نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

نگاهی به فرودستی زنان در افغانستان

  • نیمرخ
  • 11 حمل 1402
زنان در افغانستان

نویسنده: محمدرضا آزادمنش

در طول تاریخ افغانستان، زن همواره جنس ضعیف، موجود فرودست و جنس دوم پنداشته شده و این امر به الگوی تفکر انسان افغانستانی بدل شده است. در درون این جو فرهنگی بوده است که زنان افغانستان باور کرده‌اند که جنس دوم بوده و در موقعیت فرودست قرار داشته و بنا بر این هیچ وقت صدا نداشته اند. این نوشتار در پی تحلیل این مسأله است که وضعیت کنونی زنان افغانستان ریشه در کدام مسأله‌ی فرهنگی دارد؟ برای روشن شدن این واقعیت به مباحث کوتاه در باب مسأله‌ی فرودستان پرداخته شده است.

مفهوم فرودست به آدم‌هایی اطلاق می‌شود که دارای هیچ نوع قدرت سیاسی و اقتصادی نبوده و در حاشیه و خارج از ساختار قدرت هژمونیک قرار دارند. معمولا صدای فرودستان شنیده نشده و توسط فرهنگ مسلط مورد سرکوب و استثمار قرار می‌گیرند. مفهوم فرودست در معنای جدید خود ریشه در آرای انتونیو گرامشی دارد. گرامشی در مبحث خود در باب هژمونی فرهنگی که تحت تأثیر تفکر انتقادی بوده و ریشه‌های نومارکسی دارد، به گروه‌هایی که به ‌عنوان مردمان زیر طبقه و گروه‌هایی که صدای آن‌ها به گوش نمی‌رسد اشاره داشته و این گروه همان فرودستان است. از دهه ۱۹۷۰ به‌ بعد، با شکل‌گیری گروه «مطالعات فرودستان»، مفهوم فرودست وارد ادبیات پژوهشی در مورد «مردم استعمار شدة هند» شده و از آن پس اعضای این گروه به دنبال ساخت‌شکنی مطالعات تاریخی شدند که ریشه در گفتمان استعمار داشته است. به باور آنان، تاریخ استعماری با رویکرد اروپا محورانه نگاشته شده و فرودستان نقشی در خلق آن ندارند. به ‌نظر می‌رسد که گروه مطالعات فرودستان به لحاظ نظری تحت تأثیر آرای کارل مارکس و نیز مکتب فرانکفورت بوده است. مسأله‌ی خالقیت انسان در دیدگاه مارکس یکی از محوری‌ترین مباحث وی در مبحث ازخودبیگانگی بوده و همین امر در دیدگاه اندیشمندان مکتب فرانکفورت نیز تحت عنوان فرهنگ توده‌ای و صنعت فرهنگی به چشم می‌خورد.

در هندوستان مطالعات فرودستان با سه متفکر سرشناس و چند تن دیگر شکل گرفت. رانا جیت گوها، گایاتری اسپیوک و دیپش چاکرا از جدی‌ترین متفکران این حوزه‌ی مطالعاتی به شمار می‌روند. اگرچه در اوایل، ریشه‌های مارکسی و مارکسیستی مطالعات فرودستان غالب به نظر می‌رسد، اما بعدها دچار انشعاب فکر نیز شده است. یکی از اصلی‌ترین عامل انشعاب فکری مطالعات فرودستان، حضور اسپیوک در این گروه بوده است. وی که در حوزه ادبیات تطبیقی تخصص داشته است از گسست فکری مارکسی این گروه به سمت زبانشناسی بارت و آرای فوکو در باب قدرت و مراقبت پشتبانی نموده است. بعد از این تغییر فکری، به جای تأکید صرف بر رابطه‌ی گروه‌های مسلط و زیر سلطه، با تکیه بر رویکرد‌های پساساختارگرایی، بر شیوه‌های پدیدارشدن و شکل‌گیری دانش استعماری تأکید شد.

در پی انشعاب فکری گروه، اسپیوک مقاله‌های تحت عنوان «ساختارشکنی تاریخ نگاری» و «آیا فرودست می‌تواند سخن بگوید؟» را منتشر نموده و مسیر گروه مطالعات فرودستان را به سمت زبان‌شناسی و پساساختارگرایی تغییر داد.

