نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

پس از طلاق فهمیدم که زندگی فقط دعوا نیست

  • آفاق
  • 12 حمل 1402
طلاق راحله

راحله کنارم خوابیده بود. هر دو آرام به خواب رفته بودیم. آن زمان من سیزده سالم بود و عادت داشتم که روزهای گرم تابستان در تهکوی کنار راحله، دختر کاکایم بخوابم، چون تهکوی سرد بود. یک روز من و راحله کنار هم خوابیده بودیم که ناگهان شوهرش آمد. سر و صدا کرد و با داد و بیداد‌ ما را از خواب بیدار کرد. داشت به راحله دشنام می‌داد و می‌گفت «دختر بی‌پدر، بر ذاتت لعنت. تو باز نان از بازار خریدی؟ نگفته بودم که در خانه نان پخته کن؟ تو به گپ نمی‌فهمی؟» تا راحله گفت که «حویلی خرد است، نه داش نه تنور، در کجا نان پخته کنم» با مشت و لگد شروع کرد به زدن راحله؛ راحله فریاد می‌کشید و شوهرش داشت با مشت و لگد به سر و صورتش می‌‌کوبید. گریه و ناله‌ی راحله تمام تهکوی را گرفته بود. خیلی ترسیده بودم، دست‌ و پایم را گم کرده بودم و نمی‌دانستم چه کار کنم.

آهسته‌آهسته دیدم که از دهان و بینی راحله خون آمده است. خواستم جیغ بکشم اما نتوانستم. صدایم در گلویم حبس شده بود و در همان جا بالای آن دوشک آبی‌رنگ مات مانده بودم. به فریاد‌های راحله گوش می‌دادم و به ضرباتی را که شوهرش با لگد به او می‌زد نگاه می‌کردم، بی‌آنکه بتوانم کاری انجام دهم. آخر که دیدم شوهر راحله از لت‌وکوب دست‌بردار نیست، گریه‌‌کنان به حویلی برآمدم و به مادرم گفتم که عزیز دارد راحله را می‌کشد. مادرم با عجله رفت و خانم کاکایم را خبر کرد. مادرم بلند صدا کرد: «بیا که عزیز راحله را کشت…»

بعد از آنکه خانم کاکایم خبر شد، با مادرم هردو آه و نفرین می‌کردند و به سوی تهکوی می‌دویدند. داشتند عزیز را نفرین می‌کردند. به تهکوی داخل شدند و مدتی بعد عزیز را از حویلی بیرون کردند. به پدر راحله زنگ زدند که بیاید و راحله را به شفاخانه ببرد. راحله تمام صورتش خونی شده و از حال رفته بود. این اولین باری نبود که عزیز او را می‌زد. از زبان مادرم شنیدم که می‌گفت راحله «هرگز خوش‌بخت نبوده» است. او طی هفت سالی که با عزیز ازدواج کرده، «خیر زندگی مشترک را ندیده» است. عزیز او را بار‌ها به شدت لت‌و‌کوب  و شکنجه‌ کرده است.

 عزیز بیگانه بود. راحله را کاکایم بی‌آنکه در باره‌ی عزیز شناختی داشته باشد به او داد. کاکایم دختر زیاد داشت و همواره می‌گفت هفت دخترم را باید پیش از آنکه بزرگ و سن‌کلان شوند به شوهر بدهم. دادن راحله به عزیز اشتباه کاکایم بود، اما تاوان این اشتباه را کاکایم نه، بلکه خود راحله پرداخت. او سال‌ها از سوی عزیز خشونت دید و مجبور شد هر ظلم و ستمی را تحمل کند. برای همین بود که راحله پدرش را اصلا دوست نداشت و از او بد می‌برد. چون به قول خودش «بدبخت» شده بود. عزیز نه تنها همسر خوبی نبود و راحله را لت‌وکوب می‌کرد، کار هم نمی‌کرد و مسئولیت خانه را به عهده نمی‌گرفت.

خسران راحله می‌‌گفتند که عزیز اصلا کار کردن را خوش ندارد. کاکایم وقتی دانست که عزیز آدم بیکار و بی‌مسئولیت است و راحله مدت‌هاست که نه تنها زجر مشت و لگد، که زجر گرسنگی و نداری را نیز می‌کشد، تصمیم گرفت که او را با فرزندانش به خانه‌ی خودش بیاورد و خودش مصارف آن‌ها را بپردازد. زمانی‌ که کاکایم از شخصیت عزیز باخبر شد، از کارش پشیمان شد. از اینکه راحله را بدون هیچ شناخت و یا لااقل فکر کردن به شوهر داده‌ بود. برای همين خواست که راحله را پیش خودش بیاورد، تا شاید بتواند زندگی دخترش از آن زجر و فقر و فلاکت بیرون بکشد. اما این‌ کار نیز فایده‌ای نداشت و با آن‌‌هم عزیز راحله را در خانه‌ی پدرش نیز به هر بهانه‌ای دعوا می‌کرد.

 در این هفت سال راحله دو فرزند به دنیا آورده بود، یک دختر و یک پسر. دخترش فاطمه و پسرش حسن نام داشتند. گاهی عزیز راحله را آنقدر زیاد می‌زد که راحله نمی‌توانست تحمل کند، از حال می‌رفت، طفلش را شیر داده نمی‌توانست و دخترش که فقط چهار ماهش بود گرسنه می‌ماند. کاکایم کم‌کم به این نتیجه رسید که چاره‌ای به جز جدایی آنها وجود ندارد و راحله باید طلاقش را بگیرد. راحله نیز از آن‌جا که نمی‌توانست دیگر شکنجه‌های عزیز را تحمل کند، با حرف پدرش موافقت کرد.

