سخنرانی آقای جو بایدن در نشست مجمع عمومی سازمان ملل بدون بردن نام افغانستان، «زنگ بیدار باش» برای جامعۀ زنانِ معترضِ اهل این سرزمین بود. مسلماً بایدن در نقش رییسجمهور ایالات متحدۀ امریکا، فقط یک «فرد» نیست. نوع برخورد او با موضوعات و مسایل افغانستان آنهم در بزرگترین نشست جهانی، نمایانگر روحیۀ جهان نسبت به این کشورِ بحرانزده است.
جهان فعلی ما، درگیر جنگِ فوقالعاده سرنوشتسازِ اوکراین است؛ «فوقالعاده سرنوشتساز» به این دلیل که نتیجۀ این جنگ، نظم آیندۀ جهانی را تعیین میکند و این موضوعی حیاتی برای اروپا و جهانِ غرب به رهبری امریکاست. به رغم این وضعیت دشوار، مبارزات مدنی زنان افغانستان میتواند بُرندهترین روش برای شکست رژیم طالبان از طریق تغییر روحیه و مناسبات جهانی باشد؛ کاری که حتا مردان افغانستان در میدان نبرد مسلحانه با طالبان نیز نمیتوانند انجام دهند. اما برای رسیدن به این آرزو، زنان افغانستان اول از همه باید روحیۀ غالبِ موجود در اجتماعات اعتراضیِ خود را کشف و آسیبشناسی کنند.
بیتعارف باید گفت که روحیۀ زنان معترض افغانستان با روحیۀ جهانی به هیچوجه تناسب و تقارن لازم را ندارد. درحالیکه جهان در حالِ مماشات و مسامحه در قبال رفتارهای ضدبشری طالبان در برابر زنان است، جنبشهای اعتراضی زنان و چهرههای فعال در آن، درگیرِ نامونشان و تقسیم غنایمی اند که در بیشتر مواقع وجود خارجی ندارند. این روحیه صد البته بازتاب ناپختهگی این جریانها در روش و منشِ مبارزاتی است؛ بهنحوی که سوءتفاهم، بیاعتمادی و رقابتهای منفی بر جنبشهای مبارزاتیِ نورستۀ زنان و دخترانِ جوان سایه انداخته و اجازه نمیدهد آنها افقهای دوردست را ببینند. اینکه مثلاً میگویند اجازه نمیدهیم هیچکس از طریق مبارزات ما «شهرتطلبی» کند، در حقیقت زادۀ توهم و سوءظنِ شدید چهرههای مطرح نسبت به یکدیگر است که مبادا یکی میدان مبارزه و غنایم را به سود خود مصادره کند.
این نوع نگرانیها و دغدغهها خیلی کودکانه به نظر میرسند وقتی درک شود که در شرایط فعلی جهان، این پتانسیل و بسترِ بزرگِ تهدید وجود دارد که جهان با طالبان بر سرِ مسایل زنان افغانستان به معامله بنشیند؛ به این ترتیب که مطالبات زنان را به عنوان یک «مسالۀ داخلی» به این رژیم واگذار کند و در عوض، تضمینهای بزرگ ژیوپولتیکی را به عنوان «مسالۀ بینالمللی» از طالبان دریافت کند.
اخبار زیادی وجود دارند که هرکدام مؤید این نکته است که جهان رژیم طالبان را به عنوان یک «واقعیت بالفعل» شناسایی کرده و برقراری مناسبات و همکاری با آن در سطوح پایین را ضروری میداند. همکاری اقتصادی با طالبان، فقط یکی از این شمار ناگزیریهای جهان با طالبان بوده است. اما این نیز یک واقعیت است که در برخی دولتها و کشورها علاقۀ ویژهیی نسبت به مسایل زنان افغانستان وجود دارد و سرمایهگذاری زنانِ معترض روی این نوع علایق میتواند روزنههای بیشتری را به سمت تغییر روحیۀ جهان نسبت به افغانستان بگشاید.
اما برای این کار، زنان معترض در قدم اول باید تمام این نکات ضعف و قوت و امکانات و محدودیتهای موجود را ارزیابی کنند و حولِ یک استراتژی مبارزاتی واحد برای رسیدن به اهداف مشترک بسیج شوند. این استراتژی میباید تمام منیتها و سوءتفاهمها را به شکلی مهار کند که تمام جنبشهای اعتراضی زنان افغانستان و چهرههای مطرحشان در رابطهیی ارگانیک و انداموار با یکدیگر قرار گرفته و بقا و پایداری کلیتِ واحدِ خویش را در سختترین شرایط ممکن تضمین کنند.
در غیر این صورت، میتوان اینگونه خلاصه کرد که:
افغانستان دیگر اولویت امریکا نیست؛ جامعۀ جهانی نیز به گونۀ تشریفاتی (بدون ضمانتهای اجرایی) به مسایل زنان این کشور میپردازد؛ روحیۀ جهانِ درگیر جنگ اوکراین، مجالی به تحقق اهداف زنانِ معترض نخواهد داد؛ و هر جنبش اعتراضی همانند قطعهیی از یک کُلِ متلاشیشده در نهایت بیهیچ افتخار و دستاوردی در گرداب سیاستهای جهانی محو و خاموش خواهد شد.