پس از خروج نیروهای مسلح ناتو و بسیاری از مأموریتهای دیپلماتیک جامعه جهانی از افغانستان، برنامه حمایت مستقیم جهان از افغانستان در برابر تروریزم عملا پایان یافت و آنچه طی دو دهه گذشته در ظاهر امر جریان داشت متوقف شد؛ چه بسا که بسیاریها در داخل افغاننستان موافقتنامه دوحه میان ایالات متحده امریکا و گروه تروریستی طالبان را زمینهساز بازگشت این گروه در قدرت میدانند.
اکنون نزدیک به دو سال است که یک گروه تروریستی بر سرنوشت یک ملت مسلط شده و با وجود قربانیهای بیشمار مردم، تا هنوز هیچ روزنهای برای سرنگونی این گروه وجود ندارد. مردم عام افغانستان دستکم سه نیرو را مکلف به اقدامات جدی علیه گروه تروریستی طالبان میدانند: 1. جامعه جهانی، 2. جامعه مدنی افغانستان و 3. جناحهای سیاسی. هرسه نیرویی که باید از مردم افغانستان در برابر مظالم طالبان دفاع کنند، بالعکس از مردم افغانستان انتظار همراهی در تطبیق پلانهای شان را دارند. اما در این وسط، این طالبان اند که هرروز با مسألهسازی جدید زمینهی تداوم سلطه و ستمگری شان را فراهم میکنند.
طالبان در این مدت با سه مسألهی اساسی شریعت، قومیت و جنسیت افکار عمومی را کنترل کردهاند و دستکم هر هفته یک فرمان در مورد یکی از این سه مسأله صادر میکنند. گروه طالبان طی این دو سال ستمهایش را به نام شریعت اعمال کرد، بر طبل برتریجویی قومی نواخت و با تبعیض جنسیتی زنان را از اکثریت مطلق فضای عمومی جامعه حذف کرد.
در این مدت، مردم از روی اجبار نظارهگر بودند. با توجه به افزایش فقر و اختناق ناشی از به وجود آمدن فضای استخباراتی در سطح جامعه، هیچ گونه فعالیت موثری از جانب عام مردم در ستیزه با اصل قدرت طالبان را شاهد نبودهایم. سه نیرویی که مردم آنها را مکلف به تغییر وضعیت میدانند(جامعه جهانی، جامعه مدنی و جناحهای سیاسی) بیشتر در حالت واکنشی قرار داشته و همواره علیه اعمال، سیاستها و فرمانهای گروه طالبان واکنش نشان داده و اقدامات موفقی نداشتهاند که از تطبیق قواعد طالبانی جلوگیری کنند.
جامعه جهانی به رهبری سازمان ملل متحد در افغانستان حتا از حق کار زنان همکار یوناما حمایت نتوانست، جناحهای سیاسی تاهنوز بر تشکیل یک ائتلاف ضد طالبانی موفق نشده و جامعه مدنی افغانستان اعم زنان معترض و رسانهها نیز تاکنون یک روایت واحدی خلق نکرده که مردم را به مبارزه علیه طالبان وادارند. آنچه این هرسه نیروی مکلف به تغییر وضعیت را سرگردان و انرژی نیروهای ضد طالبان را به هدر مصرف کرده است، «موضع واکنشی» است.
در مسألهی قومیت، طالبان دستکم چهار اقدام بزرگ متعصبانه داشتهاند: 1. قبضهی قدرت و حذف اقوام غیرپشتون حتا از پایینرتبهترین سمتهای دولتی، 2. راهاندازی کوچهای اجباری و غصب سرزمینهای اقوام غیر پشتون در هزارهجات و مناطق شمالی کشور، 3. ستیزه با زبان فارسی برای تضعیف فرهنگ اقوام غیرپشتون و 4. انتقال طالبان پاکستانی به ولایات شمالی کشور برای تضعیف قدرت قومی غیرپشتونها در شمال.
