گروه تروریستی طالبان حدود ده روز پیش دستور توقف فعالیت آموزشی مؤسسههای بینالمللی را در سراسر افغانستان صادر کرد.
در نوارهای صوتی که از مسؤولان بخش آموزش طالبان به دسترس رسانهها قرار گرفت، مسؤولان این گروه دستور دادند که فعالیت تمام مؤسسههای آموزشی بینالمللی «چه کفری و چه مسلمان» متوقف شود.
صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد (یونیسیف) از صدور این دستور عمیقاً ابراز نگرانی کرد و گفت که بر اثر آن بیش از 500 هزار کودک از آموزش محروم میشوند.
سخنگوی سازمان ملل متحد نیز این اقدام گروه تروریستی طالبان را محکوم کرد و آن را «گامی وحشتناک به عقب» خواند. اما خبرگزاری رویترز سه روز پیش گزارش داد که یونیسیف برای واگذاری پروژههای آموزشی نهادهای بینالمللی به طالبان، با وزارت معارف این گروه در حال مذاکره است.
بر اساس گزارش رویترز، یونیسیف تضمینهایی را از وزارت معارف طالبان دریافت کرده که صنفهای آموزشی این نهاد در ولایتها و روستاهای دور دست افغانستان در جریان مذاکرات ادامه داشته باشد.
سامانتا مورت، سخنگوی یونیسیف در افغانستان گفته است که «به منظور به حداقل رساندن اختلال در یادگیری کودکان، ضروری است که هرگونه واگذاری به سازمانهای غیردولتی ملی بهصورت استراتژیک انجام شود و شامل ارزیابی جامع و ظرفیتسازی باشد.»
به نظر میرسد که یونیسیف و سایر نهادهای بینالمللی بدون هیچگونه مقاومتی دستور گروه تروریستی طالبان را پذیرفتهاند و میخواهند پروژههای آموزشی خود و سرنوشت بیش از 500 هزار کودک دختر و پسر را، به این گروه واگذار کنند.
این تصمیم طالبان برای بسیاریها از جمله شماری از معلمان زن، نگران کننده و دور از انتظار بوده است.
در این گزارش به پیامدهای واگذاری پروژههای آموزشی نهادهای بینالمللی به گروه طالبان و مؤسسههای داخلی مورد تأیید این گروه، در گفتوگو با دو معلم زن پرداختهایم.
«فاجعهی غیرقابل جبران»
بر اساس آماری که سازمان علمی، فرهنگی و آموزشی سازمان ملل متحد (یونسکو) به مناسبت «روز جهانی آموزش» اعلام کرد، 2/5 میلیون کودک دختر در افغانستان (80 درصد کل واجدین شرایط) از دسترسی به آموزش محروم هستند.
از این میان 1.2 میلیون کودک دختر به دلیل ممنوعیت آموزش دختران از سوی گروه تروریستی طالبان از مکتب بازماندهاند و سایر کودکان دختر به دلیل نبود مکتب، نبود معلم و یا عوامل فرهنگی از مکتب بازماندهاند.
یونیسیف و نهادهای بینالمللی با راه اندازی صنفهای آموزشی «جامعهمحور» در تلاش فراهم کردن زمینهی آموزش برای این دختران در ولایتها و روستاهای دور دست افغانستان بودند که حالا قرار است به طالبان واگذار شود.
کریمه رستگار (مستعار)، زنی که سالها معلم بوده و برای دختران آموزش داده است، این تصمیم یونیسیف و نهادهای بینالمللی را «فاجعهی بزرگ» و «غیرقابل جبران» برای دختران افغانستان میداند.
او میگوید که با این تصمیم، تمام روزنههای امید به یادگیری و آموزش بر روی دختران بسته خواهد شد و دیگر «فاتحهی آموزش دختران در افغانستان را باید خواند.»
