وقتی در یکی از روزهای بهار چشم به جهان گشود، یک سال میشد که تروریستان طالب سایهی سیاه خود را بر افغانستان گسترانده بودند و زن بودن و دختر بودن، جرم اعلام شده بود.
حالا 26 سال از آن روز میگذرد. در این بیست و شش سال او قد کشیده و جوان شده و زندگی در سایهی دموکراسی و آزادی را تجربه کرده است.
اما درست در روزهایی که در تلاش بازتاب صدای زنان بود، آگست سیاه از راه رسید و با تسلط دوباره طالبان بر افغانستان، زن بودن بار دیگر تبدیل به جرم شد و او مجبور شد خانه و وطنش را ترک کند.
فرحناز فروغ در سال 1376 خورشیدی در کابل به دنیا آمده است. دورهی مکتب را در ولایت بدخشان به پایان رسانده و پس از آن وارد دانشکدهی ادبیات فارسی دانشگاه کابل شده است.
او میگوید که همزمان با آن، در یک دانشگاه خصوصی در رشتهی حقوق و علوم سیاسی نیز تحصیل کرده است و از هردو رشته لیسانس خود را به دست آورده است.
خانم فروغ پس از پایان دورهی تحصیل در دانشگاه، کارش را در «مؤسسه قربانیان جنگ افغانستان» و سپس برنامهی غذایی جهان (WFP) آغاز کرد.
او در آخرین سالهای کارش در افغانستان، به عنوان خبرنگار در «تلویزیون زن» فعالیت میکرد و در تلاش بود که صدای زنان افغانستان را گزارش و انعکاس دهد.
روایت قربانیان خشونت
کتاب «جهنم یک سیاره» نوشتهی فرحناز فروغ چندی پیش در کابل چاپ و رونمایی شد، اما نویسنده در مراسم رونمایی کتابش حضور نداشت.
خانم فروغ به نیمرخ گفت که این کتاب اولین تجربهی نویسندگی او است و نوشتن آن مدت دو سال طول کشیده است.
او میگوید که ایده نوشتن این کتاب زمانیکه در افغانستان مشغول کار خبرنگاری بود و از وضعیت زندگی زنان گزارش تهیه میکرد، به ذهنش رسید.
فرحناز میگوید که در جریان تهیه گزارش از وضعیت زندگی زنان، با زنان زیادی مواجه شد که قربانی خشونت بودند و روایتهای دردناکی از زندگیشان ارائه میکردند.
او افزود که «این روایتها و داستانها برایم بسیار دردناک بود و به این باور رسیدم که تنها راه مبارزه با چنین خشونتها، نوشتن و روایت کردن آن است.»
خانم فروغ میگوید که کتاب «جهنم یک سیاره» شامل پنج داستان کوتاه است که وضعیت زندگی زنان قربانی خشونت را روایت میکند.
او میگوید شخصیتهای این داستانها زنانی هستند که در تنگناها و ناامیدیها، دست از مبارزه برای حقوق انسانی خود بر نمیدارند.
این کتاب در کابل از سوی «انتشارات پرند» چاپ و نشر شده است و اکنون در کتابفروشیهای پایتخت در دسترس همگان قرار دارد.

«تلخترین حادثهی زندگی»
فرحناز در پرآشوبترین سالها، به عنوان خبرنگار در افغانستان کار کرده است؛ سالهایی که هر روز بخشهایی از پایتخت، شاهد انفجار و انتحار بود و دهها انسان بیگناه به خاک و خون کشیده میشدند.
خانم فروغ میگوید که در یکی از این انفجارها در غرب کابل، او خواهرش را از دست داده و این رویداد، تلخترین حادثه در زندگیاش بوده است.
حوالی ساعت 12:30 دقیقهی بعد از ظهر یازدهم حوت سال 1395 خورشیدی، یک مهاجم انتحاری گروه طالبان موتر مملو از مواد انفجاری خود را در مقابل حوزه ششم امنیتی شهر کابل در جاده فیض محمد کاتب هزاره، در غرب پایتخت منفجر کرد.
پس از آن، مهاجمان گروه تروریستی طالبان درگیری با نیروهای امنیتی حکومت سابق افغانستان را آغاز کردند و در تلاش بودند که وارد این حوزه امنیتی شوند.
در این حمله تروریستی دست کم 15 نفر کشته و 50 نفر دیگر زخمی شده بودند که یکی از قربانیان خواهر نوجوان فرحناز بود.
ذبحالله مجاهد، سخنگوی کنونی گروه تروریستی طالبان مسئولیت این حمله را پذیرفت و گفت که این حمله کار افراد «استشهادی» این گروه تروریستی بوده است.
خانم فروغ میگوید که خواهرش از خانه به سمت یک مرکز آموزشی میرفت که این حمله تروریستی به وقوع پیوست و جانش را از دست داد.
او میگوید که از دست دادن خواهرش در این حمله تروریستی «تلخترین حادثه» در زندگی او بوده و تأثیر منفی بسیار زیادی بر کار و زندگی او گذاشته است.

زندگی در غربت
فرحناز فروغ اکنون در کشور ایرلند زندگی میکند و در تلاش است تا زندگیاش را سروسامان دهد و بهبود ببخشد.
او میگوید که از پس تسلط دوباره گروه تروریستی طالبان بر افغانستان، چارهای نداشت جز اینکه تصمیم به ترک کشور بگیرد.
خانم فروغ میگوید که «کار یک خبرنگار بیان واقعیت و حقیقت است. در جایی که این رسالت درست تطبیق نشود، نمیشود کاری انجام داد، به همین دلیل تصمیم گرفتم افغانستان را ترک کنم.»
او انسان مهاجر را مثل یک پرندهی بدون آشیانه توصیف میکند که هر لحظه دلش برای آشیانهاش میتپد و میگوید که دل کندن از کشوری که در آن متولد شدهای و شروع زندگی دوباره در دیار غربت «کار دشواری است.»
فرحناز میگوید که تمام خاطرات دوره مکتب، دانشگاه، کار و روزهای خوش زندگی در کنار خانواده در افغانستان، در ذهنش هنوز زنده است و هر زمان که فرصتی برایش مهیا شود، میخواهد دوباره به وطن خود برگردد.
او با وجود اینکه دور از افغانستان زندگی میکند، اما هنوز ارتباطش را با دختران و زنان در داخل کشور حفظ کرده است و میگوید که آنها با وجود فضای ترس و وحشت، در برابر قوانین تبعیضآمیز مبارزه میکنند.
به باور این خبرنگار زن، جنگ و ناامنی از دیر زمانی به زنان و دختران افغانستان آسیب رسانده است و اکنون نیز آنها از تمام حقوقشان محروم شدهاند و با آیندهی مبهم مواجه هستند.
او میگوید که «بزرگترین آرزوی من تأمین صلح در افغانستان است تا دیگر شاهد اشک مادری نباشیم که در قبال از دست دادن فرزندش میریزد یا شاهد دیدن کودکی نباشیم که پدرش را از دست میدهد.»