اما عزیز نمی‌خواست راحله را طلاق بدهد. پس از سه ماه جنجال و مشاجره راحله موفق شد که از عزیز جدا شود و آن رابطه‌ی پر از خشونت هفت ساله را با برگه‌ی طلاق به پایان برساند. عزیز حق حضانت راحله را نادیده گرفت. دخترشان که تازه هفت ماهه شده بود و پسرش را نیز با خود برد. پس از طلاق برای همیشه با فرزندانش از مزار رفت و راحله دیگر هرگز کودکانش را ندید. مدت‌ها بعد شنیدیم که دختر راحله از بین رفته و پسرش را نیز عزیز به بهانه‌ی سرپرستی، در واقع به کسی فروخته است.

راحله زمانی زیادی را از غم فرزندانش افسرده و ناراحت بود. تمام آرزویش این بود که یک بار دیگر آن‌ها را ببیند اما موفق به دیدار شان نشد. او بعد از شنیدن خبر مرگ دخترش تلاش کرد فرزندان خود را شبیه آن رابطه‌ی زجرآور با عزیز، کلا از یاد ببرد. اگرچند فراموشی فرزندانش ناممکن بود، اما با واقعیت زندگی‌اش کنار آمد و مدتی بعد دوباره ازدواج کرد.

کاکایم به خاطر جفایی که در حق راحله کرده بود، این‌بار بسیار محتاط شده بود و به انتخاب راحله دخالت نکرد. راحله با کسی ازدواج کرد که او را از سال‌های دور می‌شناخت و با شخصیتش آشنا بود. این‌بار به انتخاب خودش تصمیم گرفت تا با او ازدواج کند. پس از ازدواج از بلخ به هرات رفت و اکنون از زندگی مشترک خود ابراز رضایت می‌کند. اکنون که چهار سال از ازدواج دومش می‌گذرد دو فرزند پسر دارد و به قول خودش تازه می‌فهمد که «زندگی مشترک فقط دعوا و خونجگری نیست، بلکه خنده و احترام هم دارد.»

همچنان بخوانید

طلاق آغاز دوباره‌ی زندگی است

طلاق آغاز دوباره‌ی زندگی است

27 حوت 1401
هشت سال در نکاح متجاوز

هشت سال در نکاح متجاوز

23 جدی 1401
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: طلاق
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 6

  1. طاهرفضلی says:
    2 ماه پیش

    اسلام علیکم
    ویب سایت تان دوست دارم

    پاسخ
  2. مینا says:
    2 ماه پیش

    به نظر من مشکل این مردان از تربیت غلطی است که از خانواده شروع میشود اگر خانم ها سعی کنن فرزندان خود را درست تربیت کنند و احترام به همنوع را چه خانم و چه آقا به آنها یاد بدهند کمتر دچار چنین رفتارهای خشونت آمیزی در خانواده خواهیم بود

    پاسخ
  3. خیراحمد says:
    2 ماه پیش

    سلام واقعآ خیلی قصه آموزنده بود

    پاسخ
  4. نوری says:
    2 ماه پیش

    سلام وصبح شما هم بخیر پدران و مادران باید در این بخش بزرگ از زنده گی دختران وپسران خود عجولانه تصمیم نگیرند پس از جستجوی زیاد و تصامیم خود اولاد ها اقدام به چنین کار بزرگ و طولانی نمایند داستان بسیار عالی و آموزنده بود بسیار زیاد تشکر

    پاسخ
  5. Najib Nori says:
    2 ماه پیش

    در حالیکه جامعه و کشور من از فقر بیسوادی هو میکشد، فقر جنسیتی و برابری که حرف زدنش در اکثر موارد تابو هست!!

    چرا یک مرد باید هم چنین وحشی باشد؟
    چه افکار مخرب و زننده این نوع از تفکر را گسترش می‌دهد!!

    چرا؟؟
    چرا جامعه اسلامی در مجموع تک جنسیتی هست!؟ یعنی رادیکال و مردانه!؟

    باید دنبال چه نوع جامعه باشیم تا انسان و انسانیت مرام و مقصد باشد!؟

    پاسخ
    • مسیح says:
      2 ماه پیش

      به حکومت اسلامی ربطی نداره اگر تو وسط خیابون یکی رو بکشی میگن که مثلا مال حکومت اسلامیه ؟نه از اون طرف اشتباه سر زده الان هم این همه خشونت توی خیابون از طرف کوموله ها و مجاهدین خلق بوده بازم میگین حکومت اسلامی کسی که فرق دو دسته را نمی فهمد اصلا صحبت نکند

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
شکردخت جعفری
نخستین‌ها

نخستین مخترع و فزیک‌دان طبی زن از افغانستان

29 ثور 1402

قصه‌ی زندگی نخستین مخترع و فزیک‌دان طبی زن از افغانستان، یکی از الهام‌بخش‌ترین قصه‌های است که این روزها دختران افغانستان می‌توانند بخوانند؛ قصه‌ی مبارزه با ازدواج زود هنگام، محدودیت‌های تحصیلی، بیماری سرطان و رسیدن به...

بیشتر بخوانید
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
هزار و یک شب

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00