صنم کبیری 34 ساله، مادر پنج کودک (سه پسر و دو دختر) متولد ولایت کندز در شمال افغانستان است. او دانشآموز صنف دهم مکتب بوده که ازدواج میکند و به جمع یک خانواده 25 نفری میپیوندد. رسیدگی به امور خانه و نگهداری از کودک نتوانست مانع درس و تحصیلش شود. صنم در رویارویی با تمام چالشها موفق به تحصیل و کار در بیرون از خانه شده بود. تحصیلات نیمه عالی در رشتهی ادبیات فارسی داشت و در شبکه ملی زنان افغان و یک نهاد بینالمللی دیگر مشغول به کار بود.
اما گروه تروریستی طالبان که روی کار آمد، همهی این دستاوردها را از صنم گرفت. او در چهاردیواری خانه محصور شده بود، اما تسلیم نشد. همزمان با شکلگیری جنبشهای اعتراضی زنان علیه طالبان در کابل، او از کندز سربلند کرد و با چند زن دیگر به خیابان ریختند.
صنم به نیمرخ میگوید «در آخرین جنگهای طالبان با جبهه مقاومت در پنجشیر، تخار و اندراب و چند روستا در سمت شمال نسلکشی شروع شد. از نظامیان سابق گرفته تا مردم عادی توسط طالبان به قتل میرسیدند. زنان و دختران ناپدید میشدند اما هیچ اقدامی برای جلوگیری از آن صورت نمیگرفت. ما نتوانستیم این وضعیت را تماشا کنیم.»
در نهم سپتامبر ۲۰۲۱ حدود ۴۵ زن و شماری از مردان معترض به خیابانهای کندز ریختند و شعار «نان، کار، آزادی»سر دادند، اما از سوی طالبان سرکوب شدند. لحظهای پس از آغاز اعتراضات جنگجویان طالبان سر رسیدند و با خلق وحشت میان معترضان تجمع را برهم زده آنان را لتوکوب و شماری از معترضان و خبرنگاران را بازداشت کردند و صنم را نیز مورد ضربوشتم قرار دادند.
«یکی از افراد طالبان میخواست بنر اعتراض را از دستم بگیرد. وقتی در برابرش مقاومت کردم با اسلحه به پهلویم زد و چندین ضربهی دیگر به کمرم زد. مجبور شدم بنر را رها کنم. مهرههای کمرم آسیب دیده بود. پس از آن تا 25 روز از شدت درد کمرم در بستر بودم. در مسیر راه طالبان ما را تعقیب کرده بودند تا آدرس خانههای مان را بگیرند. به ما میگفتند بار دیگر صدا بلند کنید به خدا شما را در سر چهارراهی آتش میزنیم.»
مدتی پس از اعتراضات در کندز، یکی از دختران معترض به دلیل اشتراک در اعتراضات به گونهی فجیع کشته شد. به گفتهی صنم این دختر که از نظامیان سابق بود سونیلا نام داشت و به طرز بیرحمانهای سلاخی شده بود.
صنم میگوید: «وقتی جسد شکنجه شدهاش را داخل یک گونی یافتند پنجههای دست و پاهایش شکسته بود و آثار خفه شدگی نیز در گلویش بود. مردم وقتی پس از پیدا شدن جسد به طالبان خبر داده بودند طالبان گفته بود هرکس در برابر ما اعترا ض کند سزایش همین است.»
صنم میگوید هفت سال اخیرکه جنگ در کندز شدت یافته بود مردم آن نیز در آتش جنگ سوخت و قربانیهای بیشماری داد و او نیز وقتی به خیابان میرفت خانوادهاش مانع میشدند. چون آنها نمیخواستند مانند هفت سال اخیر بازهم جوانان شان را از دست بدهند. اما صنم و چند زن دیگر در برابر خانوادههای شان نیز ایستادند و به خیابان رفتند.
با افزایش تهدیدهای امنیتی اعتراضات زنان کندز از خیابان به فضاهای سربسته رفت و شماری از جنبشهای زنانه از جمله جنبش اتحاد و همبستگی زنان افغانستان در ولایت کندز نیز به اعتراضات علیه طالبان در فضای سربسته ادامه داد.صنم برای سازماندهی اعتراضات به کابل و کندز در رفتوآمد بود تا اینکه از سوی طالبان شناسایی و تهدید به مرگ شد.
