نویسنده: محمدعلی حسینی
زﻧﺎن در ﮐﺸﻮرﻫﺎي در ﺣﺎل ﺗﻮﺳﻌﻪ منحیث نیروی انسانی ارزشمند ﻣﺤﺴﻮب ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. آﻧﺎن ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﯿﻤﯽ از ﺟﻤﻌﯿﺖ، در ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻧﺒﮥ ﺟﻮاﻣﻊ، ﻧﻘﺸ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﺆﺛﺮ اﯾﻔﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. مشارکت سیاسی و نقش زنان در سیاست در نیمه دوم قرن بیستم همواره به عنوان یک موضوع پر اهمیت در اقصی نقاط جهان مطرح بوده است. زنان نیز با کسب موقعیتهای شایسته در دهههای اخیر ابتکار عمل فراوانی را در پویا و حساس نگهداشتن موضوع فوق از خود نشان دادهاند. آنان در سالهای اخیر تقریبا در کشورهایی که نهادهای منتخب دارند حق رأی و احراز مقامهای سیاسی را کسب کردهاند. لیکن تعداد نمایندگان زن در مقامهای انتخابی و سایر مناسب دولتی هنوز بسیار اندک است.
ﺟﺎﻣﻌﮥ اﻓﻐﺎﺳﺘﺎن از ﻣﺮدﻣﺎن سنتی و ﻣﺘﻌﺼﺐ ﺗﺸﮑﯿﻞ شده ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ آنها زﻧﺎن ﺑﺎﯾﺪ در ﭘﺴﺘﻮی ﺧﺎﻧﻪﻫﺎيشان ﺑﺎﺷﻨﺪ؛ اﻟﺒﺘﻪ زﻧﺎن درﺑﺎري از اﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪه ﻣﺴﺘﺜﻨﺎ ﻣﯽﺑﺎﺷﻨﺪ. زﻧﺎن اﻓﻐﺎنستان ﺑﻪ دﻟﯿﻞ درﮔﯿﺮ بودن ﮐﺸﻮر در ﺟﻨﮓﻫﺎي داخلی ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎي ﺳﯿﺎستمداران و ﻧﯿﺰ زﺧﻢ ﺧﻮرده از ﻓﺮﻫﻨﮓ سنتی اﺟﺪادﺷﺎن ﺑﻮدهاﻧﺪ. زﻧﺎن و ﺣﻘﻮقﺷﺎن در اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﯾﮑﯽ از ﻣﻮﺿﻮﻋﺎت ﺑﺴﯿﺎر ﺣﺴﺎس و درﺧﻮر ﺗﻮﺟﻪ و دﻗﺘﯽ ﺑﻮده که از زﻣﺎن ﺷﮑﻞﮔﯿﺮي اﯾﻦ ﮐﺸﻮر، ﻓﺮاز و ﻧﺸﯿﺐﻫﺎﯾﯽ را ﻃﯽ ﮐﺮده اﺳﺖ. ﻣﺮدم اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن آﻣﻮزهﻫﺎي دﯾﻦ اﺳﻼم را ﺑﺎ ﺧﺮاﻓﺎت و اﻧﺤﺮاﻓﺎت در آﻣﯿﺨﺘﻨﺪ و ﺑﻪ اﯾﻦ ﻋﻨﻮان از ﺣﻀﻮر زﻧﺎن در اﺟﺘﻤﺎﻋﺎت و ﻣﯿﺪان ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮي نموده و از ﻫﻤﮥ ﺣﻘﻮق شان ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺤﺼﯿﻞ، اﺷﺘﻐﺎل ﻣﺤﺮوم ﺑﻮدﻧﺪ. از طرف دیگر زنان نیز در ﯾﮑﺼﺪ ﺳﺎل اﺧﯿﺮ، ﻫﻤﻮاره ﺑﻪ دﻧﺒﺎل دﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﮕﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺧﻮد ﺑﻮده و در این دوره مبارزههای زیادی کردند.
اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن داراي ﻓﺮﻫﻨﮓ و سنت ﻗﺒﯿﻠﻪاي اﺳﺖ. در ﻧﻈﺎم ﻗﺒﯿﻠﻪای بسیاری از اقشار افغانستان، زن ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﻮﺟﻮدي درﺟﻪ دوم ﻣﺤﺴﻮب شده و ﻧﮕﺎﻫ اﺑﺰاري ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ آﻧﺎن اﺑﺮاز ﻣﯽﺷﻮد. آداب و رﺳﻮم ﻗﺒﯿﻠﻪاي ﺑﻪ ﺟﺎي ﻧﻬﺎدﻫﺎي ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ و ﻗﻀﺎﯾﯽ ﺑﺮ ﺑﺨﺶﻫﺎﯾ وﺳﯿﻊ از ﻣﻨـﺎﻃﻖ ﻣﺨﺘﻠﻒ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺑﻪﺟﺎي ﻧﻬﺎدﻫﺎي ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ و ﻗﻀﺎﯾﯽ در ﺟﺮﮔﻪﻫﺎي ﻣﺤﻠﯽ، ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺑﻼﻣﻨﺎزع دارد. اﺣﮑﺎﻣﯽ همچون دﺧﺘﺮ ﻋﺬر، ازدواجﻫﺎي اﺟﺒﺎري، دﺧﺘﺮﻓﺮوﺷﯽ، ازدواجهای سیاسی و ﻏﯿﺮه در ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺮﮔﻪﻫﺎ ﺻﺎدر ﻣﯽﺷﻮد. ازدواج ﻫﺎي ﺳﯿﺎﺳﯽ یکی از این احکام میباشد که ﺑﯿﻦ ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎي درﺑﺎري، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن، وزرا و ﺧﺎنﻫﺎ رواج داﺷﺖ و از آن به عنوان رسیدن به اهداف سیاسی استفاده میشود. این گونه ازدواج سیاسی در دوره ﺣﺒﯿﺐاﷲ ﺧﺎن، ﻫﻤﺴﺮش ﺳﺮور ﺳﻠﻄﺎن ﺑﺮاي اینکه ﭘﺴﺮش اﻣﺎناﷲ ﺧﺎن ﺑﻪ ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﺑﺮﺳﺪ، از ﻫﻤﯿﻦ اﻫﺮم ازدواجﻫﺎي ﺳﯿﺎﺳﯽ اﺳﺘﻔﺎده ﮐﺮده است.
در طول تاریخ نقش زنان در سیاست به دو گونه آشکار و پنهان بوده که ارتباط مستقیمی با میزان و نحوه توسعه یافتگی و نیافتگی دارد. به نظر میرسد توسعه نیافتگی سبب پررنگ شدن نقش پنهان زنان میشود، به طور مثال مادر امانالله به طور پنهان در صدور دستور و شرکت در قتل حبیبالله شاه دخالت داشت. از ﺷﮑﻞﮔﯿﺮي ﮐﺸﻮر اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن یعنی از زﻣﺎن اﺣﻤﺪﺷﺎه دراﻧﯽ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﮥ ﺑﻪ ﻗﺪرت رﺳﯿﺪن شاه اﻣﺎناﷲ، زﻧﺎن در ﻋﺮﺻﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ، اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و سیاسی فعاﻟﯿﺖ ﭼﻨﺪاﻧﯽ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و ﺣﺘا از اﻧﻈﺎر ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻧﯿﺰ ﻏﺎﯾﺐ ﺑﻮدﻧﺪ. اما نقش نسبتاً آشکار حضور زنان در سیاست، فرهنگ و اجتماع به دوره امانالله خان بر میگردد. همچنین فعالیتهای سیاسی آنان در این دوره علنی شده و نقش آنان از حالت پنهان به آشکار تغییر ماهیت داده است. ولی به دلیل اینکه جامعه افغانستان هنوز توسعه پیدا نکرده بود، بسیاری از زنان از جمله ملکه ثریا زیر سایه مردان فامیل خود رشد کرده و به فعالیت شروع نموده بودند.
