سیزده سالم بود که مادرم مرا به شوهر داد. هرچند در حقیقت او مرا به شوهر نه، بلکه به مرد پیر و بداخلاق فروخت. از مادرم نفرت دارم. همیشه آرزو میکنم تا خیر دنیا را نبیند و یک روز خوش در زندگیاش نداشته باشد. آنچه او با من کرد، آنگونه که او تباهم کرد، هرگز او را نمیبخشم و فراموش نمیکنم. معمولا مردم میگویند که مادر مهربان است. اما من درک کردم که تمام مادران یکسان نیستند. همهی مادرها خوب و مهربان نیستند. بعضیها خیلی ظالم اند؛ مانند مادر من.
وقتی پنج ساله بودم پدرم فوت کرد. پدرم مرد خیلی خوب اما فقیر بود. آن زمان بعد از فوت پدرم، مادرم تصمیم گرفت که دوباره ازدواج کند. میخواست اینبار با یک مرد پولدار و سرمایهدار ازدواج کند، تا آسوده شود. مادرم خیلی شیفتهی پول و سرمایه بود. حتا میخواست من و برادرم را به فرزندی بدهد، بعد خودش ازدواج کند. اما چون ما بزرگ شده بودیم، هیچکس ما را به فرزندی نپذیرفت. مادرم نیز نتوانست شوهر پولداری برای خودش پیدا کند. برای همین ما را به جادهها برای کار کردن فرستاد و از ما خواست تا سخت کار کنیم و مصرف خانه را پیدا کنیم.
برادرم سه سال از من بزرگتر بود، برای همين او بیشتر از من کار میکرد. مرا خیلی دوست داشت و نمیگذاشت زیاد کار کنم. ما به سختی بزرگ شدیم. برادرم هرچند مصرف خانه را میداد و سخت کار میکرد اما مادرم گاهی او را به هر بهانهای شکنجه و لتوکوب میکرد. وقتی مادرم او را میزد خیلی ناراحت میشدم و آرزو میکردم که ایکاش مادرم بمیرد.
وقتی سیزده ساله شدم یک پیرمرد 72 ساله به خواستگاریام آمد. مردم محل میگفتند که مرد پولداری است. قبلا دو زن گرفته است اما هر دوی آنها به خاطر بدخلقی و بدرفتاریهایش از او طلاق گرفتهاند. هرچند من خیلی کوچک بودم، اما میترسیدم که مبادا مادرم مرا به آن مرد بدهد. زنان همسایه همیشه برایم میگفتند که نگذار مادرت تو را به آن مرد بدهد. ولی از دست من کاری بر نمیآمد. آن مرد برای مادرم یک حویلی با مقدار زیادی پول داده بود، گفته بود تمام عمر خرج مادرم را نیز میدهد. مادرم چون شیفتهی پول و ثروت بود، با آنکه زندگی مان رو به بهبود شده بود، بازهم برادرم را به ایران فرستاد و مرا به آن مرد فروخت.
ظلمی را که مادرم در حق من کرد، هرگز نمیتوانم فراموش کنم. او مرا فروخت، آن هم به یک مرد پیر که خیلی بیرحم و ظالم بود. من خیلی کوچک بودم. ولی آن مرد به طور ظالمانه با من همبستر میشد، از شکنجهی زیاد تمام شب وجودم بیحس میشد. شبها تا صبح گریه میکردم. ولی او خیلی بیرحم بود و حتا به کودکی من هم رحم نمیکرد.
گاهی وقت غذا را که میپختم خوشش نمیآمد، به خاطر آشپزی مرا شنکجه و لتوکوب میکرد. روزهای بدی را سپری کردم. تا وقتی که 24 ساله شدم و تازه معنای زندگی و ازدواج را میفهمیدم پنج فرزند داشتم؛ یک دختر و چهار پسر. تقریبا 20 سال ظلم آن مرد را تحمل کردم. دو سال اول ازدواج مرا شکنجه میکرد که چرا نتوانستهام برایش طفل به دنیا بیاورم. آخر چگونه طفل به دنیا میآوردم وقتی 18 ماه بعد از ازدواج برای اولین بار پریود شدم.
