نویسنده: ندیم صداقت
واکنش طالبان نسبت به نشست شورای امنیت سازمان ملل و اظهاراتی که پیرامون وضعیت حقوق بشری افغانستان صورت گرفت، هشدار و اثباتیست بر اینکه؛ جهان نه با یک حکومتِ متعارف و یا حتا یک گروه شبهنظامی امروزی، بل با یک «دارالخلافۀ پرتاب شده به قرن بیستویک» مواجه است که هرقدر برای آنها منطق و فلسفه ارایه شود تا به ارزشهای جهانشمولِ حقوقبشری از جمله حق آموزش و کارِ زنان احترام بگزارند، ذهنِ معیوبشان قادر به فهم آن نیستـ جز اینکه با غیرت مؤمنانه پاسخ دهند: «در مسایل داخلی ما دخالت نکنید.»
اینها نمونۀ واکنش مقامات طالبان به نشست شورای امنیت دربارۀ افغانستان است:
ذبیحالله مجاهد: آموزش و کار زنان «دو موضوع کوچکِ داخلی افغانستان» است!
ندامحمد ندیم، وزیر تحصیلات عالی: غرب تلاش دارد که ارزشهای خود را بر ما تحمیل کند اما ما به خواستههای غربیها تسلیم نمیشویم!
امیرخان متقی، وزیر خارجه: مشکل جهان با افغانستان از نظر امنیت و تولید مواد مخدر حل شده و بقیۀ مشکلات داخلی هستند!
جهانِ آزاد و مُدرن حتماً درک میکند که در ادبیات طالبان «مسایل داخلی» مترادفِ «مسایل مسلمانی»، و «غرب» مترادف «کفر»، و «امنیت» مترادف «سکوتوسرکوب» است. همچنین در باور طالبان، تمام آنچه جهان از آنها در نشستها و مجامع بینالمللی پیرامون حقوق بشر و زنان خواسته و میخواهد، مطالبات کفر از اهلِ ایمان است که غیرت اسلامی نهتنها اجابتِ آنها را برنمیتابد، بل حکم میکند که در صورت داشتن امکانات و سازوبرگ جنگی کافی، برای رفعِ این فتنهها جهاد باید کرد. چنانکه طالبان در حلقات درسیشان همواره این نکته را تکرار میکنند که جهاد هیچوقت پایان نیافته و تا ختم تمام فتنهها در جهان ادامه خواهد داشت. در این طرز تلقی، سازمان ملل و اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و در کل تمام مولفههای فرهنگ غرب، فتنهاند و مؤمنانِ راستین رسالت دارند که فتنهها را برچینند و بیرق اسلام را در تارک جهانِ کفر به اهتزاز درآورند.
این ماهیتِ بدون تعارف طالبان و آرمانهای جهادی آنهاست اما از آنجا که مؤمن زیرک نیز باید باشد، تا تحقق شرایط برای فتحوظفر و انجام بازی اصلی، میباید با جهان کفر بازیِ دستگرمی داشت.
شرایط فتح از نگاه دارالخلافۀ طالبان این است که افغانستان تبدیل به یک جامعۀ سچه مؤمن و جهادی شود. چنانکه بزرگانِ آنها همیشه شکایت دارند که در بیست سال حضور امریکا و غرب، ایمان مردم ضعیف و آلوده به نفاق و مظاهر کفری شده است. اینکه آنها میخواهند زنان و دختران در اجتماع ظاهر نشوند و مردان و پسران بهجای شاگرد مکتب شدن، طالب مدرسه شوند؛ از همین زاویه قابل تفسیر است. بیرون شدنِ زن از خانه یعنی کشف حجاب و رخنه در ایمان، و مکتب رفتن نیز یعنی آلودهگی به نهادهای دستسازِ غربی. اما حذف زنان از اجتماع و تبدیل مکاتب عصری به مدارس مذهبی، یعنی حرکت به سمتِ یکدست و یکرنگسازی جامعه به لحاظ مرتبۀ ایمان و شوق به جهاد.
در آرمانشهرِ طالبان برای فتح و جهاد، تمام تفاوتها و اختلافها و حتا ضریب هوشی و استعدادِ شک و پرسشگری میان رعایای مسلمان، در ایمانِ تلقینشده در مدارس دینی ذوب شده و وحدت اسلامی به نقطۀ غلیان میرسد و باید مازاد انرژی خود را به ماورای سرزمینهای اسلامی سرازیر کند. اما اکنون که این شرایط مهیا نیست، دارالخلافۀ طالبان میکوشد با جهانِ کفر استدلال کند و مسایل جاری در افغانستان را به دو دستۀ داخلی و خارجی تقسیم کرده و محترمانه به جهان بگوید: ما مشکلات خارجی را رفع کرده و با شما مدارا میکنیم، اما شیوۀ حکومتداری و نوع رفتار با زنان در حیطۀ موضوعات داخلیِ ما میگنجد و شما در این مورد با ما مدارا کنید!
طالبان با یارگیریهای منطقهیی از حکومتهای مستبد و خصوصاً تجدیدنظرطلب در نظام بینالملل، این رویه را در برابر جامعۀ جهانیِ بردبار و ظاهراً امیدوار به اصلاحِ طالبها آنقدر ادامه میدهند تا دستوبازوی دارالخلافه برای مأموریت جهانیِ دفع فتنههای جهانی قوت و استحکام لازم را پیدا کند.
اگرچه جامعۀ جهانی و محافل بینالمللی همیشه رفتارهای طالبان را تقبیح و محکوم میکنند، اما وقتی محتوای نشستهای بینالمللی دربارۀ افغانستان از مجمع عمومی سازمان ملل گرفته تا شورای امنیت به عنوان عالیترین مرجع تصمیمگیری با صلاحیتِ استفاده از قوۀ قهریه را از منظرِ عملگرایی توصیف کنیم، حاصلش چیزی جز تعلل در قبال تهدید جهانی طالبان نخواهد بود.
ماهیت جهادی و افراطی طالبان، سراسر تهدید است؛ چه در قالبِ یک گروه شبهنظامی و چه در قالب یک رژیم سیاسی. اما سطح تهدید در ظرف زمان و مکان به فعلیت درمیآید و میتواند از مرزهای افغانستان فراتر رفته و منطقۀ پیرامونِ خود را درگیر کند و از آن نیز گذشته، جهانِ آزاد را همانند 22 سال قبل دچار ناامنی و بحران سازد. اما هماکنون که طالبان سعی دارند در جهان چهرهیی نرم از خود بتراشند هم به گونۀ بالفطره و بالقوه، یک تهدید جدی برای تمدن جهانی شمرده میشوند.
جامعۀ جهانی نباید به امید اصلاح طالبان، خود را منفعل و معطلِ آنها نگه دارد. مسایل حقوق بشری و زنان در دنیای دهکده شدۀ امروز «داخلی» و «خارجی» نمیشناسند و تبعات نقضِ این ارزشها بهراحتی از مرزها عبور میکنند و جهان را درمینوردند. بنابراین مهمترین نکته برای جهانغرب این باید باشد که آنها ناگزیر نیستند زیر عنوانِ «ناگزیزی در تعامل»، طالبان را چنان فربه کرده و بر عمرشان بیفزایند که سیاست سرکوب و مهندسی اجتماعی (شستوشوی مغزی جامعۀ افغانستان) را تا نقطۀ نهایت تطبیق کنند. که اگر چنین اتفاقی بیفتد، تاریخ از آن به نامِ «خطای راهبردی غیرقابل جبران» یاد خواهد کرد.