نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

خودکشی خواهرم باعث بیداری خانواده شد

  • آفاق
  • 5 حمل 1402
63078897_606

خودکشی اسما همه‌ی ما را ناراحت کرد. این موضوع برای ما غیر قابل باور بود، چون اسما دختر هوشیار و درس‌خوان بود. او از کودکی آرزو داشت که درس بخواند و در آینده یک وکیل شود. یادم است شب‌های امتحان اسما تا نیمه‌های شب‌ بیدار می‌ماند، درس می‌خواند و در صنف هم همیشه نمراتش خیلی بالاتر از بقیه‌ی شاگردان می‌بود. هرچند اسما فکر باز و روشن داشت، ولی فامیل و اقوامش سنتی و مردسالار بودند که تحصیل و آزادی زنان را دوست نداشتند. پدر اسما به شدت سخت‌گیر و قید‌گیر بود. او دختران جوان را ننگ و ناموس می‌پنداشت و قبول نداشت که دختران در سن بلوغ به مکتب و دانشگاه برود.

 پدر اسما همیشه او و خواهرانش را مجبور می‌کرد تا برقع بپوشند و پوشش «اسلامی» را رعایت کنند. حتا از همان کوچکی اسما و خواهرانش برقع می‌پوشیدند و کمتر بیرون از خانه دیده می‌شدند. اسما دختر بزرگ خانواده بود. او وقتی صنف دهم شد، پدرش او را از رفتن به مکتب منع کرد. پدرش فکر می‌کرد که اسما دیگر جوان شده است و همین‌قدر تحصیل برای يک دختر جوان کافی است. باور اینکه پدر اسما اجازه نمی‌داد تا او به مکتب برود و تحصیلش را ادامه بدهد، برای اسما سخت و غیر قابل تحمل بود.

 اوایل اسما فکر می‌کرد که با گذشت زمان پدرش با او خوب خواهد شد و از این تصمیم نادرست که اسما به مکتب نرود دست خواهد کشید، اما پدرش هرگز کوتاه نیامد و نظرش تغییر نکرد. زمانی ‌که اسما دانست پدرش قرار نیست نظرش تغییر کند. کوشش کرد تا با تصمیم پدرش مخالفت کند، در مقابلش بایستد و از حقش دفاع کند. اما پدرش بارها اسما را به خاطر اینکه در مقابلش ایستاد شده است، شنکجه  و لت‌وکوبش کرد.

با گذشت زمان این‌ بدرفتاری‌های پدرش، اسما را زمین‌گیر کرد. هرچند خانواده‌اش نیز شاهد این قضیه بودند که اسما چگونه روز به روز افسرده و ناامید می‌شود اما هیچ‌کس از او حمایت نکرد. او را در این راه تنها گذاشتند و هیچ‌کس کنارش ایستاده نشد تا برای آینده‌اش مبارزه کند. از آن‌جا که فامیل اسما نیز سنتی بود، همه فکر می‌کردند که پدر اسما بهترین تصمیم را ‌گرفته است، رفتن به دانشگاه و مکتب برای يک دختر جوان نادرست و اشتباه است.

آن زمان من هم‌صنفی و همسایه‌ی اسما بودم، ولی با این حال اسما را کمتر در بیرون از خانه می‌دیدم. وقتی دانستم که اسما دیگر اجازه ندارد به مکتب برود، خواستم به دیدارش بروم، اما مادرم اجازه این کار را برایم نداد. مدتی بعد اسما را در جاده دیدم. تعجب کردم، خیلی تغییر کرده بود. لاغر شده بود، اطراف چشمانش حلقه‌ی سیاه افتاده بود و خیلی کم می‌خندید. آن روز درک کردم که اسما خیلی افسرده‌تر از آن است که ما فکرش را می‌کردیم، اینکه  افسرده و غمگین است به آسانی می‌شد از چهره‌اش فهمید.

 بعد از آن‌ روز مدتی از اسما خبر نداشتم تا اینکه یک روز خبر رسید که اسما شب گذشته خودش را حلق‌آویز و خودکشی کرده‌ است. شنیدن این خبر چنان وحشت‌زده‌ام کرده بود که نمی‌توانم بیان کنم. دست و پایم از حرکت افتاده بود. همه‌ی مردم در منطقه‌ی ما از تعجب خشک شان زده بود و برای اسما ناراحت بودند. من نیز برای اسما ناراحت بودم و باور اینکه اسما خودکشی کرده باشد برایم غیر ممکن بود. اسما دختری به آن خوبی و هوشیاری کجا، این خودکشی کجا! ولی اتفاقی بود که افتاده بود.