در اﯾﻦ دوره، زنان با استفاده از اوضاع دوره امانالله به همکاری ملکه ثریا، انجمنها، جریدهها و نشریهها ایجاد کردند و از این طریق مبارزه سیاسی-فرهنگی خود را آغاز کردند. ﺑﺪون ﺗﺮدﯾﺪ ملکه ﺛﺮﯾﺎ را ﻣﯽﺗﻮان، یکی از ﺳﺮدﻣﺪاران ﻧﻬﻠﮥ ﺗﺠﺪدﮔﺮاﯾﯽ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ زﻧﺎن در اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺧﻮاﻧﺪ. ﻣﻨﺸﺄ و روﯾﮑﺮد ﺗﺠﺪدﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ و ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻪ ﺳﻮي ﯾﮏ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﻣﺪرن از ﺟﺎﯾﯽ آﻏﺎز ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ اﻣﺎناﷲﺧﺎن ﻫﻤﺮاه ﻫﻤﺴﺮش از ﺳﻔﺮ ﻫﻔﺖﻣﺎﻫﻪ ﺑﻪ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺑﺮﻣﯽﮔﺮدﻧﺪ. ﺟﺎﻣﻌﮥ سنتی که ﻃﺮز ﻧﮕﺎه و ﺑﯿﻨﺶ ﻣﺪرنیته ﻣﻠﮑﻪ ﺛﺮﯾﺎ در راﺳﺘﺎي ﺑﺎﻟﻨﺪﮔﯽ زﻧﺎن آن وﻗﺖ، ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﻨﺨﯿﺖ ﻧﺪاﺷﺖ، ﺑﺎ آن هم، اﺻﻼﺣﺎت ﺑﻨﯿﺎدي در روﻧﺪ ﺗﻌﺎﻟﯽ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن رﻗﻢ ﺧﻮرد. اما دوره ﺗﺮﻗﯽﺧﻮاﻫﯽ و حضور زنان در عرصههای عمومی ﺑﺎ ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺣﺒﯿﺐاﷲ کلکانی ﻣﺘﻮﻗﻒ شد.
در دومین فرصت تجدد، در دوره سلطنت ﻣﺤﻤﺪﻇﺎﻫﺮﺷﺎه ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﮔﺎمﻫﺎ ﺑﺮاي ﺑﺮﭘﺎﯾﯽ ﻧﻈﺎم ﻣﺸﺮوﻃﻪ ﺑﺮداﺷﺘﻪ ﺷﺪ و ﭼﻬﺎر زن ﺑﻪ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻮرا راه ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ. اﺗﺤﺎدﯾﮥ زﻧﺎن ﮐﻪ ﺑﯿﺴﺖ زن در آن ﻋﻀﻮﯾﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻣﺆﺳﺴﮥ ﻋﺎﻟﯽ ﻧﺴﻮان ﺑﺎ ﻫﺪف ﺗﺸﮑﻞ، آﻣﻮزش و روﺷﻨﮕﺮي زﻧﺎن اﻓﻐﺎنستان ﺗﺄﺳﯿﺲ شدند. ﭘﺲ از آن ﺑﺎ روي ﮐﺎر آﻣﺪن ﻣﺤﻤﺪداود بار دیگر اﺻﻼﺣﺎت زﻣﺎن اﻣﺎناﷲ ﺧﺎن ﭘﯿﮕﯿﺮي ﺷﺪ. در ﺳﺎل 1329 ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﮔﺮوه زﻧﺎن اﻓﻐﺎنستان ﺑﻪ ﺳﺎزﻣﺎن ﻣﻠﻞ ﻣﺘﺤﺪ راه ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ و در 1334 ﻧﯿﺰ از ﺣﻖ رأي ﺑﺮﺧﻮردار ﺷﺪﻧﺪ.
