طی بیست و دو ماه سلطهی طالبان بر افغانستان، نان از سفرهی زنان مستقل برچیده شد که اکثراً مسؤول تأمین معیشت خانوادههای شان بودند. همینطور زنان و دختران تا اکنون در کنج خانه منتظر «امر ثانی»اند که دروازهی مکتب ودانشگاه باز شود، انتظار که تا حاکمیت طالب برقرار باشد، به پایان نخواهد رسید.
در این مدت زنان برای مطالبهی نان، کار و آزادی به گونههای مختلف اعتراض کردند و به خیابان رفتند، اما گروه تروریستی طالبان بدون درنظرداشت مطالبات زنان آنها را سرکوب و در بند کشیدند. بخشی از زنان معترض پس از رهایی از بند طالبان اکنون کشور را ترک کرده و به کشورهای همسایه پناه بردهاند.
رقیه ساعی 29 ساله، یکی از زنان معترضیست که برای مطالبه حق کار خود و تحصیل کودکانش به جمع معترضان خیابانی پویست، اما در فاصلهی سه ماه دوبار از سوی طالبان دستگیر و در شکنجهگاه مخوف این گروه تروریستی شکنجه شد.
بار اول در 22 دسمبر 2022 دستگیر و پس از سه شبانه روز رها شد. در 26 مارچ 2023 از سوی استخبارات طالبان دوباره بازداشت شد و به حوزهی ششم امنیتی منتقل شد و پس از یک شبانه روز با گرفتن ضمانت رها گردید. در این مدت کودکان رقیه نیز روزهایی سختی را سپری کردند.
رقیه ساعی در این گفتوگو با نیمرخ، از سرگذشت تلخ خود در زندان طالبان و مشقت زندگی با کودکان خردسالش در پاکستان میگوید. او میافزاید: طالبان بعد از بازداشت او در دسمبر 2022 هنگام آزادیاش تعهد گرفتند که مصاحبهای با هیچ رسانه و تلویزیون نداشته باشد و هرگونه شکنجهی جسمی و روحی را که متحمل شده بازگو نکند.
رقیه پس از آزادی دور قبل از زندان نیز با نام مستعار «نرگس» با نیمرخ گفتوگو کرده بود که نیمرخ سرگذشت تلخ دوران نخست بازداشت شدنش را نیز نشر کرده بود.
او میگوید: «پس از آزادی از زندان طالبان، رقیهی سابق نبودم وضعیت روحی و روانیام خیلی آشفته بود و هنوز هم آشفتهام، تا جایی که گاهی فکر خودکشی به سرم میزند ولی وقتی طرف کودکانم میبینم منصرف میشوم.»
کابوس شکنجه در زندان سرد و تاریک طالبان، خواب و قرار را از رقیه گرفته بود. او به دلیل تهدیدات امنیتی برای مدتی از دختران معترض و جنبشهای زنانه فاصله گرفت، اما غم تنهایی، افسردگی و نداشتن حق کار و درآمد و مهمتر از همه مسؤولیت دو کودک او را دوباره وادار کرد به اعتراضات خیابانی بپیوندد.
«بعد از کلنجار رفتن زیاد با خودم و وضعیت رقتبار زندگی مان، تصمیم گرفتم به دادخواهی ادامه بدهم. با عدهای از دختران ارتباط گرفتم و خواستار برنامهریزی یک تظاهرات از سمت برچی شدم. آنها موافقت کردند با خریدن تکهی آبی به نشانهی پرچم معارف و حمایت از تحصیل دختران آمادگی یک اعتراض خیابانی را گرفتیم.
شعارهای نه به تبعیض جنسیتی، تعلیم و تحصیل را سیاسی نسازید، مادر دانا کشور توانا، هیچ حکومتی بدون حمایت زنان پایدار نیست و همچنان خاک پاکم را گرفتی درس و مشقم را نگیر، همه را روی برگها چاپ کردیم.»
رقیه در 26 مارچ 2023 ساعت هشت صبح از خانه بیرون میشد و به هدف برگزاری اعتراض خیابانی به سمت دخترانی میرود که با آنها برنامهریزی کرده بود. قرار بود اعتراض را از پل سوخته شهرکابل آغاز و به سمت لیسه عالی آصف مایل، در امتداد جاده دشت برچی ادامه دهند و با قفل انداختن بر دروازهی این مکتب، اعتراض شان را به تصمیم طالبان مبنی بر ممنوعیت دختران از مکتب نشان بدهند. اما اندکی پس از آغاز اعتراضات، نیروهای مسلح طالبان آنان را سرکوب و شماری از معترضان از جمله رقیه ساعی را باخود بردند.
