نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

ممنوعیت کار زنان؛ یک معلم کلیه‌اش را به فروش گذاشته است

  • صنوبر
  • 18 حمل 1402
اعلان فروش کلیه یک معلم

در چهاردهم حمل ۱۴۰۲ خورشیدی، پیامی در یکی از گروه‌های واتس‌اپ زنانه منتشر شد که در آن نوشته بود: «سلام دوستان، آیا کسی را می‌شناسید که کلیه بخرد؟ فرق نمی‌کند کلیه چپ یا راست بخواهد، من کلیه خود را می‌فروشم اگر کسی را می‌شناسید لطفا مرا معرفی کنید.»

این پیام از پریسا (نام مستعار)، یک معلم ۲۵ ساله بود. او قبل از سقوط نظام جمهوری در یکی از مکاتب دولتی ولایت نیمروز معلم بود. در عین حال، دانشجوی ادبیات پشتو در یک دانشگاه خصوصی نیز بود و در فعالیت‌های مدنی شهر زرنج، مرکز ولایت نیمروز سهم می‌گرفت.

پس از روی کار آمدن گروه تروریستی طالبان، پریسا شغلش را از دست داد و از رفتن به دانشگاه منع شد. اکنون در نبود فرصت‌های شغلی و تحصیلی، ضمن تحمل فشارهای ناشی از محدودیت‌های طالبان بر زنان، در شرایط سخت اقتصادی به سر می‌برد.

پریسا به نیمرخ گفت که او به خاطر تأمین مصارف خانواده و درمان چشمش که توسط طالبان آسیب دیده، کلیه‌ی خود را به فروش گذاشته است.

«از سر ناچاری، برای تأمین مصارف خانواده و هزینه تداوی چشم خود کلیه‌ام را می‌فروشم و این آخرین گزینه برای نجات فامیلم از گرسنگی و تداوی خودم است.»

پریسا قبل از سلطه‌ی طالبان با درآمد ماهانه چهارده هزار افغانی، مسئولیت تأمین مصارف دانشگاه خود و سایر مصارف خانواده را به عهده داشت. در کنار کمترین امکانات اولیه در شهر زرنج، او زندگی عادی و آرامی را سپری می‌کرد و برای کمک به زنان و دختران محروم روستایی در نیمروز تلاش می‌کرد.

ممنوعیت کار زنان؛ یک معلم کلیه‌اش را به فروش گذاشته است
جریان تدریس پریسا در یکی از صنف‌های درسی‌‌اش.

پریسا پس از ممنوعیت تحصیل و کار زنان که محکوم به انزوا و خانه‌نشینی بود با گروهی از زنان معترض در یک اعتراض خیابانی برای مطالبه‌ی حقوق کار و تحصیل خود به خیابان‌های خاکی ولایت نیمروز برآمد و در برابر سیاست‌های ظالمانه‌ی طالبان فریاد عدالت و حق‌خواهی بلند کرد.

در سپتامبر 2021 میلادی، زمانی که پریسا و همکارانش در شهر زرنج شعارهای «آزادی و برابری» سر می‌دادند، تجمع اعتراضی آن‌ها از سوی گروه طالبان به شدت سرکوب شد. جنگجویان طالبان اعتراض مدنی آنان را به خشونت کشیدند و زنان معترض را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند.

در همین اعتراض بود که در اثر ضرب و شتم طالبان، چشم چپ پریسا آسیب دید و تاکنون نتوانسته چشمش را تداوی کند.

پریسا به نیمرخ گفت: «شعارهای مان را سر دادیم و قطع‌نامه را هم خوانده بودیم که نیروهای طالبان سر رسیدند. طالبی با یک جسم سختی که در دستش بود به صورتم زد. من به زمین افتادم و پس از آن حادثه متوجه شدم که چشم چپم کم‌کم ضعیف می‌شود. تا اینکه چند روز پیش کاملا بینایی یک چشمم را از دست دادم.»

