تصور بر این است که خانواده امنترین مکان برای افراد، به خصوص زنان است. اما در افغانستان اولین محل خشونت و سرکوب زنان، محیط خانه است و خشونت خانهگی از رایجترین و عامترین انواع خشونت علیه زنان در این کشور شمرده میشود.
بر اساس گزارشهایی که در سالهای اخیر منتشر شده، میتوان گفت که بالاتر از ۹۰ درصد خشونت علیه زنان در محیط خانه اتفاق میافتد. با اینهمه در سالهای جمهوریت، نهادها و قوانینی بازدارنده وجود داشتند که حداقل به مواردی از این دست خشونتها رسیدهگی میکردند.
اما بعد از تسلط گروه طالبان، پدیدۀ خشونت خانهگی به گونۀ سازمانیافتهتری به درون خانوادهها برگشتهاست. بخشی از این خشونت ریشه در فرهنگ عمومی جامعه دارد که با روی کار آمدن طالبان، مجال ظهور بیشتری پیدا کردهاست.
راحله، دختر 24 سالهییست که بعد از بازگشت گروه تروریستی طالبان، نسبت به دو سال قبل، خشونت زیادتری را از سوی پدر و برادرانش تجربه میکند. به گفتۀ او در پایان هر ماه و در زمانهایی که مردان خانواده از تأمین هزینههای زندهگی عقب میمانند، بیشتر پرخاشگر میشوند:
«قبلاً هم، برادرم گاهی با همسرش دعوا کرده و او را لتوکوب میکرد، ولی بعد از آمدن گروه طالبان و بیکارشدن مردهای خانواده، بیشتر از هر زمانی ما مورد لتوکوب قرار میگیریم. این خشونتها در حدی است که یک بار طفل پنجماهۀ زن برادرم سقط شد».
گروه طالبان و اکثر مردهای افغانستانی به این عقیده هستند که زنان ضعیفه، فاقد هویت و جنس دوم هستند که وظیفۀ اصلیشان، ارضای نیازهای جنسی و عاطفی مردان است. این نگرش با صدور دستورهای زنستیزانۀ گروه طالبان، حالا در جامعه بیشتر عملی میشوند.
در خانوادۀ راحله، زنان بخش بزرگی از هزینههای خانواده را با قالینبافی و خامکدوزی تأمین میکنند، ولی باز هم حق ندارند از درآمدشان برای خرید شخصیشان استفاده کنند.
«قبل از سقوط، ما بخشی از درآمد خود را برای مصرفهای شخصی خود نگه میداشتیم، ولی حالا حق نداریم یک افغانی هم از آن استفاده کنیم. همین دو هفته پیش، وقتی مادرم خبر شد که من برای خریدن نواربهداشتی که کیفیت بهتری دارد، پول بیشتر پرداختم، مرا سرزنش کرد. ما زنان افغانستان فعلاً در کنار موارد دیگر که در جامعه حاکم است، کارگران بدون مزد هستیم که فقط و فقط باید کار کنیم».
راحله در آغاز سال سوم سلطۀ گروه طالبان با ازدواج اجباری نیز روبرو شدهاست. پدرش به خاطری که بتواند برای مدتی از مشکلات اقتصادی فرار کند، تصمیم گرفته راحله را به عقد مردی که نزدیک به ده سال از او بزرگتر است، در بیاورد.
«در این مدت، بیشتر از همین موضوع میترسیدم که با کسی که دوستش ندارم مجبور به ازدواج شوم. حالا مردی که قبلاً همسایۀ ما بود به خواستگاری آمده و شرط پدرم را که پرداختن هشت صدهزار افغانی است، قبول کرده است. حالا به یگانه چیزی که به آن فکر میکنم خودکشیست».
آمار قتلهای مشکوک، موارد خودکشی، شمار ازدواجهای اجباری به خاطر محرومیت اقتصادی یا گسترش احساس ناامنی زنان از مواردیست که در سایۀ حاکمیت گروه تروریستی طالبان روزبهروز افزایش پیدا میکند. فقدان نهادهای حامی حقوق زنان نیز باعث شده، تمام این موارد پنهان مانده و بستر مناسبتری را برای اعمال خشونت فراهم کند.
از جانب دیگر ممنوعیت کار زنان سبب میشود تا زنان از لحاظ اقتصادی به مردان و شوهرانشان وابسته شوند. این وابستهگی، فرصت و زمینۀ بیشتری را برای مردان فراهم میکند تا دست به خشونت بزنند و زنان نیز هیچ مجالی برای دفاع و واکنشی در برابر خشونت نداشته باشند.