«همینکه راهپیمایی را شروع کردیم از پل سوخته به سمت دشت برچی حدود ده دقیقه بیشتر راه پیمایی نموده بودیم که طالبان از راه رسیدند و بسیار عصبانی بودند. همانجا احساس بدی برایم دست داد و خاطرات تلخ دستگیری و شکنجه شدنم در زندان برایم تازه شد. آنان جمعیت زنان را با لتوکوب و اقدام به دستگیری متفرق ساخت من هم کوشش کردم فرار کنم، دویدم اما کسی از موهای سرم گرفت و مرا به عقب کشید، وقتی صورتم را چرخاندم دیدم چهار جنگجوی طالب پشت سرم هستند و یکی شان با مشت و لگد شروع به زدن کرد. یکی هم از موهایم گرفت و یک تن دیگر شان بلندگو را از دستم گرفت و به زمین زد و فحش میداد.»
پس از این زد و خورد طالبان او را سوار «رینجر» کردند و به سمت حوزهی ششم امنیتی بردند. رقیه از داخل رینجر درگیری طالبان با دیگر زنان معترض را تماشا میکند که مشتی به صورتش میزنند. به محض رسیدن به حوزه ششم امنیتی او را به اتاقی میبرند که یکبار دیگر برای تحقیق برده و شکنجه شده بود. چند نفره جسم نحیف رقیه را زیر مشت و لگد میگیرند.
«یکی با مشت یکی با لگد و دیگری با پیپ آب به جانم افتادند. یکی هم فحش میداد که تو فاحشه خودت را به کدام کشور فروختی؟ جاسوس که هستی؟ چرا شما فاحشهها پدر و مادر و آبرو و عزت ندارید که در خیابانها خود را لیلام کردهاید؟»
رقیه دست و زبان بسته زیر شکنجهی جنگجویان طالب از حال میرود. زمانیکه رقیه به هوش میآید نزد مسؤول تحقیق میبرند. به مسؤول تحقیق طالبان میگوید که به خاطر محرومیت از کار و تحصیل اعتراض کرده و از بیکاری و ترس از گرسنگی کودکانش به خیابان آمده تا کسی صدایش را بشنود. پاسخ مسؤول تحقیق زهرخند و فحاشیهای بود و ضربات مشت و لگد محکمتر از چند شکنجهگر بیرحم و وحشی دیگر.
افراد طالبان بعد از تحقیق او را با چشمان بسته به مکان دیگر منتقل کردند تا فردای آن روز شماری از بزرگان محل برای رهایی رقیه ضمانت کردند و او رها شد.
اما در کنار تعهد و ضمانت بزرگان، طالبان با ضبط یک فیلم او را وادار به سکوت و در صورت دوباره صدا بلند کردن، تهدید به سنگسار کردند و پس از رهایی نیز افرادی از استخبارات طالبان با او در تماس میشدند تا از بودنش درکابل مطمین شوند.
رقیه ساعی با کودکش کابل را به مقصد مزار ترک کرده و از آنجا به پاکستان رفته است. او اکنون در شرایط سختتری در پاکستان به سر میبرد. کودکانش همچنان از آموزش محروم است و از زندانی شدن مادر شان درکابل و سپس مهاجرت به مکان دیگری آشفتهاند.
«طفلهایم با ترس و وحشت زندگی میکنند، وقتی من برای انجام کاری بیرون میروم تا بر میگردم خانه، چشمان پسرم از گریه سرخ میشود. از او میپرسم که چرا؟ میگوید: مادر لطفا دیگرتظاهرات نکن، ما را بیمادر نکن. حتا در خواب شان نیز با این جملات از خواب میپرند و میگویند: تنهایم نگذار زندان نرو، تو را طالبان میکشند و هزاران ناله و زاری که قلبم را آتش میزند.»
در گرمای پاکستان که او نه زبان کسی را میفهمد و نه کاری پیدا میتواند تا هزینهی زندگیاش را تأمین کند. قیمت مواد غذایی و اجاره خانه که کمتر از کابل نیست. از مدتی که در پاکستان بود حد اقل شبانه میتوانست بدون ترس از بازداشت و شکنجه طالبان بخوابد، اما با افزایش بازداشت مهاجران افغانستانی در پاکستان اکنون این آرامش نیز از او گرفته شده است.