نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

قربانی فقر جنسی

  • آفاق
  • 3 حمل 1402
فقر جنسی

مادرم همیشه سرزنشم می‌کرد، برایم آزادی نمی‌داد، به من قید می‌گرفت و نمی‌گذاشت خیلی به بیرون از خانه بروم. چون قبلا شاهد اذیتم توسط یک مرد بود و آن اتفاق را هرگز فراموش نمی‌کرد. آن‌زمان من فقط شانزده سالم بود و نو‌جوانی بیش نبودم. در یکی از روزهای بهاری می‌خواستم با مادرم به شهر برویم و برای رسیدن به شهر باید از کوچه‌ای به نام کوچه‌ی قصاب‌ها می‌گذشتیم، که خیلی کوچک و تنگ بود.

آن کوچه‌ی تنگ و کوچک مسافت زیادی داشت و باید حدود ده دقیقه‌ راه می‌رفتیم تا به جاده‌ی اصلی می‌رسیدیم. به سختی می‌شد در آن کوچه‌ فردی را دید که در حال عبور باشد. آن‌جا یک میان‌بر آرام و خلوت بود. ما نیز در حالی‌که داشتیم از کوچه گذر می‌کردیم، مادرم شروع کرد به قصه کردن در باره‌ی خاله مرضیه و زیبایی عروسش، اینکه عروس کوچکش چشمان آبی‌رنگ دارد، سفید است و خیلی زیباست. مادرم داشت قصه‌ می‌کرد و من نیز به قصه‌ی شیرینش گوش می‌دادم که مردی از آنسوی کوچه‌ نزدیک مان شد.

تا به چهره‌اش دیدم، به چشمم خیلی مشکوک می‌زد، با آنکه وزنش زیاد بود اما با عجله به سوی ما قدم برمی‌داشت و با دستانش دور دهانش را پاک می‌کرد. حس کردم هدف شومی در سر دارد. هرچند که مادرم آمدنش را متوجه نشد، اما من چون ترسیده بودم نزدیک مادرم شدم و به مادرم گفتم که آن مرد دارد به گونه‌‌ی عجیبی با عجله‌ به سوی ما می‌آید. تا مادرم خواست کاری کند، آن مرد نزدیکم شد و با دستانش از کمرم محکم گرفت. مرا از مادرم جدا کرد و به سوی خودش کشید.

سنگینی دستانش را بر بدنم حس می‌کردم. چنان خشکم زده بود و ترسیده بودم که حتا نمی‌توانستم فریاد بکشم. گویا زبانم از کار افتاده بود. شوک دیده بودم، نمی‌دانستم چه کار باید بکنم. مادرم با آن مرد درگیر شد، داشت او را با صدای بلند نفرین می‌کرد، از مردم کمک می‌خواست و فریاد می‌زد تا بتواند مرا از چنگش رها کند. اما آن مرد تمام وجودم را در آغوش کشیده بود و در حالی‌که داشت از تعرض بر بدنم لذت می‌برد، با خودش می‌خندید و مرا بیشتر به سویش می‌کشانید.من داشتم گریه می‌کردم. از صدای نفس کشیدنش بدم می‌آمد و خودم را بیچاره احساس می‌کردم.

این درگیری میان آن مرد و مادرم تا زمانی دوام آورد که پسری از حویلی پهلو بیرون شد تا ببیند چه خبر است. وقتی آن پسر از خانه‌اش بیرون شد، وجودم آزاد شد، سنگینی دستان آن مرد از تنم جدا شد و دیدم که آن مرد مرا رها کرده و به سوی جاده می‌گریزد. مادرم داشت از آن پسر نوجوان خواهش می‌کرد تا آن مرد را بگیرد. پسر به دنبالش به جاده رفت اما نتوانست او را بگیرد. آن مرد رفت ولی نفرین‌های مادرم تمام راه ادامه داشت. آن روز ما به شهر نرفتیم و به خانه برگشتیم.مادرم داشت آن‌ مرد را نفرین می‌کرد و من از خود بی‌خبر بودم. آنقدر ترسیده بودم و شوکه شده بودم که نمی‌دانستم چه کار کنم. اصلا باورم نمی‌شد و نمی‌توانستم تصور کنم که چنین اتفاقی برایم افتاده است.

بعد از آن روز، رفتار مادرم با من تغییر کرد. او هر‌بار آن اتفاق را برایم یادآور می‌شد و می‌گفت که کمتر از خانه بیرون شوم و هرگز تنهایی به بیرون نروم! بار‌ها برایم گوش زد می‌کرد که «دختر جوان نباید به تنهایی بگردد و به جایی برود.دختر جوان باید نام ‌نیک خودش را نگه‌ دارد و با نام ‌نیک و به خوبی پس بخت شود.»

او برایم می‌گفت که لازم نیست به جایی برویم و هر وقت خواستم تنهایی به جایی بروم به یاد بیاورم که آن‌روز بعد از چاشت چه اتفاقی برایم افتاد. بعد از آن اتفاق این حرف شده بود تکیه کلام مادرم و به تکرار یاد‌آور می‌شد که « نگه ‌داشتن دختر جوان در خانه قیامت خداست».

مادرم هرگز درک نمی‌کرد که یاد‌‌آور شدن آن واقعه‌ی تلخ چقدر برایم رنج‌آور است و مرا زجرکش می‌کند. او فکر می‌کرد که اتفاق آن‌روز اشتباه من است چون من یک دخترم و وجودم آن مرد را تحریک به این کار کرده است. دیگر مادرم نیز مانند بقیه کم‌کم وجودم را ننگ می‌دانست و باور داشت که باید در خانه بمانم.

هرچند او این موضوع را از پدر و برادرانم پنهان کرده بود، اما هرگز به حالت عادی برنگشت و با من مثل گذشته نشد. گویا من داشتم تاوان می‌دادم و جزا می‌دیدم؛ جزای گناهی را که هرگز مرتکب نشده بودم. مرا تنبیه کرده بودند به خاطر اشتباهی که هرگز انجام نداده بودم. من داشتم تاوان فقر جنسی یک مرد را پس می‌دادم، تاوان جهالت یک جامعه را، تاوان عقب ماندگی یک انسان را پس می‌دادم. چون یک دختر بودم، همین، چون دخترم! با اینکه سال‌های زیادی از آن اتفاق گذشته اما آنقدر سرزنش شده بودم که هرگز نتوانستم دوباره حتا نزدیک آن کوچه‌ بروم و یا روزی بخواهم با مادرم به شهر بروم.

همچنان بخوانید

زنان کارجو در معرض آزار و پیشنهاد سکس

آزار و اذیت زنان به بهانه فرصت کاری

13 دلو 1401
دیگر آن آدم سابق نشدم

دیگر آن آدم سابق نشدم

20 عقرب 1401
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: آزار جنسی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش

پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت

13 جوزا 1402

گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش می‌دید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگی‌اش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...

بیشتر بخوانید
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»
زنان و مهاجرت

«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»

6 جوزا 1402

دوهفته از آمدن مان به ایران می‌گذرد. افغانستان که بودم تصورم از زندگی در ایران چیز دیگری بود. اتاق‌های قشنگ و خوش منظر؛ صالون کلان با آشپزخانه‌ی مجهز و زیبا؛ حویلی کوچک اما با صفا و تمیز. بار...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00