زندگی برایم آنقدر تلخ و دشوار بود که نمیتوانم بیانش کنم. حالا شوهرم خیلی پیر و ضعيف شده است. دست و پایش در وقت راه رفتن میلرزد. شش ماه میشود که در جای است و به سختی از جایش بلند میشود. من حالا 33 سالم است. گاهی با خود میگویم که به خاطر جفای مادرم هرگز زندگی را ندانستم. کودکی را در همبستری اجباری و بچه به دنیا آوردن از دست دادم، حالا جوانیام را نیز با پرستاری از بیمار و کار کردن برای فرزندانم از دست میدهم.
بعد از ازدواج شوهرم مرا به شهر کابل آورد و هرگز به سرپل نرفتم تا مادرم را ببینم. شوهرم نیز پای حرفش ایستاد نشد و هرگز خرج مادرم را نداد. بیش از بیست سال است که مادرم را ندیدم و حتا احوالش را ندارم. گاهی آرزو میکنم که مرده باشد و زجر کشیده باشد. او باعث تباهی من و برادرم شد. برادرم هنوز در ایران است. در این مدت بیست سال فقط یک بار توانستم با او از طریق تلفن حرف بزنم. به آوارگی برادرم و بدبختیها خودم که میاندیشم عقده میگیرم که چرا مادرم زندگی ما را به خاطر پول و زمین از بین برد و نابود کرد.
دیدگاهها 23
این قسمتی از واقعیتهای جامعه افغانستانی اسلامزده است. چون اسلام تجاری در افغانستان طوری است که فقط یک طرف دیوار را کاهگل کرده است، حقوق فقط برای والدین تعریف شده، چیزی برای فرزندان نیست.
واقعن همینطورهست وقت که پدرمادراینقدرحق داشته باشه بالای پسریادخترخودپس دراین فکرهم باشه که پسرودخترش هم حق داره که اسم خوب وبرای تحصیل کردنشون وهمینطوربرای یک زندگی خوب وموفق سرشارازخوشی برایش تلاش بکندونبایدپسردخترخودراباپول مقایسه کند افسوس برهمچین پدرمادر
ای برادر عزیز در اسلام هیچ عیب و نقصی وجود ندارد تو چطور میگی که یک طرف دیوار کاهگل شده آن طرف دیگر هم کاه گل شده ولی حیف که تو بیخبر و غافل استی (ان الدین عندالله الاسلام)
واقعا در دین شما تن فروشی زیاده خواستی شماره خودم رو بدم با هم بریم تا ببینی
آقای خبرنویس،بهتراست درتیتر خبرت محل اتفاق این واقعه رامی نوشتی،همه فکرمیکنندایرانی بوده…
فقر و بدبختی همه را بیرحم میکند حتی پدرو مادر را.
واقعا خیلی درد ناک است
در افغانستان همه کار و بی قانونی وجود دارد
امکان هر کاری و هر حادثه وجود دارد
به امیدی دانایی مردم ما که از این مشکلات نجاد پیدا نماید.