عادله رحمانی، خانمی 27 ساله و مادر دو فرزند است که تا قبل تسلط گروه طالبان در یکی از مکتبهای دولتی معلم بودهاست. با آنکه او تجربۀ خشونت را پیشتر از این هم دارد، ولی بعد از تسلط گروه طالبان و بیکارشدنش با خشونت فیزیکی چندبرابر بیشتر مواجهاست:
«من اولینباری که از سوی شوهرم لتوکوب شدم، درست سه ماه بعد از تولد اولین فرزندم بود. بعد از آن زمانی که کار پیدا کردم و درآمد داشتم، رفتارش ملایمتر شده بود و تقریباً خرج زندهگی را نصف نصف میدادیم. اما آمدن گروه طالبان باعث شد کارم را از دست بدهم و از آن به بعد دوباره چرخۀ خشونت فعال شد. هر از گاهی که شوهرم عصبانی میشود، لتوکوبم میکند. بارها تصمیم گرفتم از شوهرم طلاق بگیرم، ولی به خاطر طفل و هزار دلیل دیگر نتوانستم انجام بدهم. فکر میکنم در شرایط فعلی اگر طلاق بگیرم نمیتوانم فرزندانم را داشته باشم و اگر این کار را هم بتوانم زندهگی بدون حضور یک مرد خیلی دشوار است».
زنان در جامعۀ سنتی افغانستان بر این باورند که آنها بعد از طلاق و بدون حضور یک مرد نمیتوانند زندهگیشان را بچرخاند. از سوی دیگر فرهنگ مردسالار حاکم بر جامعه باعث شده تا همیشه حق حضانت فرزندان با پدر باشد و در صورت جدایی، زن به گونۀ مطلق فرزندش را از دست میدهد. این دلیلها باعث میشود تا زنان خشونت را تحمل و در برخی از موارد کتمان کنند، یا هم آن را غیرمهم، جزئی و عادی بپندارند.
سیماگل خانم 53 سالهییست که از دوران کودکی به عنوان دختر، از پدر و کاکاهایش کتک خوردهاست. حالا به باور او، اعمال خشونت در برابر زنان از سوی مردهای خانواده یک امر طبیعی است. این باور برای او از زمانی ایجاد شده که مادرش گفتهاست که برای یک زن هیچچیز بهتر از صبر در برابر مردان خانواده و شوهرش نیست.
«من 17 ساله بودم که عروسی کردم و شوهرم مرا خیلی دوست داشت، ولی گاهی که عصبانی میشد و لتوکوبم میکرد، برایم خیلی سخت تمام نمیشد. حالا در وجود زنها هیچچیزی نمانده، نه صبر مانده و نه پایبندی به شوهر».
بسیاری از زنان که بیشتر از سه دهه عمر دارند، با فرهنگ سکوت در برابر خشونت و تحمل آن خو گرفتهاند و آن را امر عادی و طبیعی تصور میکنند. یعنی همواره از سوی بزرگانشان به خشونتپذیری تشویق شدهاند و راه دستیابی به زندهگی بهتر را سازش و گذشت میپندارند؛ زیرا از طریق فرایند جامعهپذیری، این فرهنگ مردانه در ذهنیت و رفتارشان نهادینه شدهاست. ایستادهگی در برابر خشونت را نوعی رسوایی میپندارند و نیز بیشتر زنان خشونتهای خانهگی را امری خصوصی میانگارند و کمتر به دنبال راهحلهای ساختاری برای مقابله با آناند.
در این میان، عاطفه (مستعار)، خانم 25 سالهییست که به دلیل اعمال خشونت از سوی شوهرش، درست نُه ماه بعد از تسلط گروه طالبان بر افغانستان از شوهرش جدا شدهاست و حالا با پسر دو سالهاش در خانۀ برادرش زندهگی میکند.
«من زمانی ازدواج کردم که نزدیک به پنجاه هزار افغانی ماهانه درآمد داشتم و آن زمان شوهرم بهترین برخورد را با من داشت. البته خودش هم درآمد داشت. اما بعد از اینکه گروه طالبان بر افغانستان تسلط یافت و همه چیز رنگ مردانه به خود گرفت، شوهر من هم پرخاشگر شد و تا جایی رسید که چندین بار مرا لتوکوب کرد. با آن که دوستش داشتم، ولی نتوانستم در برابر خشونت روزافزونش سکوت کنم».
عاطفه در برابر بخشیدن «مهریه»اش توانستهاست حق حضانت پسر دوسالهاش را از شوهرش بگیرد و حالا در یکی از مراکز آموزشی زبان، تدریس میکند.
به باور عاطفه، خشونت علیه زنان همواره به عنوان یک شیوۀ مشروع جهت ابراز سلطۀ مردانه بودهاست. به عبارتی نوعی کنترل اجتماعی است که مستقیماً از ساختارهای مردسالارانه بر میخیزد، که اکنون با بازگشت گروه طالبان، و با توجه به زمینههای تاریخی و سنتی آن، بیشتر به ظهور رسیدهاست.