«در جون ۲۰۲۲ یک تماسی دریافت کردم که اسم و مشخصاتم را میدانست و گفت ما تو را شناسایی کردیم که به نام صنم کبیری علیه ما اعتراض میکنی، بیا خود را تسلیم کن وگرنه ما امر دستگیری تو و خانوادهات را داریم.»
صنم درحالیکه در ماههای اول بارداریاش قرار داشت پس از دریافت تماسهای ناشناس و تهدیدآمیز برای یک هفته به یک روستای دوردست بدون آب صحی و برق و بدون مخابره رفت و به شوهر و خانوادهاش نیز در این مورد چیزی گفته نتوانست، اما پس از بیماری کودکانش به خانه برگشت. حلقهی تهدیدهای امنیتی تنگتر شده بود و یکی از پسران معترض که از سوی طالبان گرفتار شده بود از طریق تلفنش معترضان زیادی را به دام انداخته بودند که ممکن بود صنم نیز گرفتار شود.
از سوی دیگر موج دستگیری زنان معترض در کابل فضای رعب و وحشت دیگری خلق کرده بود و صنم با کودک خردسالش برای فرار از ناامنی کندز راهی کابل میشود. اما در مسیر بین پلخمری و دوشی با اتفاقی که رخ میدهد ترس و دلهره در صنم چندین برابر میشود.
«طالبان در یک ایست بازرسی موتر ما را متوقف کردند و همهی سرنشینان را پیاده کرده و در آفتاب سوزان قطار کردند.بعد از نیم ساعت ایستادن در آفتاب سوزان ما را در داخل یک اتاق زندانی کردند. کودکانم ترسیده بودند و بسیار گریه میکردند و من نیز فریاد میزدم اما یکی از آنها آمد و چند سیلی محکم به صورتم زد. در همان موقع از میان سرنشینان یک نظامی سابق را شناسایی کردند. چشمانش را با پارچهی سیاه بستند و دستانش را نیز ولچک زده باخود بردند.»
صنم همزمان با کسالتهای دوران بارداریاش در کابل سرگردان بود و همچنان در اعتراضات زنان علیه طالبان شرکت میکرد. شوهر و دو کودک دیگرش در کندز بودند تا اینکه طالبان خانهی صنم را در کندز محاصره میکنند.
«پسرم از کندز زنگ زد که شش نفر پشت دروازه آمده و تو را میپرسند. دخترم در اعتراضات تصویربردار بود. وقتی طالبان مرا در خانه نیافتند به دخترم حمله کردند که او را با خود ببرند اما دخترم در شوک رفته و بیهوش شده بود و تا سه ماه نمیتوانست درست صحبت کند.»
طالبان وقتی صنم کبیری را نتوانستند گرفتار کنند خواهر صنم و کودکش را از کابل گرفتند و پس از تحقیقات در مورد صنم رها کردند؛ امری که باعث شد روابط فامیلی صنم با همه قطع شود. او در ماه چهارم بارداریاش بوده که طالبان دوباره خانهاش را در کندز محاصره میکنند و تمام تلفنهای اعضای خانواده و برادر شوهرش را با خود میبرند و تا سه روز تلفنها را نزد خود نگهداری میکنند و سپس با گرفتن تعهد از برادر شوهرش که خبر برگشت صنم به کندز را برای شان بدهند رها میکنند. پس از دوبار تهاجم طالبان بر خانهی این زن معترض، مادرشوهرش سکته قلبی کرده و در نتیجه فوت میشود. تمام روابط فامیلی شان از هم میپاشد زیرا هیچ کسی با صنم موافق نبود که در برابر گروه طالبان اعتراض کند.
صنم پس از افزایش تهدیدات امنیتی درحالیکه هشت ماهه باردار بود با سه طفلش راهی پاکستان میشود اما پسر و شوهرش در افغانستان میمانند و در زندگی مخفیانه و گاهی در رفتوآمد به کندز و کابل زندگی شان را سپری میکنند.