از کجا میشه این داستان رو خوند؟
واقعا یک انسان که خدا خلق کرده دراین دنیا میخواهد زنگی کند خوش باشد ویک انسان چرا ازدواج میکند میخواهد فرزندان صالح داشته باشد چرا چطوری دلشون اجازه بده که بچه توبدی به یک نفر که معلوم نباشه سرازکجا دربیاره واقعا دلم سوخت ومن هم نفرینش کردم آدم نداشته باشه پاره تن خودتو بدی به یک شخص ضالم امیدوارم به این خواهر عزیز خدا صبربده واقعا همه ماردان مهربان هستن؟
داستانت خیلی ناراحت کننده و غم انگیز است خواهر جانم و من خیلی تاسف میخورم از اینکه هنوز هم در جامعه ما همچون افکاری قدرت نمایی میکند و هستند پدران و مادران که از همچون کارها حمایت میکند داستان زندگی پدر و مادر شوهر من مثل داستان شماست خواهر جان جامعه افغانی ما پور ازین داستان های غیر انسانی است
واقعا حق میدم اگه نمیتونست جمشون کنه باید میسپارد ب بهزیستی نه این گ بدبختشون کنه
دلیل این همه بدبختی ها فقر و نادانی است اگر جامعه ما یک جامعه علمی میبود و به طور درست برنامه های علمی در جامعه ما پیگیری می شد چنین حال نداشتیم
امروزه از فقر و نادانی خود را نجات می دادیم متاسفانه هیچ کس برای آینده این ملت رحم نکرد همه در پی دزدی بودن تا خون مردم را به سرقت ببرند و بردن! و تعداد کمی همکن برای وطن دلسوز بودن آنها را هم به فرصت کم نابود کردن ….
جامعه ما با اینکه در جهل و نادانی بسرمیبرد در کنارش احساس تملک و مالیکت که والدین نسبت به فرزندان دارند و احساس می نمایند که ما این فرزند را به دنیا آوردیم تا مایه ی آسایش ما باشد. در حضوری یک چنین تفکرات قالبی فرزندان فدای خواسته های احساسی والدین می شوند نه خواسته های منطقی شان .لازم به ذکر می دانم که می باید جامعه از این تفکرات قالبی گذر نماید تا فرزندان مایه ی آسایش والدین نباشند و در آزادی احساس،تفکر،عاطیفه زندگی بنمایند و خلاق زندگی خودشان باشند!
درود بر شما واستقامت تان.
بر هیچ کَس پوشیده نیست هوش وارزش وجودیِ ملتهای افغانستان وایران در خاور میانه.
ابر قدرتهای جهان ابتدا این خطّه ی زرخیز وپُرنعمت با مردمان بسیار باهوش وسختکوش افغانستان را از مام میهن یعنی ایران جدا کردند سپس بعد از سالها شرایطی فراهم کردند که اصلاً کلّ ایران نه تنها پیشرفت اقتصادی و مصادر اخلاقی نداشته باشد بلکه روز به روز ارزش پولش سقوط آزاد کند ،ازدواجها تقریبا به یک درصد برسد،کانون خانواده هابه سبب مشکلات مالی از هم بپاشدوخیلی مصادیق اِضمحلال دیگر…
وکشوری شود برای ترس عربها که بی محابا از اَبَرقدرتها دائماً اسلحه وتجهیزات جنگی بخرندکه این خود به اقتصادابر قدرتهاکه در حال سقوط بود کمکی زایدالوَصف نمایدودر ضمن نه ایران نه افغانستان رشدی بی حد وحصر نسبت به آمریکا واروپا به دست نیاورند.
از آن گذشته بدون کوچکترین سرمایه گذاری وهزینه ای نیروی کار تحصیلکرده وجوان با مغزهای متفکّررا بامنّت ودرظاهر با بی میلی در اختیار مراکز علمی وصنعتی و اِجرایی خود قرار دهند…
پروردگارا این چه سرنوشت و بازیی بود که برای این دو ملّت رقم زده ای❓❗
خداوندانشاالله هم دراین دنیاوهم درآن دنیاجهنم راجایگاه مادربی رحمت بکنه که اینطوری ازکودکی وجوونیت محرومت کرده وبجای خوشبخت کردن بدبختت کرده!به یگانگی خداقسم جای توباشم روزی یک وعده باترکه(چوب) انارکه دردش وحشتناکه اون شوهرالدنگت روتورختخوابش یه کتک مفصل میزنم تاقبل ازرسیدن به جهنم دراین دنیاهم گوشه ای ازجهنم روتجربه کنه تابفهمه که آزاردادن یه دختربچه معصوم وبی گناه تاوان داره!!!جزتاُسف وخشم چیزی نمیتونم بگم.آب به جوی رفته دیگه بازنمیگرده.جوونیت حروم شداونم علی رغم میل باطنی خودت😭😭😭خدابهت صبربده وزودترهم ازشراین پیرمردبی دین وایمون راحتت کنه..آمین
از امروز به بعد سعی کن زندگی کن……حداقل بعد از این همه بدبختی ..که خیری از پدر ومادرندیدی…وشوهر که هیچی…حالا ….باید ..البته اگه اولاد…هم ؟..
