به تازهگی وزارت معارف امارت اسلامی طالبان، اعلام کردهاست که حدود سیزده هزار دانشآموز دختر را در سال جاری، در مراکز تعلیمات اسلامی جذب کردهاند. به قول دستگاههای تبلیغاتی رژیم، سیزدههزار طالبالعلمی که از گروههای سنی مختلف به هدف آموزش احکام اسلامی جذب مدارس دینی شدهاند. بیهیچ تردیدی، اعلام این خبر، بسیار وحشتناک است اما در سایۀ گزارشهای جنایات روزانۀ این گروه، پژواک چندانی نیافتهاست.
ظاهراً متناقض به نظر میرسد که چهگونه گروهی تروریستی و ضد زن که حضور فیزیکی بانوان را از تمام ساحات حیات اجتماعی افغانستان برچیدهاست، اینگونه جمع دیگری از آنان را در ساختارهای آموزشی مورد نظرشان جابجا میکنند. اما در واقع این گروه، درست در مسیر فهم تاریخییی گام بر میدارند که تاریخ اجتماعی و سیاسی افغانستان در آن جهت تکوین یافتهاست.
باری سردار نصراللهخان، کاکای شاه امانالله در مخالفت با نظام آموزش مدرن گفته بود که «از معارف مشروطه میزاید و مشروطه نقطۀ مقابل تسلط شرعی سلطان است». این سخن کوتاه و قاطع، به رغم آنکه یک قرن از عمرش میگذرد، به سادهگی، مسیر حرکت طالبان را در راستای آموزش هدفمند زنان و دختران مینمایاند.
چه، این گزینگویه یکی از کلیدیترین کدهای تربیت اجتماعی و سیاسی جامعۀ ماست که نه تنها در برههها و مقاطع زمانی مختلف بازخوانی و بازاندیشی نشده، بل به صورت جهشی هر بار سر بلند کرده و به عنوان جدیترین آموزۀ تاریخی در دستور کار سیاستگذاران نظامها و رژیمها قرار گرفتهاست. برنامۀ گروه تروریستی طالبان، صرفاً یکی از نمونههای تازه و بروز آن است.
صورت تاریخی این مسأله، بیانگر هراس از وارفتهگی پیوند نهاد سیاست و دین است. چونکه دانش و معارف مدرن، نیازهای بنیادین و تازهیی را فهرست میکند که نه دین پاسخگوی آن خواهد بود و نه سلطان که خود التقاط نمادین دین و دنیاست.
مدل طالبانی آن با اندکی تفاوت نیز از همین الگو پیروی میکند:
تمامی آموزشهای مدرن، کار و فعالیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… بر زنان ممنوع است. آموزش و فعالیت اجتماعی زنان در چارچوب شرعی اما جواز دارد. آموزش مدرن، واقعیت تاریخی، ماهیت وجودی و ارزش حقوقی زن را آشکار میکند و بالتبع ضامن فعالیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… آنان نیز میشود. در مقابل، آموزش دینی واقعیت شرعی و فقهی زن را به او تأکید میکند. البته که این واقعیت، واقعیتی تهی از هر نوع ارزش انسانی، حقوقی و اخلاقیست. برساخته، مردانه و پیشاتاریخیست اما باکی نیست. متعاقباً حدود فعالیت اجتماعی زن نیز تعیین میگردد: تکلیف مادری و همسری.
این گونه خطر پرسشگری و دستدرازی زنان به ساحت مقدس سیاست و قدرت که تاریخاً امریست مردانه نیز کوتاه میشود. همانطور که یک قرن پیش سردار نصراللهخان به صورت عام آن را تشخیص داده بود.
بنابراین، آنچه طالبان در دستور کار دارند، امری نامتناقض نیست. غایت همکاری اسلام و سیاست در راستای تأمین نظم اجتماعیست. اسلامیزهکردن سیاست ظاهراً امری قدسی و آسمانیست اما در واقع، جز تطبیق کدها و آموزههای مردسالارانۀ تاریخی نیست که فقط منافع مادی گروههای خاصی را تأمین میکند.
این کدها به واسطۀ احکام فقهی درونی شدهاند. تاریخی و قدسی شدهاند. تجارب موفق انقیاد و سرکوب گروههای اجتماعی به واسطۀ آنها پشت سر گذاشته شدهاست. پس تردیدی نیست که هنوز هم کارایی دارند. از اینرو، زنان باید آموزش اسلامی ببینند تا دوباره چرخۀ نظم مردسالار بر مدارش برگردد.