بیاعتنایی امریکا به موضوع «افغانستان» در هفتادوهشتمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل و توجه ویژۀ شماری از دولتهای اروپایی به وضعیت زنان و حقوق بشر در افغانستان، بهترین بهانه است تا زنان معترضِ افغانستان در قدم نخست بکوشند تصویری درستتر از نگاه جهان به مطالباتشان دریافت کنند؛ در قدم دوم دولتهایی که مانند امریکا حتا از بردن نام افغانستان میگریزند را از دولتهایی مانند ایرلند و کانادا که ابتکار برگزاری اجلاسی ویژه در حاشیۀ نشست مجمع عمومی سازمان ملل برای پرداختن به مسالۀ افغانستان برعهده میگیرند، تفکیک کنند. و در قدم سوم به کشورهای گروهِ اول با قاطعیت بگویند که میدانند سیاست آنها در قبال طالبان در تضاد با حقوق زنان و دختران افغانستان قرار دارد، و به کشورهای گروهِ دوم صمیمانه بگویند که آنها خواهانِ چه نوع حمایتی از زنان افغانستان هستند.
در دو سال گذشته، زنان معترض افغانستان شاهد تلاش و لابی افراد و اشخاصِ متعددی زیر عنوان «چهرۀ فعال حقوق زن» برای عادیسازی طالبان در منظر جامعۀ جهانی بودهاند. این افراد در داخل و بیرون از افغانستان با حضور در نشستهای مختلف کوشیدند از طالبان یک چهرۀ عادی و نهچندان خطرناک بتراشند که جهان میتواند با آنها تعامل و همکاری داشته باشد. اگرچه آنها با واکنش گستردۀ مردم علیه خود روبهرو شدند؛ اما اگر به این رویکرد میدان داده شود، با سفیدنمایی طالبان جهان را در مدار غلطِ به رسمیتشناسی یک حکومت تروریست قرار خواهد داد؛ حال آنکه زنان معترض هدفی جز «به رسمیتشناسی آپارتاید جنسیتی»ِ اعمالشده توسط طالبان ندارند و پیام نهفته در این هدف نیز پاکسازی افغانستان از اشغالِ این گروه ضدبشری و زنستیز است.
اکنون ما نهتنها با اشخاص و افراد؛ بلکه با رسانهها، نهادها، دولتها، نامهها، گزارشها و بیانیههایی مواجه هستیم که دانسته یا ندانسته از طالبان چیزهایی را میطلبند که هیچ سنخیتی با طبیعتِ درنده و ماهیت غیرمدنیِ آنها ندارند. از این منظر انتقادی، هر بیانیه و خواستهیی که احترام به ارزشهای مدرنِ حقوق بشری را از طالبان خواستار شود، طنزی تلخ شمرده میشود. اینکه به طالبان میگویند به حقوق بشری زنان و آزادیهای مدنی احترام بگذارید یا در این زمینهها پاسخگو باشید، این پیشفرضِ نادرست را در خود نهفته دارد که گروه طالبان گویا در تعریفِ یک «حکومت متعارف» با بایستهها و پیششرطهای مدنیِ لازم میگنجد و جامعۀ جهانی میتواند برای اصلاحِ آن صبور و خویشتندار باشد.
مسلماً زنان معترض افغانستان، از طالبان که دشمنِ آزادی و برابری اند، هیچ درخواست و انتظاری ندارند. درخواست آنها از جامعۀ جهانی و کشورهای دوست است، آنهم با این خطوط سرخ که طالبان اعمالکنندۀ رژیم آپارتاید جنسیتی و انجامدهندۀ جنایتهای ضدبشری است و یک چنین رژیمی سزاوار نابودی با مداخلۀ قاطعِ بشردوستانه میباشد.
شاید این انتظار نظر به روحیۀ جهانِ فعلی که درگیر جنگ اوکراین است، غیرواقعبینانه و بلندپروازانه به نظر برسد؛ اما باید گفت که در هیچ گوشۀ جهان رژیمی همپایۀ طالبان در نقض حقوق بشر و ترویج تروریسم وجود ندارد. اینکه امریکا از سرِ ناچاری یا خستهگی از جنگ افغانستان را به طالبان واگذار کرد، هرگز واقعیت سیاهِ طالبان را تغییر نمیدهد و در یک نگاه راهبردی میتوان به سمت این هدفِ بلندبالا با قدمهای کوچک ولی حسابشده خیز برداشت.
جامعۀ جهانی میباید از اعلام بیانیه به آدرسِ طالبان دست بردارد و از پارادوکسهای انباشته در این نوع رویکردها دچار کسالت شود. این کار برعهدۀ جنبشهای اعتراضی زنان و مردان است. آنها باید برجسته کنند که مثلاً با چه منطقی وزیران خارجۀ چند کشور از جمله کانادا در اجلاس اختصاصی برگزار شده در حاشیۀ نشست مجمع عمومی سازمان ملل هشدار میدهند که اقدامات طالبان برای حذف زنان از عرصۀ عمومی ویرانگر است و از سازمان ملل میخواهند که طالبان را نسبت به نقض حقوق زنان پاسخگو بسازد و از سوی دیگر یوناما به عنوان بخشی از پیکر سازمان ملل، پس از ارایۀ گزارش جدیدِ خود پیرامون شکنجه و مجازات غیرانسانی افراد و خانوادههایشان توسط طالبان، به آنها توصیه میکنند که با ظرفیتسازی در ادارات و فعال کردن ریاستهای حقوق بشر، جلو این نوع اعمال را بگیرند. گو اینکه تمام خواستهها و واکنشها در برابر طالبان در مدار صفر درجه میچرخد!
توصیف مواضعِ ضعیف جهان در قبال طالبان و برجستهسازی واکنشهای پارادوکسیکال و نمایش طنزهای تلخِ نهفته در آنها، برعهدۀ جهان نه، بل برعهدۀ زنان و مردان آگاه افغانستان است. عمر و بقای رژیم طالبان، بستهگی به میزان حساسیتِ جهانی نسبت به این گروه دارد و نیمِ بیشترِ حساسیت جهان به طالبان نیز از تبیین و تفسیرِ ما از وضعِ موجود مایه میگیرد.