واقعا که این حقیقت تلخ جامعه ما است و همه این بد بختی ها ریشه در بی سوادی(بی علمی)، فقر و عقب افتادهگی جامعه ما دارد.
ان شاءالله با فرج امام زمان عج همه ی این بی عدالتیها محو میشود
واقعا جای تاسف دارد در دنیایی که (دم)از اسلام وانسانیت ومسلمانی میزنندو خودرا شیعه میدانند،،،،داستان بسیارغم انگیزی بود که خوندم چطورپدران ومادرانی سنگدل پیدا میشوند ودختران خودرا باوجود طوفولیک که هنوز نیازبه بازی های بچه گانه درون خود دارن به ازای ناچیزی پول در اختیار پیرهای خرفت قرار میدهند،،،،همان پیرمردی که بااین دختر ازدواج کرده ایا یک لحظه به این فکرنمیکند که این طفلی بیش نیست ایا فکرنمیکند اگردختر خودش باشد حاضر میشود اورابه عقد پیرمردی با70سال سن قراردهد دختری که هنوز درخانه پدری پریودنشده چطور میتواند با مردی بخوابد ورابطه زناشویی برقرارکتد واقعا غم انگیز وشرم اوراست دراین دنیایی که دم ازمسلمانی ودین اسلام حرف میزنن ،،،،،،،،،،،،،
به امید روزی که شاهد همچنین ماجراهایی نباشیم ،،،،،
ازدواجش اشکال ندارد،،،آنچه اشکال دارد بی رحمی پیرمرد است و قطع صله رحم،،،یعنی این دختر باید مادرش راببیند،،پسرش را ببیند،،،اهل دین و بندگی خدا باشند و اهل کار و اخلاق،،،بنده چهل و سه سال دارم و مجرد،،،دخترای افغانی که اهل سنت هستن اینجا و کم سن ،،،جرأت ندارم بهشون بگم تو،،،اما همین افغانیها از بستگان دور ما زن گرفتن،،،یعنی همینهایی که دم از این حرفها میزنن به هیچ وجه حاضر نمیشن با مردی مثل من ازدواج کنن،،،تقصیر تنها از پدر و مادر بی خبر نیست،،،خودشون مقصر اصلی هستن،،،خدا به همه چیز آگاه هست،،،حتی پسرهای افغانی کم سن و بی ریش که اینجا هستن بخاطر پول یا ترس با بعضیها رفیق میشن،،،ایرانیش هم تقریبا همینه،،،کل دنیا همینه،،،یعنی همه ما باید از خدا آمرزش بخواهیم که همه اش ریشه در بی دینی و کج فهمی دینی و تعصبات مذهبی بیخودی و …دارد،
فقط فقط آقا صاحب الزمان با ظهورشون مرحمی بر دردهای مظلومین خواهند بود.برای تعجیل فرج آقا.. صلواتی بر محمد و آل محمد بفرستید.
اشکالی ندارد عزیزم حالا تموم شد فقد تو همه یی تلاش تو بکن که مادر خوبی باشی و قسمی که تو از مادرت خاطره بد داری بچه هات از تو خاطره بد نداشته باشن
فقر همسایه کفر است تلاش کنید تا فرزندانتان در رفاه آسایش باشه اصلأ هم گوش ندید که پول چرک کف دسته
فقر عامل فساد ، فحشا ، عقب ماندگی فرهنگی