اسپیوک نویسنده‌ی پرکار و متفکر جدی بوده و بخشی از آثاری را که ترجمه و خلق نموده، در جوامع علمی درخور توجه بوده است. مطالعات وی شکل تازه به گفتمان و حاشیه‌های مطالعات پسااستعماری، مطالعات فرهنگی، نظریه‌های فمینیستی و ادبی داده است. مسأله‌ی وی فهم سوژگی فرودستان بوده و با تأکید بر جایگاه فرودستان، فلسفه ساختارشکنی را نه‌تنها جهانی بلکه جنسیتی کرده است. وی تعریف گروه مطالعات فرودستان از فرودست را نپذیرفته و فرودست را به کسانی که در یک پایگاه اجتماعی دارای هویت نیست اطلاق می‌کند. از نظر اسپیوک، فرودست کسی است که نه نماینده دارد و نه صدایش شنیده می‌شود. وی تحت تأثیر دلوز و فوکو و نیز در نقد بر گفت‌وگوی بین دلوز و فوکو، تعریف آنان از سوژگی و بازنمایی را در باب فرودستان قبول ندارد. وی تلاش دارد تا با ترکیب نظریه‌های بازنمایی و اقتصاد سرمایه‌داری جهانی، کارکرد قلمروهای ایدئولوژی، معنا، ذهنیت، سیاست دولت و قانون را در شکل‌گیری سوژه‌ی انسانی نشان دهد. اسپیوک این ایده‌ی دلوز و فوکو را که فرودستان را معادل توده‌ها می‌دانند و به این امر که روشنفکران به‌ عنوان نمایندگان توده‌ها عمل نموده و به جای آن‌ها سخن بگویند نیازی نمی‌بینند و بازنمایی را امر مختومه می‌دانند، رد نموده و با الهام از مارکس در باب طبقه‌ی کارگر و مبحث وی در باب آگاهی طبقاتی، از یک طرف، سوژگی را معادل آگاهی دانسته و از سوی دیگر، بازنمایی را امر مختومه ندانسته و معتقد است که فرودستان با سرکوب‌شدگان متفاوت بوده و نیازمند به بازنمایی است. وی در مقاله خود «آیا فرودست می‌تواند سخن بگوید؟» به بررسی جدی گفت‌وگوی فوکو و دلوز پرداخته و آن را نقد و بررسی نموده است.

از نظر وی، سرکوب‌شدگان و فرودستان از همدیگر متمایز است. گرچه که فرودست خود سرکوب شده است، اما هر سرکوب شده‌ای فرودست نیست. او ادامه می دهد که پرولتاریا با وجود اینکه سرکوب شده است، اما فرودست نیست. وی برای توضیح تفاوت بین فرودست و سرکوب شدگان، سرکوب شدگان را به دو گروه سرکوب شدگان که قدرت دسترسی به بازاندیشی و بازخوانی روایت تاریخی را دارند و سرکوب شدگان که قدرت دسترسی به بازاندیشی و بازخوانی روایت تاریخی را ندارند تقسیم می‌کند. دسته اول می‌توانند قدرت خود را از راه‌های گوناگون به رخ کشیده و سرکوب‌کنندگان را وادار به شنیدن صداهای شان نمایند. همچنان دسته اول می‌توانند از طریق بازخوانی و بازاندیشی روایت‌های تاریخی، نقش خود را به صاحبان قدرت تحمیل نمایند. در حالی که دسته دوم به دلیل نداشتن قدرت دسترسی به بازخوانی و بازاندیشی روایت‌های تاریخی، نمی‌توانند نقش ایفا نموده و صداهای شان را به‌ گوش صاحبان قدرت برسانند. اسپیوک گروه دوم را فرودست می‌نامد. همچنان نقش روایت‌های تاریخی در شکل‌دهی هویت‌های سیاسی گروه‌های سرکوب‌ شده از دیگر نکات قابل تأمل در آرای اسپیوک است. این همان نکته‌ای است که باعث می‌شود تا وی بین سرکوب‌شدگان و فرودستان تفاوت ذاتی قایل شود.