همچنان بخوانید

افغانستان در جمع گرسنه‌ترین کشورهای جهان

افغانستان در جمع گرسنه‌ترین کشورهای جهان

15 جوزا 1402
کلیه را بفروشم یا دخترم را؟ انتخاب‌های محدود زهرا برای نجات یک زندگی

کلیه را بفروشم یا دخترم را؟ انتخاب‌های محدود زهرا برای نجات یک زندگی

9 جوزا 1402

پریسا می‌گوید به دلیل اشتراک در دو اعتراض خیابانی در نیمروز از معلمی در مکتب منفک و اجازه‌ی رفتن به دانشگاه نیز از او گرفته شد.

پریسا اکنون در یک مکتب خصوصی با درآمد ماهانه چهار هزار افغانی مشغول تدریس به کودکان است و در روزهای رخصتی و تعطیلی مکاتب معاش ندارد.

پریسا با توجه به تشدید محدودیت‌ها بر زنان و خاموشی جامعه در برابر این اعمال طالبان، امیدی به بهبود وضعیت کشور ندارد تا او به زودی بتواند در یک فضای خارج از تسلط طالبان به وظیفه‌اش برگردد. او اکنون برای تأمین مصارف زندگی فامیل شش نفری و هراس از نابینایی هردو چشمش می‌خواهد یک کلیه‌اش را بفروشد.

پریسا می‌گوید: «بعضی وقت‌ها آدم مجبور می‌شود برای ادامه‌ی زندگی از جان خود هم بگذرد. من هم با درآمد چهار هزار افغانی که از مکتب خصوصی می‌گیرم نمی‌توانم خودم را تداوی کنم و مصارف خانواده‌ام را تأمین کنم. از یک کلیه‌ام می‌گذرم، با یک کلیه می‌شود زندگی کرد، اما با گرسنگی و نابینایی نه، این شرایط مجبورم کرده که کلیه خود را به فروش بگذارم. هر کسی در هر ولایتی که بخواهد برایش می‌فروشم تا خودم را تداوی و فامیلم را از گرسنگی نجات بدهم.»

از میان خانواده‌ی شش نفری پریسا، پدرش پیر و ناتوان شده است و برادرش که به گونه‌ی قاچاقی به ایران رفته با چالش‌های مهاجرت غیرقانونی و اخراج اجباری در آنجا درگیر است. برادرش با انجام کارهای شاقه فقط می‌تواند خودش را زنده نگهدارد و توان تأمین مصارف فامیلش را ندارد. از این رو، او مجبور شده است که برای تأمین مصارف خانواده و جلوگیری از نابینایی مطلق خودش تقلا کند.

پریسا تنها زنی نیست که فروش اعضای بدن آخرین گزینه برای تداوم حیاتش باشد. اخیرا در گروه‌های خرید و فروش اجناس در صفحات مجازی هرازگاهی آگهی‌های فروش کلیه نیز منتشر می‌شود که یک کار غیرقانونی است.

در مواردی فروشندگان کلیه زنانی هستند که طالبان با گرفتن فرصت‌های شغلی زندگی را بر آنان دشوار ساخته‌اند. بر اساس گزارش‌هایی که رسانه‌های داخلی و خارجی منتشر می‌کنند، با گسترش فقر و بیکاری زیر سلطه‌ی طالبان، فروش اعضای بدن در بازار سیاه افزایش یافته است.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: حق کار زنانفقر و بیکاریکار
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 1

  1. میترا says:
    2 ماه پیش

    برایش آرزوی سلامتی میکنم امیدوارم مشکلش حل بشه

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش

پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت

13 جوزا 1402

گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش می‌دید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگی‌اش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...

بیشتر بخوانید
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»
زنان و مهاجرت

«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»

6 جوزا 1402

دوهفته از آمدن مان به ایران می‌گذرد. افغانستان که بودم تصورم از زندگی در ایران چیز دیگری بود. اتاق‌های قشنگ و خوش منظر؛ صالون کلان با آشپزخانه‌ی مجهز و زیبا؛ حویلی کوچک اما با صفا و تمیز. بار...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00