در مسألهی جنسیت، طالبان هر ستمی را که قابل تصور هم نبود برنامهریزی و تطبیق نمودند. از نقض حقوق آموزش و کار تا دخالت در خصوصیترین ابعاد زندگی زنان مثل پوشش و آرایش و جلوگیری از بارداری. اما از آنجا که فرمانهای زنستیزانهی طالبان قبای شریعت به تن داشت، در بخش وسیعی از متن جامعهی اسلامگرای افغانستان حتا واکنش خاصی هم برنیانگیخت.
طالبان با حذف سیستم قضایی حکومت جمهوری و قوانین بروزتر از نظام قضایی، محاکم صحرایی را جاگزین کردند. در دو سال گذشته سنگسار زنان، اعدام با جرثقیل در چهارراهیهای شهرها، شلاق زدن متهمان در ملأ عام، زیر آوار کردن دگرباشان جنسی، شکنجه و تجاوز جنسی بر زنان و مردان در زندانها و توقیفخانهها و دهها نوع نمایش وحشیانه و خشونتبار منحیث اجزایی از نظم قضایی طالبان به نام «احکام شریعت» جهت مسألهسازی در حوزه دین صورت گرفت.حتا در درون دین اسلام، با حذف نصاب آموزشی فقه جعفری از دانشگاههای کشور و وضع محدودیت بر مراسم مذهبی شیعیان، طبل تبعیض میان مذاهب اسلامی را نیز نواختند.
هرکدام از این مسایل و نمایشهایی که طالبان تاکنون بازی کردهاند، دستکم بین یک تا دو هفته توجه افکار عمومی و رسانهها را جلب و واکنش نیروهای ضد طالبانی را بر همان مسأله متمرکز کرده است. اما برآیند گفتوگوها و تلاشها جهت سبوتاژ قواعد ضدانسانی طالبان چیزی جز شناساندن چهرهی تروریستی طالبان را در پی نداشته است. متأسفانه این تلاشها حتا اگر تهیه و نشر گزارشهای بیطرفانه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، دیدبان حقوق بشر و عفو بینالملل بوده هم منتج به اتخاذ تدابیر جدید سیاسی جهان و بازداشتن کشورهای عضو سازمان ملل از تعامل با طالبان نشده است.
در یک چنین وضعیتی، به نظر میرسد همه نیروهای نظارتی و ضد طالبانی در داخل و خارج کشور به شمول مردم عام افغانستان از موضع واکنشی هیچچیزی به دست نیاوردهاند. اما طالبان ضمن حمایتهای مالی هفتهوار، چندین سفارتخانه برای گسترش و پایداری روابط سیاسی با جهان، جلب توجه کشورهای منطقه برای تعامل با تروریزم، در این امر نیز موفق شدهاند که در مسایل انسانی مثل حقوق بشر، حقوق زنان و مشارکت سیاسی اقوام در قدرت؛ از جامعه جهانی باج بگیرند. حداقل جهان جامعه مدنی و جناحهای سیاسی ضد طالبان را منحیث بدیل این گروه تروریستی برای ادارهی افغانستان حمایت جدی نکرده است؛ بلکه بیشتر بر «تعامل» همه جناحها و گروهها به شمول طالبان تأکید ورزیدهاند.
چیزی کمتر از یک ماه مانده به دو سالگی سقوط نظام جمهوری و افتادن افغانستان به دام یک گروه تروریستی. برای سرنگونی این رژیم که نه تنها امید، نان، امنیت و کلیت زندگی را از مردم افغانستان گرفته است بلکه با قولاردوهای استشهادی/انتحاری خود امنیت و ثبات منطقه و جهان را نیز تهدید میکند؛ باید هماکنون اقدام شود. یک اقدام همگانی که جامعه جهانی با اتخاذ یک تدبیر سیاسی مشخص در قبال افغانستان برای روی کار آمدن یک نظم دموکراتیک تلاش کند و جامعه مدنی به ویژه زنان معترض و جناحهای سیاسی افغانستان با خلق یک روایت جدید که بتواند زمینهساز ائتلاف جمعی گروههای سیاسی و اتحاد گروههای اجتماعی شود، طرح بدیل طالبان را بریزند. طرح بدیلی که بتوان در آن نظم سیاسی آیندهی کشور را تعیین و راهکار سرنگونی طالبان از قدرت را مشخص کرد.