با درنظرداشت نکات یاد شده می‌توان گفت که زنان افغانستان به مفهوم واقعی کلمه فرودست اند. زنان در طول تاریخ این کشور قدرت بازخوانی و بازاندیشی روایت تاریخی خود را نداشته، بنا بر این هیچ وقت صدای این گروه شنیده نشده است.به این معنا که وضعیت کنونی زنان افغانستان ریشه‌های تاریخی و فرهنگی داشته و تغییر این وضعیت نیز مستلزم بازخوانی و بازاندیشی روایت‌های تاریخی و فرهنگی است. به نظر می‌رسد که روایت تاریخی از وضعیت زنان افغانستان، نشان‌دهنده‌ی نابرابری جنسیتی شدید مردانه و زنانه است. مردان موجود فرادست و زنان موجود فرودست اند. مردان قدرت اقتصادی و سیاسی برتر در جامعه بوده و زنان از این نعمت محروم بوده‌اند. این امر روابط اجتماعی زنان و مردان را در حوزه خصوصی و عمومی افغانستان به ‌صورت یک رابطه‌ی کاملا نابرابر شکل داده است. در حوزه خصوصی، زن موجود خانه‌دار و فرمانبر شوهر، پدر و برادر پنداشته شده و در حوزه عمومی نیز زنان جایگاه قابل توجهی در ساختار سیاسی و اقتصادی افغانستان نداشته‌اند. نتیجه‌ی این امر شکل‌گیری یک گروه اجتماعی فرودست زنانه در جامعه بوده است. این واقعیت نشان می‌دهد که فرودستی زنان در افغانستان به یک امر فرهنگی بدل شده است. یعنی فرودستی زنان تبدیل به یک باور اجتماعی شده است. به بیان دیگر، زنان و مردان افغانستان باور کرده‌اند که زن موجود ناتوان و ضعیف بوده و برای مردان آفریده شده است. این نوع نگاه فرهنگی باعث شده است که مردان جامعه به خودشان حق بدهند تا بدون در نظر گرفتن خواست و صدای زنانه، به جای آن‌ها تصمیم گرفته و عمل کنند. نادیده گرفتن حق تحصیل، حقوق سیاسی و اجتماعی زنان در طول تاریخ افغانستان و نیز نادیده گرفتن حقوق زنان در دوره‌ی کنونی تا حدودی ریشه در این مسأله‌ی فرهنگی دارد. به نظر می‌رسد تا زمانی که زنان جامعه افغانستان قدرت تبدیل شدن به گروه فرادست را پیدا نکرده و صدا نداشته باشند، تغییر در وضعیت آن‌ها امر ممکن نخواهد بود.

همچنان بخوانید

آیا همیشه پای یک زن در میان است؟ | زنان در مسیر تاریخ-34

آیا همیشه پای یک زن در میان است؟ | زنان در مسیر تاریخ-34

23 حمل 1400
مسأله حجاب در مصر | زنان در مسیر تاریخ-32

مسأله حجاب در مصر | زنان در مسیر تاریخ-32

10 حوت 1399
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: زنان در مسیر تاریخ
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 2

  1. عنایت عاصی says:
    2 ماه پیش

    در شکل دادن این امر فرهنگی که زنان جنس ضعیف و ناتوان است و مردان باید برای آنها تصمیم بگیرن چه دین یا اسلام نقش داشته است؟
    آیا این امر جنس دوم دانستن زنان در بین جامعه سنتی و جامعه که نسبتا از لحاظ باور عادی هستند یکسان هیتند؟
    ممنونم .

    پاسخ
  2. مریم says:
    2 ماه پیش

    به نظر می‌رسد تا زمانی که زنان جامعه افغانستان قدرت تبدیل شدن به گروه فرادست را پیدا نکرده و صدا نداشته باشند، تغییر در وضعیت آن‌ها امر ممکن نخواهد بود.
    در قسمت بالا آقای نویسنده بیان نکرده که چطور ؟؟در صورتی که گفته تا تبدیل شدن به فرا دست ولی چگونه

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش

پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت

13 جوزا 1402

گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش می‌دید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگی‌اش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...

بیشتر بخوانید
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»
زنان و مهاجرت

«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»

6 جوزا 1402

دوهفته از آمدن مان به ایران می‌گذرد. افغانستان که بودم تصورم از زندگی در ایران چیز دیگری بود. اتاق‌های قشنگ و خوش منظر؛ صالون کلان با آشپزخانه‌ی مجهز و زیبا؛ حویلی کوچک اما با صفا و تمیز. بار...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00