صنم میگوید: «من مجبور بودم برای زنده ماندن و برای آیندهی کودکانم مهاجر شوم. طی چندین سال جنگ در کندز چندین تن از اعضای خانوادهام در انتحار و انفجار کشته شدند و زنان و کودکان شان در میدان بیکسی رها شدند. من نمیخواستم کودکان من هم یتیم شوند.»
فرار از افغانستان به پاکستان یک فصل جدید و پر مشقت دیگر را برای صنم رقم زد. او میگوید: «وقتی به اسلامآباد رسیدم یک روز مکمل زیر آفتاب ماندیم. من زبان کسی را نمیفهمیدم و توان رفتن به جایی را هم نداشتم تا اینکه یکی از دوستانم به کمکم آمد و در یک اتاق جابجا شدیم.»
آغاز مبارزات مدنی صنم با اوایل بارداریاش همراه شده بود. او وقتی که به پاکستان رسید بیمار شد و حدود دو هفته بین مرگ و زندگی دست و پنجه نرم کرد؛ چون توان پرداخت هزینههای مراجعه به داکتر و درمان را نداشت.
به گفتهی خانم کبیری، او به دلیل عدم مراقبت در دوارن بارداری و نرسیدن غذای کافی جنین بطنش آسیب دیده بود و از نظر داکتران باید به گونهی فوری عملیات میشد. اما مشکلات اقتصادی سبب تأخیر این عملیات شد و پلاسنتای جنین در رحم مادرش پاره شد.
«ناامیدانه دست کمک به سوی دوستانم دراز کردم و در یک شفاخانه قبل از رسیدن زمان ولادت عملیات شدم. کودکم حدود یک هفته داخل ماشین بود.»
در مدت بیماری و سزارین صنم در بیمارستان، کودکان دیگرش در اتاق تنهایی، سرگردانی و گرسنگی کشیدند تا اینکه صنم دوباره سلامتیاش را به دست آورد. اما مشکلات اقتصادی هنوز هم او را سخت زیر فشار روانی قرار داده است.
«بخاطر سپری کردن عملیاتم، در افغانستان و پاکستان قرضدار شدم. در زمستان از سردی اتاق در یک زیر زمین رنج میبردم. حالا در گرمای پاکستان بدون امکانات میگذرانیم. کرایه خانه را از یک جای پوره میکنم بل برق، بل گاز میماند و مواد خوراکی را نیمه و نصفه پیدا میکنیم که باز موقع پرداخت کرایه خانه میرسد. حتا برایم توان خرید شیر خشک به طفلم نمانده.»
مراجعهی صنم به نهادهای امدادرسان از جمله UNHCR در پاکستان بیهوده بوده زیرا به گفتهی صنم آنها فقط ابراز تأسف میکنند اما با یک تعداد مهاجران بر اساس ارتباطات شخصی ارائهی خدمات میکنند.
با این وجود صنم کبیری دست از اعتراض برنداشته و گردهماییهای اعتراضی شان علیه طالبان را از پاکستان نیز ادامه میدهد.
پسر و شوهر صنم پس از 9 ماه دوری به تازگی به آنها پیوستهاند و کودک شش ماههاش را برای اولین بار ملاقات کرده است. او از سازمانهای مدافع حقوق زنان میخواهد که به وضعیت او در پاکستان رسیدگی کنند وگرنه آنها در وضعیت بدون کار و درآمد در گرمای پاکستان تلف خواهند شد. صنم میگوید: «کودکانم دانشآموز مکتب بودند. تمام شان از درس محروم شدند. در پاکستان هم توان حمایت آنها را ندارم که به مکتب برود. در اینجا حتا حق خریدن یک سیم کارت را نداریم.»
دیدگاهها 3
زنده باد زنان مبارز💪💪💪💪💪💪💪
دختران کندز حالا در خانه های شان حسرت یک روز بیرون رفتن را میخورند خدایا چه زود گرفتی از دخترانم نعمت آزادی ات را
زنان آگاه و نسل بعدی باید بدانند که زنان مبارز در برابر این خوانخواران جانی چگونه قربانی دادند.
یاهو به امید پیروزی