قصه خودکشی اسما را بعد‌ها از خواهرش شنیدم.

«صبح‌، وقتی پدرم آمد تا من و اسما را برای نماز صبح از خواب بیدار کند، پیش از آن‌که به اتاق ما بیاید در دهلیز ایستاده شد و فریاد کشید. همه ترسیده بودیم و به دهلیز رفتیم تا ببینیم چه خبر شده است. وقتی در دهلیز رسیدیم دیدیم که اسما خودش را به دار کشیده و پدرم در حالی‌که پا‌های کبود شده‌اش را در آغوش گرفته بود گریه می‌کرد. همه‌ی خانواده‌ در کنار پدرم شروع کردیم به گریه کردن، پدرم از ما کمک می‌خواست تا اسما را نجات بدهیم. اما آن زمان برای نجات اسما خیلی دیر شده بود و اسما دیگر از بین رفته بود.»

 خانواده‌ی اسما می‌گوید بعد از مرگ اسما پدرش از اینکه اجازه نداد بود او به مکتب برود، پشیمان بود. خواهر اسما می‌گوید خودکشی اسما دردناکترین اتفاق برای خانواده بود که باعث شد محدودیت‌ها از سر دختران خانواده برداشته شود.

«پدرم برای اینکه بتواند کارش را جبران کند، دیگر هرگز سخت‌گیری نکرد و ما را تشویق می‌کرد که درس بخوانیم. بعد از مرگ اسما همه چیز تغییر کرد. پدرم به کلی عوض شد. او به همه‌ی ما اجازه‌ی تحصیل داد و از ما خواست به مکتب برویم. بعد از مرگ اسما دیگر دختران در فامیل ما اجازه‌ی تحصیل داشتند و ما می‌توانستیم با خیال راحت درس بخوانیم. دیگر کسی با تحصیل ما مخالفت نمی‌کرد و ما آزادی نسبی خود را داشتیم. گاهی با خودم می‌گویم که اسما خودش را قربانی کرد تا ما به آزادی برسیم.»

همچنان بخوانید

افزایش ازدواج‌های‌ اجباری و مرگ‌اندیشی در میان دختران بازمانده از آموزش

افزایش ازدواج‌های‌ اجباری و مرگ‌اندیشی در میان دختران بازمانده از آموزش

31 ثور 1402
650 روز سیاه

650 روز سیاه

30 ثور 1402
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: حق آموزش زنانخودکشی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»
زنان و مهاجرت

«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»

6 جوزا 1402

دوهفته از آمدن مان به ایران می‌گذرد. افغانستان که بودم تصورم از زندگی در ایران چیز دیگری بود. اتاق‌های قشنگ و خوش منظر؛ صالون کلان با آشپزخانه‌ی مجهز و زیبا؛ حویلی کوچک اما با صفا و تمیز. بار...

بیشتر بخوانید
«بعد از مرگ شوهرم باید زن برادرش می‌شدم»
هزار و یک شب

«بعد از مرگ شوهرم باید زن برادرش می‌شدم»

2 جوزا 1402

خانه‌‌ای‌ قدیمی با دیوارهای رنگ و رو رفته و بعضاً فروریخته‌اش، سمیه 14 ساله و مادرش کریمه 33 ساله‌ را درون یکی از اتاق‌های کوچکش که تا سوراخ شدن دیوارهایش چیزی نمانده جا داده است. این خانه در دورترین نقطه‌ی غرب کابل...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
«پریسا از ترس به خود می‌پیچید»
هزار و یک شب

«پریسا از ترس به خود می‌پیچید»

2 جوزا 1402

نویسنده: مزدک معصومیت و نشاط از سراسر وجودش می‌بارد. غرق در زندگی و جهان کودکانه‌اش است. بی‌خیال از ناملایمتی‌های جهان پیرامونش هر گاه و بیگاه را با دنیایی از آرزوهای دل‌انگیز و کودکانه‌اش به سوی خواسته‌ها و...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00