در چهاردهم حمل ۱۴۰۲ خورشیدی، پیامی در یکی از گروههای واتساپ زنانه منتشر شد که در آن نوشته بود: «سلام دوستان، آیا کسی را میشناسید که کلیه بخرد؟ فرق نمیکند کلیه چپ یا راست بخواهد، من کلیه خود را میفروشم اگر کسی را میشناسید لطفا مرا معرفی کنید.»
این پیام از پریسا (نام مستعار)، یک معلم ۲۵ ساله بود. او قبل از سقوط نظام جمهوری در یکی از مکاتب دولتی ولایت نیمروز معلم بود. در عین حال، دانشجوی ادبیات پشتو در یک دانشگاه خصوصی نیز بود و در فعالیتهای مدنی شهر زرنج، مرکز ولایت نیمروز سهم میگرفت.
پس از روی کار آمدن گروه تروریستی طالبان، پریسا شغلش را از دست داد و از رفتن به دانشگاه منع شد. اکنون در نبود فرصتهای شغلی و تحصیلی، ضمن تحمل فشارهای ناشی از محدودیتهای طالبان بر زنان، در شرایط سخت اقتصادی به سر میبرد.
پریسا به نیمرخ گفت که او به خاطر تأمین مصارف خانواده و درمان چشمش که توسط طالبان آسیب دیده، کلیهی خود را به فروش گذاشته است.
«از سر ناچاری، برای تأمین مصارف خانواده و هزینه تداوی چشم خود کلیهام را میفروشم و این آخرین گزینه برای نجات فامیلم از گرسنگی و تداوی خودم است.»
پریسا قبل از سلطهی طالبان با درآمد ماهانه چهارده هزار افغانی، مسئولیت تأمین مصارف دانشگاه خود و سایر مصارف خانواده را به عهده داشت. در کنار کمترین امکانات اولیه در شهر زرنج، او زندگی عادی و آرامی را سپری میکرد و برای کمک به زنان و دختران محروم روستایی در نیمروز تلاش میکرد.

پریسا پس از ممنوعیت تحصیل و کار زنان که محکوم به انزوا و خانهنشینی بود با گروهی از زنان معترض در یک اعتراض خیابانی برای مطالبهی حقوق کار و تحصیل خود به خیابانهای خاکی ولایت نیمروز برآمد و در برابر سیاستهای ظالمانهی طالبان فریاد عدالت و حقخواهی بلند کرد.
در سپتامبر 2021 میلادی، زمانی که پریسا و همکارانش در شهر زرنج شعارهای «آزادی و برابری» سر میدادند، تجمع اعتراضی آنها از سوی گروه طالبان به شدت سرکوب شد. جنگجویان طالبان اعتراض مدنی آنان را به خشونت کشیدند و زنان معترض را مورد ضربوشتم قرار دادند.
در همین اعتراض بود که در اثر ضرب و شتم طالبان، چشم چپ پریسا آسیب دید و تاکنون نتوانسته چشمش را تداوی کند.
پریسا به نیمرخ گفت: «شعارهای مان را سر دادیم و قطعنامه را هم خوانده بودیم که نیروهای طالبان سر رسیدند. طالبی با یک جسم سختی که در دستش بود به صورتم زد. من به زمین افتادم و پس از آن حادثه متوجه شدم که چشم چپم کمکم ضعیف میشود. تا اینکه چند روز پیش کاملا بینایی یک چشمم را از دست دادم.»
پریسا میگوید به دلیل اشتراک در دو اعتراض خیابانی در نیمروز از معلمی در مکتب منفک و اجازهی رفتن به دانشگاه نیز از او گرفته شد.
پریسا اکنون در یک مکتب خصوصی با درآمد ماهانه چهار هزار افغانی مشغول تدریس به کودکان است و در روزهای رخصتی و تعطیلی مکاتب معاش ندارد.
پریسا با توجه به تشدید محدودیتها بر زنان و خاموشی جامعه در برابر این اعمال طالبان، امیدی به بهبود وضعیت کشور ندارد تا او به زودی بتواند در یک فضای خارج از تسلط طالبان به وظیفهاش برگردد. او اکنون برای تأمین مصارف زندگی فامیل شش نفری و هراس از نابینایی هردو چشمش میخواهد یک کلیهاش را بفروشد.
پریسا میگوید: «بعضی وقتها آدم مجبور میشود برای ادامهی زندگی از جان خود هم بگذرد. من هم با درآمد چهار هزار افغانی که از مکتب خصوصی میگیرم نمیتوانم خودم را تداوی کنم و مصارف خانوادهام را تأمین کنم. از یک کلیهام میگذرم، با یک کلیه میشود زندگی کرد، اما با گرسنگی و نابینایی نه، این شرایط مجبورم کرده که کلیه خود را به فروش بگذارم. هر کسی در هر ولایتی که بخواهد برایش میفروشم تا خودم را تداوی و فامیلم را از گرسنگی نجات بدهم.»
از میان خانوادهی شش نفری پریسا، پدرش پیر و ناتوان شده است و برادرش که به گونهی قاچاقی به ایران رفته با چالشهای مهاجرت غیرقانونی و اخراج اجباری در آنجا درگیر است. برادرش با انجام کارهای شاقه فقط میتواند خودش را زنده نگهدارد و توان تأمین مصارف فامیلش را ندارد. از این رو، او مجبور شده است که برای تأمین مصارف خانواده و جلوگیری از نابینایی مطلق خودش تقلا کند.
پریسا تنها زنی نیست که فروش اعضای بدن آخرین گزینه برای تداوم حیاتش باشد. اخیرا در گروههای خرید و فروش اجناس در صفحات مجازی هرازگاهی آگهیهای فروش کلیه نیز منتشر میشود که یک کار غیرقانونی است.
در مواردی فروشندگان کلیه زنانی هستند که طالبان با گرفتن فرصتهای شغلی زندگی را بر آنان دشوار ساختهاند. بر اساس گزارشهایی که رسانههای داخلی و خارجی منتشر میکنند، با گسترش فقر و بیکاری زیر سلطهی طالبان، فروش اعضای بدن در بازار سیاه افزایش یافته است.
دیدگاهها 1
برایش آرزوی سلامتی میکنم امیدوارم مشکلش حل بشه