ﺑﺎ ﮐﻮدﺗﺎي ﻧﻮرﻣﺤﻤﺪ ﺗﺮهﮐﯽ و ﭼﻨﺪي ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺗﻬﺎﺟﻢ ﻧﻈﺎﻣﯽ اﺗﺤﺎد ﺟﻤﺎﻫﯿﺮ ﺷﻮروي، آزاديﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ زﻧﺎن داده ﺷﺪ. ﻗﻮاﻧﯿﻨﯽ از ﺳﻮي «ﺷﻮراي اﻧﻘﻼب ﺟﻤﻬﻮري دﻣﻮﮐﺮاﺗﯿﮏ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن» ﺗﺼﻮﯾﺐ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻘﻄﻌ ﻣﻬﻢ ﺑﺮاي زﻧﺎن ﻣﺤﺴﻮب ﻣﯽﺷﻮد. ﺳﺎزﻣﺎن دﻣﻮﮐﺮاﺗﯿﮏ زﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن در ﻧﻮاﻣﺒﺮ 1965ﻣﯿﻼدي و ﺳﺎزﻣﺎن دﻣﻮﮐﺮاﺗﯿﮏ زﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺗﻮﺳﻂ دﮐﺘﺮ آﻧﺎﻫﯿﺘﺎ راﺗﺐزاد، ﺛﺮﯾﺎ ﭘﺮﻟﯿﮑﺎ، ﮐﺒﺮا ﻋﻠﯽ، ﺣﻤﯿﺪه ﺷﯿﺮزي، ﻣﻮﻣﻨﻪ ﺑﺼﯿﺮ و ﺟﻤﯿﻠﻪ ﮐﺸﺘﻤﻨﺪ در ﮐﺎﺑﻞ ﺑﻨﯿﺎن گذاﺷﺘﻪ ﺷﺪ. از ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎي اﯾﻦ ﮔﺮوه ﻣﯽﺗﻮان ﺑﻪ ﺑﺮﭘﺎﯾﯽ ﺗﻈﺎﻫﺮات در ﺟﻬﺖ ﺣﻘﻮق زﻧﺎن اﺷﺎره ﮐﺮد. ﺑﺮاي اوﻟﯿﻦ ﺑﺎر در اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن، زﻧﺎن در ﺗﻈﺎﻫﺮات سوم ﻋﻘﺮب ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﮔﺮوهﻫﺎي ﭼﭗﮔﺮا ﺳﺎزﻣﺎندﻫﯽ ﺷﺪه ﺑﻮد، ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮدﻧﺪ. در ﺳﺎل 1347 خورشیدی ﺑﺮﺧﯽ از اﻋﻀﺎي ﻣﺤﺎﻓﻈﻪﮐﺎر وﻟﺴﯽ ﺟﺮﮔﻪ ﻣﯽﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺑﺮاي ﻣﻨﻊ ﺗﺤﺼﯿﻞ دﺧﺘﺮان اﻓﻐﺎنستان در ﺧﺎرج ﮐﺸﻮر ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺐ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ، وﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺎزﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺳﺎزﻣﺎن زﻧﺎن، ﺻﺪﻫﺎ دﺧﺘﺮ ﻋﻠﯿﻪ اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﺗﻈﺎﻫﺮات ﮐﺮده و آن را ﻣﻐﺎﯾﺮ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮن اﺳﺎﺳﯽ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن و ﺗﺴﺎوي ﺣﻘﻮق زن و ﻣﺮد داﻧﺴﺘﻨﺪ، ﮐﻪ در ﻧﺘﯿﺠﻪ، وﻟﺴﯽ ﺟﺮﮔﻪ از اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﺻﺮفﻧﻈﺮ ﮐﺮد.
