را گداه ساختند و مردم را گرسنه رها کردند. و اگر عقب ببینیم تمامی جهاد ها به خاطری چور و‌جپاول و تباه کردند مردم بوده. خدایا تو رحم کن!!!

    پاسخ
  6. استاد دانشگاه says:
    3 روز پیش

    فقط صبح تا شب دنبال فرزند آوری بودی که چه؟خداوند به انسان عقل و شعور داده

    پاسخ
  7. الف says:
    3 روز پیش

    عزیزم صبوری کن انشاله فرجی در زندگیت رخ می دهد

    پاسخ
    • علیرضا says:
      2 روز پیش

      واقعا ریشه این مشکلات رو باید تو بی سوادی و عدم اگاهی از اینده بررسی کرد فقط تبلیغ فرزند اوری کار درستی نیست .همه جانبه باید به موضوع نگاه کرد

      پاسخ
  8. رضا نتاج says:
    3 روز پیش

    خدا میدونه چقد ناراحت شدم و اشکم اومد.خدا لعنت کنه آدمهایی رو که تمام زندگیشون پول هست و فکر میکنن چون پول دارن میتونن هر غلطی بکنن اونم عمه در حق برادر زاده

    پاسخ
    • رفیع همراز says:
      2 روز پیش

      خداوند. لعنت کند او پدر و مادرت ره کم اولاد به دنیا می‌آوردن لعنت هزار بار لعنت به پدر مادر احمق تو

      پاسخ
  9. رز ایران says:
    3 روز پیش

    به امید ظهور انسان کامل عصر مهدی موعود تا زنان هم کیشم به آرامش برسند و مقام و منزلت واقعی خود را در خانواده و اجتماع بدست بیاورند

    پاسخ
    • امیر says:
      2 روز پیش

      باشما موافقم صددرصد

      پاسخ
    • امیر says:
      2 روز پیش

      حالا مردم بدبختی بکشند که معلوم نیست کی حصرت میا

      پاسخ
  10. حسین says:
    3 روز پیش

    اول لعنت بر اون پدر بی غیرت و مادری که اسم مادر رو نجس کرد، چون یه حیوان با بچه خودش همچین نمیکنه و نمیفروشه، بعدشم لعنت خدا بر اون عمه که از برادرزاده خودش هم سواستفاده کرد. ننگ بر چنین پدرومادر که مثل سگ توله میسازن و…

    پاسخ
  11. مسلم says:
    2 روز پیش

    دلم پر غصه و ماری زدستم بر نمی آید….. آخ تا روز قیامت

    پاسخ
    • زهرا says:
      2 روز پیش

      کلی دلم گرف با خوندنش

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00