نویسنده: ندیم صداقت
در نگاه نخست، عنوان این مطلب این پرسش را به ذهن متبادر میسازد که «غیرت افغانی» چه ارتباطی با «زلزلۀ هرات» دارد. پاسخِ ساده و سرراست در این نوشتارِ کوتاه اینست که «غیرت افغانی» یک مفهوم و متغیرِ توسعهطلب با مرزهای نامعلوم است که به هر حادثهیی که در تاریخ افغانستان رخ داده یا میدهد، ارتباط پُررنگ و چندبُعدی میرساند. اما برای توضیحِ این ارتباط دستکم در فاجعۀ طبیعی هرات، خوب است ابتدا توضیحی مختصر دربارۀ لفظ و کاربرد این اصطلاح داشته باشیم و سپس به تلفیقِ دردناک آن با این روزهای دشوارِ هرات بپردازیم.
«غیرت افغانی» چیست؟
اگر این اصطلاحِ دوجزیی را بشکافیم، دو کلمۀ «غیرت» و «افغانی» بهدست میآیند. «غیرت» نیز مانند هر کلمۀ دیگر میتواند معانیِ چندگانه در قطبهای مثبت و منفی داشته باشد اما یکی از مورد توافقترین معانی ظاهراً مثبت آن، از گذشته تا اکنون، «جوانمردی و ناموسپرستی» بوده است. «افغانی» نیز یک صفت نسبیست که میخواهد اشیا و موضوعاتی را به «افغان»ها و اهلِ افغانستان نسبت دهد. این دو واژه شاید بهتنهایی قدرتی در شکلدهی به وضعیت افغانستانِ کنونی نداشتهاند، اما ترکیب این دو، یک اصطلاحِ دوجزییِ توسعهطلب را تحویل ادبیات گفتاری و نوشتاریِ افغانستان در عرصۀ اجتماع و سیاست داده که گرچه تمام معماران افغانستانِ قرن بیستم با شعرها و شعارهایشان کوشیدند آن را به دینام یا مولدی برای ملتسازی و پیشرفت تبدیل کنند، ولی برعکس، اوضاع قرن بیستویکمیِ افغانستان ثابت کرده که این خشنترین و ارتجاعیترین اصطلاح برای حرکت در مسیر خلافِ تاریخ بوده است.
«غیرت افغانی» در زمیـنلرزۀ هرات
الف. غیرت افغانیِ مردان هراتی
حوادث طبیعی، همه ترسناک و ویرانگرند. در این میان، زلزله حتا اگر نتواند خسارات مالی و جانی بهجا بگذارد، بهطور قطع با اولین تکان، همه ـ اعم از زن و مرد ـ را میترساند ولی زنان و دختران بیش از دیگران در معرضِ حملات ترس و وحشت قرار میگیرند. زمانی که شوکِ اصلی زلزله پایان مییابد، برای زنان و دختران حملاتِ وحشت تازه آغاز میشود و ضمن اینکه سیستم اعصابِ آنها تحت فشار استرس و اضطراب میتواند پیامهای نادرست مبنی بر وقوع زلزله را مخابره کند، پسلرزههای واقعی نیز تا روزها و شبهای آینده ادامه دارند و بر حجم وحشت و صدمات روانیِ آنان میافزاید.
پسلرزههای نسبتاً قویِ زمینلرزۀ هرات تا هنوز ادامه داشته و زنان و دختران را در حالتِ وحشت و فرار به حکم «غریزۀ بقا» قرار داده است. اما چنانکه در رسانۀ نیمرخ، شبکههای اجتماعی و احتمالاً در دیگر رسانهها گزارش شده، مردان هراتی در حالتِ اضطرار (زلزله) نیز از مرکب «غیرت افغانی»ِ خود پایین نشده و اجازه ندادهاند زنان و دخترانِ جوانشان که لاجرم ننگوناموسِ مردانشان تلقی میشوند، برای نجات جانِ خود در هنگام زلزله بدون پوشش مورد نظرِ آنها از خانه بیرون شوند. حال آنکه یکی از راهکارهای مبارزه با خطرات جانیِ زلزله حین وقوع، رفتن به سمت فضاهای بازِ مجاور است. اما غیرت افغانی در اینباره بیاعتنا به ضیقِ وقت در مخمصۀ زلزله نیز حکم میکند که مُردن زنانِ خانواده بهتر از بیآبرو شدنِ مردان است!
ب. غیرت افغانیِ طالبها
درحالیکه «زمان» در مدیریت بحرانِ زلزله مهمترین عنصر و «حفظ جان»ِ زلزلهزدهگان مهمترین دستاورد است، طالبان در نقش حاکمانِ کشور در شور و غوغای ناشی از زمینلرزۀ هرات نیز در تقلای جداسازیِ صف زنان از مردان و تشخیص محارم از نامحارم بودهاند. آنها به امدادگرانِ زن بدون محرم اجازۀ سفر و مشارکت در عملیات امدادرسانی را ندادهاند و دردناکتر اینکه به امدادگرانِ مرد حاضر در محلِ رویداد هم اجازۀ تماس فزیکی با مصدومان و قربانیانِ زن نمیدادهاند و ظاهراً با همین منطق، مانع حضور خبرنگارانِ زن در مناطق آسیبدیده شدهاند و صرفاً به خبرنگارانِ مرد آنهم در فضای پُر از سانسور اجازۀ حضور در مناطق زلزلهزده را دادهاند.
فارغ از اینکه طالبان از پوشش خبریِ مستقل و بدون نظارتِ خود میخواهند جلوگیری کنند، غیرت افغانیِ آنها نیز با این پیشفرض همراه بوده که اولاً اجساد قربانیانِ زن ننگوناموسِ مردانشان تلقی میشود و لمسِ آنها توسط امدادگرانِ مرد تحریککننده است و ثانیاً حضور زنانِ خبرنگار در محل رویداد، به اختلاط خبرنگارانِ زن و مردانِ امدادگر و شاید برخی از تفنگدارانِ ضعیفالایمانِ خودشان میانجامد. بنابراین غیرت افغانیِ طالبان در اینباره حکم کرده که اگر مصدومانِ زن در زیر آوار بمیرند و یا مُردههای آنها تا رسیدن محارمشان در زیر خاک و آفتاب بمانند، بهتر از این است که محل رویداد و عملیاتِ امداد به صحنۀ اختلاط زنها و مردها تبدیل شود!
سخن پایانی
«غیرت افغانی» در صد سال اخیر نهتنها یک اصطلاحِ گمراهکننده، بل شومترین طلسم در سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی افغانستان و مردمش بوده است. این مفهوم که قرار بود در قالبِ شعرها و شعارهایی مانند «گر ندانی غیرت افغانیام|چون به میدان آمدی میدانیام» افغانستان قرنِ بیست را بهسرعت مدرن و مترقی بسازد؛ ویرانهیی از افغانستان قرن بیستویک تحویلمان داده که نوک پیکانِ آن متوجه زنان و دختران است ولی مسلماً مردان و حکومتهای ساختهشده بهدستِ آنها در این سرزمین را نیز افسونِ توهمات و تعصباتِ کوری ساخته که رهایی از آنها بهسادهگی ممکن نیست. با اینهمه، چارهیی وجود ندارد جز مبارزۀ روشنگرانه و شکستن زنجیرِ باورهای خرافییی که زنان و مردانِ افغانستان را ـ از گهواره تا گور و از مدرسه تا زلزله ـ اسیرِ خود ساخته است.