با روی کار آمدن «مجاهدین» ﻣﺴﺄﻟﻪ زﻧﺎن ﯾﮑﯽ از ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺟﻨﺠﺎل ﺑﺮاﻧﮕﯿﺰ ﺑﻮد ﮐﻪ ﮔﺮوهﻫﺎی جهادی در ﻣﻮرد آن اﺧﺘﻼف ﻧﻈﺮ داﺷﺘﻨﺪ. ﺑﺎ ﭘﺎﯾﺎن دوره «ﺟﻬﺎد» ﺷﺎﻫﺪ وﻗﻮع ﺟﻨﮓﻫﺎي داﺧﻠﯽ، ﻣﻬﺎﺟﺮتﻫﺎ و ﻣﻮارد ﻧﻘﺾ ﺣﻘﻮق ﺑﺸﺮي ﺑﻮدﯾﻢ. رﻗﺎﺑﺖ ﮔﺮوهﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﺠﺎﻫﺪﯾﻦ، آﺗﺶ ﺟﻨﮓ را بیشترﮐﺮد و ﭘﯿﺎﻣﺪﻫﺎﯾﺶ ﺑﯽﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ، ﺗﺠﺎرت زﻧﺎن و دﺧﺘﺮان، ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﺷﺪن زﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ اﺷﺘﻐﺎل داﺷﺘﻨﺪ و ﻏﯿﺮه، از ﺟﻤﻠﻪ ﺟﻨﺎﯾﺎﺗﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻋﻠﯿﻪ زﻧﺎن ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺖ. ﺑﯿﺶﺗﺮﯾﻦ آﺳﯿﺐ را در اﯾﻦ دوره و دورههای بعد، زﻧﺎن ﻣﺘﺤﻤﻞ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺑﺎ ﺑﺮوز ﺟﻨﮓﻫﺎي داﺧﻠﯽ و در ﭘﯽ آن ﺑﺎ ﺗﺴﻠﻂ گروه ﻃﺎﻟﺒﺎن در 1375 خورشیدی زﻧﺎن اﻓﻐﺎنستان، دوران ﺗﺎریک را ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮدﻧﺪ. ﻃﺎﻟﺒﺎن ﻗﻮاﻧﯿﻨ ﺧﺎص را ﺑﺎ ﻧﺎم «احکام ﺷﺮﯾﻌﺖ» و «اﺳﻼم» ﺑﻪ زﻧﺎن ﺗﺤﻤﯿﻞ ﮐﺮدﻧﺪ و آﻧﺎن را از اﺑﺘﺪاﯾﯽﺗﺮﯾﻦ ﺣﻘﻮق اﻧﺴﺎﻧﯽﺷﺎن ﻣﺤﺮوم نمودند. زﻣﺎﻣﺪاري ﻃﺎﻟﺒﺎن، ﺗﺎرﯾﮏﺗﺮﯾﻦ دورهی ﺗﺎرﯾﺦ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن برای زﻧﺎن بود که از اﺑﺘﺪاﯾﯽﺗﺮﯾﻦ ﺣﻘﻮق ﺧﻮد ﻣﺤﺮوم ﺑﻮدﻧﺪ. از ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎي اﻋﻤﺎل ﺷﺪه در اﯾﻦ دوره ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ زﻧﺎن، ﻣﯽﺗﻮان اﯾﻦ ﻣﻮارد را ﺑﺮﺷﻤﺮد: ﻣﻤﻨﻮﻋﯿﺖ از ﺗﺤﺼﯿﻞ، منع اﺷﺘﻐﺎل، تحمیل پوشش اجباری، محدودیت بر ﮔﺸﺖوﮔﺬار و ﺧﺮﯾﺪ و ﻧﯿﺰ ﻣﻨﻊ از ﮐﺎر در ﻣﺆﺳﺴﺎت ﺧﯿﺮﯾﻪ و اﻣﺪاد ﺧﺎرﺟﯽ، ﺣﺘا ﺑﺎ ﭼﺎدری.
ﯾﺎزدﻫﻢ ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ 2001 میلادی، ﻧﻘﻄﮥ ﻋﻄﻔﯽ ﺑﺮاي ﺷﮑﻞﮔﯿﺮي دوﻟﺖ ﺟﺪﯾﺪ و اﻣﯿﺪ ﺗﺎزه ﺑﺮاي زﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﯽآﯾﺪ. ﺑﻌﺪ از ﺳﻘﻮط ﻃﺎﻟﺒﺎن ﺑﺮ اﺳﺎس ﺗﻮاﻓﻘﺎت ﮐﻨﻔﺮاﻧﺲ ﺑﻦ در 1380، وزارت اﻣﻮر زﻧﺎن در ﭼﻮﮐﺎت اداره ﻣﻮﻗﺖ ﺗﺄﺳﯿﺲ ﺷﺪ؛ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺳﺎزﻣﺎنﻫﺎي زﻧﺎن از ﺟﻤﻠﻪ کمیته ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ زﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن، ﺷﺒﮑﮥ زﻧﺎن اﻓﻐﺎن، اﺗﺤﺎدیه ﺳﺮاﺳﺮي زﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن، ﮐﻤﭙﯿﻦ ﭘﻨﺠﺎه درﺻﺪ، زﻧﺎن ﺟﻮان ﺑﺮاي ﺗﻐﯿﯿﺮ، ﺟﻤﻌﯿﺖ اﻧﻘﻼﺑﯽ زﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن راوا، ﻣﺆسسه ﺷﻬﺪا در ﺟﻬﺖ ﺣﻘﻮق زﻧﺎن ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ. در این دوره زنان به بالاترین مقامهای دولتی از جمله وزارت، ولایت، ولسوالی، شهرداری، عضویت پارلمان و اداره مستقل مانند کمیسیون حقوق بشر و کمیسیون مستقل انتخابات و ادارات غیر دولتی و موسسات رسیدند که میتوان درخشانترین دوره برای زنان نام برد.