خانم رستگار میگوید که با چنین تصمیمهایی، کودکان و دانشآموزان دختر در افغانستان بیشتر قربانی میشوند و حقوق بشری آنها نقض و نادیده گرفته میشود.
به گفتهی این آموزگار، ممنوعیت آموزش دختران باعث شده است که بسیاری از دانشآموزان دختر به ازدواج اجباری و زودهنگام تن دهند، بسیاری دیگر در سردرگمی و آیندهی نامعلوم به سر ببرند و دچار بیماری افسردگی شوند.
او میگوید که «من شاهد پرپر شدن رویاهای دختران و دانشآموزانم هستم. آنها سالهای قبل برای خود آیندهی روشن پیشبینی کرده بوند، برای رسیدن به رویاهای خود میجنگیدند و لحظهی دست یافتن به این رویاها را تصور و در خیالات خود ترسیم کرده بودند.»
خانم رستگار میگوید: «اما امروز دیگر فرصتی برای خیالبافی دختران در مورد آینده شان وجود ندارد، بیشتر آنها یا تن به ازدواج اجباری دادهاند و یا اینکه پشت کارگاهای قالینبافی و چرخهای خیاطی نشستهاند.»
او از جامعه بینالمللی میخواهد که «به فریادهای حزین زنان و دختران افغانستان گوش بسپارد» و آنان را به باد فراموشی و به دست گروه تروریستی طالبان نسپارند.
«به نقطهی صفر زندگی باز خواهم گشت»
شیرین یاوری (مستعار) در یکی از مراکز آموزشی که با حمایت یونیسیف در یکی از روستاهای دور افتادهی ولسوالی ناوهمیش ولایت هلمند ایجاد شده، آموزگار است.
او در این مرکز آموزشی به دختران بازمانده از مکتب، مضامین دورهی ابتداییه مکتب را تدریس میکند و تلاش میکند که به آنها خواندن و نوشتن را بیاموزاند.
شیرین سه سال تلاش کرد تا در نهایت توانست به عنوان آموزگار از سوی یک پروژهی آموزشی مورد حمایت یونیسیف مقرر شود و با حقوق که دریافت میکرد، مخارج زندگی خود و پدر و مادر کهنسالش را تأمین کند.
او میگوید که «شش ماه شده معلم هستم. در این شش ماه احساس میکردم که زندگیام خوب شده، هر ماه به پدرم پول میدادم و او خرج خانه را خرید میکرد. مادرم هر وقت مریض شد، داکتر بردم، خیلی خوب بود.»
شیرین اما از زمانیکه خبر واگذاری پروژههای آموزشی یونیسیف به طالبان را شنیده است، به شدت نگران شده است؛ نگران از دست دادن شغلی که سه سال دنبالش دویده است.
او میگوید: «همه چیز صفر میشه، دیگر آروزی معلم شدن را هم باید به گور ببرم. شاید هیچ وقت دیگر یونیسیف نیاید که در این روستای دور دست دنبال معلم بگردد و اگر هم بیاید ممکن آن وقت من زنده نباشم.»
به باور شیرین، طالبان او و تمام دخترانی را که در چنین پروژههای تدریس میکنند و از طریق آن لقمه نانی برای خانوادههای خود پیدا میکنند، برکنار و خانهنشین خواهند کرد و بهجایشان افراد خود را در این پروژهها جایگزین خواهند کرد.
او میگوید که مسؤول پروژه آموزشی آنها دو روز قبل آمده بود و آنها در مورد سرنوشت و آیندهی خود از او پرسیدند، اما او در پاسخ گفت: «هیچ چیز معلوم نیست. ما نمیدانیم چه میشود.»
داستان شیرین، داستان صدها دختر دیگر نیز است که در پروژههای آموزشی یونیسیف کار میکردند. اکنون آیندهی شغلی و کاری همهی آنها در خطر است و آخرین روزنههای امید بر روی شان برای همیشه بسته میشود.