با حاکم شدن طالبان به عنوان یک جریان دینی و اسلامی در افغانستان و رویههای زنستیزانه و دشمنی این گروه با زنان، این بحث را که آیا رویکرد اصلی اسلام زنستیزانه است یا خوانش ناصواب از دین منجر به زنستیزی شده است، بار دیگر داغ میسازد. مسألهی زن و رویکرد اسلام یکی از بحثانگیزترین موارد عصر جدید است که نه تنها در افغانستان، بلکه در اکثر کشورهای اسلامی حل نشده باقیست.
اسلام به عنوان یک آیین و بستر فکری و عقیدتی برای گروههای بنیادگرا و هراسافگن همواره مورد نقد جدی قرار گرفته است. زیرا خوراک فکری گروههای بینادگرا و تروریستی مانند: طالبان، القاعده، داعش و… را که ناقضان حقوق بشر و به ویژه حقوق زنان هستند، این دین فراهم کرده است.
یکی از جدیترین نقدهای وارده بر اسلام، ستیز با زن، محدود کردن آزادی، نقض حقوق بشر و دیگرناپذیری است. این نقدها محل تأمل فراوان دارند. زیرا تجربهی تاریخی اسلام نشان میدهد که این دین با خشونت، دیگرسازی و نابرابری پا به پای زمان پیش آمده است و هرگونه نگاه نقادانه و دیگراندیشانه را ناجواز و ناصواب تلقی کرده و دست به حذف و سرکوب آن زده است.
اما بخش بزرگی از مسلمانان این دین را دین رواداری، تساهل و مدارا میپندارند و عملکردهای خشن و رفتارهای ناهنجار گروههای اسلامی را مثل: زنستیزی، نقض حقوق بشر، محدود کردن آزادی و دیگرناپذیری را ریشه در خوانش و برداشت ناصواب آنها از دین میشمارند. برای همین عملکرد آنها را اسلامی نمیپندارند و مسلمان بودن خودشان را توجیه میکنند.
در این یادداشت به دنبال این هستیم که آیا رویکرد اصلی اسلام زنستیزانه است یا خوانش ناصواب از دین سبب شده است تا گروههای اسلامگرا، زنستیز و ناقض حقوق بشر بار آیند. زیرا زنان در کشورهای اسلامی به ویژه در افغانستان مورد تبعیض جنسیتی سازمانیافته قرار گرفتهاند، حقوق شان به گونه هدفمند نقض و وجود و حضور شان در جامعه انکار و غیر قابل تحمل شمرده شده است.
اگر نگاهی گذرا به تاریخ اسلام بیاندازیم مشخص میشود، مسیر تاریخی را که این آیین طی کرده همراه با قدرت و ثروت بوده است. در این مسیر که هم قدرت دست پیروان این دین بوده و هم ثروت، نظم اسلامی چنان برساخته شده است که روایتها و آموزهای اسلامی در هر زمینهی بر حق شمرده شود و روایتهای نقادانه علیه این دین، مردود.
پس طبیعی است که اسلام در این مسیر چنان تعریف، تولید و بازتولید شود که جز رویکردهای همسو با خود به رویکردهای مخالف، مجال رویش و رشد ندهد، کما اینکه چنین شده است. سراسر تاریخ اسلام پر از چنین رویکردهایی است. طالبان نماد برجسته و پیش چشم همه است. لذا فرایند شکلگیری نظم و تفکر اسلامی تکگرایانه و دیگرناپذیر بوده است. اینجاست که اکثر گروههای عملگرا و پیروان این دین نیز با دیگرپذیری، آزادی، دموکراسی، برابری و حقوق بشر سر سازش ندارند.
بحث زنستیزی اما ریشه در هر دو بخش دارد. هم رویکرد اصلی اسلام و هم خوانش و برداشت گروههای اسلامگرا زنستیزانه و ناقض حقوق بشر است. قاعدتاً این بسترهای فکری و فرهنگی هر جامعه است که رویه و رفتار گروههای کنشگر در آن بستر را فراهم میکند.نگاه زنستیزانه، نابرابر و کمشماری زنان ریشه در اصل اسلام دارد. آیاتی برای تأیید این حرف در متن مقدس اسلام که قرآن است وجود دارد که زنان و مردان را با هم برابر نمیشمارد. مردان نسبت به زنان جایگاه بالاتری دارند و زن در کنار مرد است که هویت معنادار پیدا میکند.
این طرز نگاه برای زنان آنهم در این عصر که بزرگترین دستآورد و خواست آن برابری، عدم تبعیض جنسیتی و احترام متقابل به حقوق و آزادیهای افراد است، شدیداً در تضاد قرار دارد. این یعنی زن در اسلام دیگرسازی شده است و این دیگرسازی محل تنش و نزاع فراوان گردیده است.
هرچند نواندیشان دینی تلاش کردند تا بحث اسلام و رفتارهای زنستیزانه و دیگرناپذیری گروههای اسلامی را از هم متمایز سازند، اما واقعیت این است که مبنای فکری این گروهها را اسلام فراهم کرده است. با توجه به متون اسلامی و تجربههای تاریخی با صراحت میتوان گفت که اسلام چنین بستری تفسیربردار و نامتوازن دارد که هم گروههای بنیادگرای تروریستی از آن به نفع خود سود ببرند و هم نواندیشان دینی که طرفدار اعمال تروریستی نیستند، از آن استفاده کنند.
اما این واقعیت که اسلام از همان ابتدا همراه با شمشیر، کشتار و خشونت پاگرفته و دوام و قوام یافته است، غیر قابل انکار است. اسلام تنها دین است که با زور شمشیر گسترش یافته است و پیامبر اسلام تنها پیامبریست که جنگ کرده و تحت فرمان او افراد زیادی کشته شدهاند. لذا چنین گذشتهی برای پیروان این دین خشنترین روشها را با تندروانهترین برداشتها مجاز میسازد.
چنان که گفته شد، طبیعی است که در چنین بستری دیدگاه مخالف شکل نگیرد. اگر شکل هم بگیرد مجال دوام بیشتر پیدا نمیکند.اینجاست که اسلام به عنوان یک پدیدهی فرهنگی و تاریخی غیر قابل اصلاح و نقدر شمرده میشود. چون اصل اسلام نزد پیروانش قدسیت دارد و امر قدسی از نظر آنان غیر قابل تغییر و نقدناپذیر است.
مقدس شماری و نقدناپذیری اسلام سبب شده تا روایتهای عقبگرایانه اسلامی که مال قرنها پیش است برای گروههای ایدیولوژیک، مثل: طالبان و داعش با قدرت دوام پیدا کند. روایتهای که با خواست و نیاز انسان امروز سازگاری ندارد و محل نزاع و چالش فراوان شده است، به ویژه در باره زنان، آزادی، حقوق بشر، دیگرپذیری و….