اما ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎل ﺑﻌﺪ از ﺳﻘﻮط ﻃﺎﻟﺒﺎن اﮐﻨﻮن ﺑﺎ روی کار آمدن ﻣﺠﺪد این گروه، حتا ﻣﺸﺎرﮐﺖ اﻧﺴﺎﻧﯽ زﻧﺎن زﯾﺮ ﺳﺆال رﻓﺘﻪ، ﭼﻪ رﺳﺪ ﺑﻪ ﺣﻀﻮر ﺳﯿﺎﺳﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ آنﻫﺎ. ﻃﺎﻟﺒﺎن ﺗﻔﺴﯿﺮ خاص خودشان را از اﺳﻼم دارﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ تسلط بر اریکهی ﻗﺪرت، ﺑﻪﺗﺪرﯾﺞ زﻧﺎن را از ﮐﻠﯿﮥ ﺣﻘﻮق اساسی، حقوق ﺳﯿﺎﺳﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ شان برای بار دوم ﻣﺤﺮوم کردند. درﻫﺎي ﻣﮑﺎﺗﺐ و دانشگاهها را ﺑﻪ روي دﺧﺘﺮان بستند. ﻣﻌﻠﻤﺎن و کارمندان زن را از ﮐﺎرﺷﺎن ﺑﺮﮐﻨﺎر کردند و زﻧﺎن را از ﻃﺒﯿﻌﯽﺗﺮﯾﻦ و اﺑﺘﺪاﯾﯽﺗﺮﯾﻦ ﺣﻘﻮق اﻧﺴﺎﻧﯽ شان محروم نمودند. خلاف تصور، در این بزنگاه زنان اولین کسانی بودند که به جادهها آمدند، مخالفت خود را با سیاستهای زنستیزانه و تکجنسیتی طالبان بیان کردند و جنبشهای دفاع از حقوق زنان را با شعار «نان، کار، آزادی» تأسیس نمودند. طالبان جنبشهای مذکور را به شدت سرکوب کردند. لذا سرزمین تحت سلطه و ستم گروه ﻃﺎﻟﺒﺎن را ﺑﺪون ﻣﺒﺎﻟﻐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎن زﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﻧﺎﻣﯿﺪ زیرا آیندهی زنان در ﻫﺎﻟﻪاي از اﺑﻬﺎم ﻓﺮو رفته است.
به روشنی مشخص شده است که عدم مشارکت زنان در تصمیمگیریهای سیاسی پیامدهای منفی و مخرب را نیز برای جوامع امروزی به دنبال دارد. این پیامدها میتواند شامل محروم شدن زنان از حقوق و مسئولیتهای مهم در جامعه باشد. همچنین جامعه از مهارتها، دانش و دیدگاههای زنان که در جهت ترقی و پیشرفت جامعه الزامی است، بهرهمندن نمیشود. به همین جهت ضرورت بازنگری بر مساله مشارکت سیاسی زنان کاملاً روشن بوده و برای جبران کاستیها، تلاش همه جانبه عملی و فرهنگی لازم است. فراموش نکنیم که نیل به توسعه حقوق اجتماعی و سیاسی زنان، توسعه همهجانبه و سعادت جامعه بشری و عدالت اجتماعی را به دنبال خواهد داشت.