شش روز از زمینلرزۀ 15 میزانِ هرات گذشته و قرار گزارشها تا هنوز پسلرزهها در مقیاسهای مختلف ادامه داشته است؛ اما آنچه جای درد و دریغ دارد، وضعیت مناطقِ ویران شده و زلزلهزدهگانیست که همچنان در سرما، گرسنگی و بیسامانی بهسر میبرند.
افغانستان بنا به سوابقِ تاریخی و موقعیت جغرافیایی خود، همواره کانون بحرانهای اجتماعی ـ سیاسی بوده است و هر حادثۀ طبیعییی نیز که در این سرزمین رخ دهد، مدیریتِ آن میتواند بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از این وضع تأثیر بپذیرد و زلزلۀ هرات یکی از این حوادث در بستر تاریخِ پرتلاطم افغانستان است.
زمینلرزۀ هرات از چند زاویه یک «فاجعۀ تمامعیار» بوده است: نخست اینکه با شدتِ 6.3 ریشتر رخ داده که در ردهبندیهای مربوط جزوِ زلزلههای قوی (بالاتر از متوسط) محسوب میشود که در هر جایی از دنیا رخ دهد، میتواند خسارت مالی و جانیِ عمده ـ بهویژه در مناطق پُرجمعیت ـ بهجا بگذارد. دوم اینکه این زلزله در کشور افغانستان رخ داده که فقر، جنگ و ویرانی میراث دایمیِ آن است. سوم اینکه مرکزِ این زمینلرزه محرومترین ولسوالیها و روستاهای هرات را با سازههای کلوخیِ کاملاً فرسوده در بر گرفته و تخریب کاملِ خانههای سکنۀ فقیر را موجب شده است. و چهارم اینکه این زلزله و پسلرزههای آن در کشوری رخ میدهد که بهواسطۀ استیلای تروریستانِ طالب از کانون توجهات جهانی خارج و تبدیل به دخمهیی تاریک در نقشۀ بینالملل شده است.
اما با اینهمه، اکنون میخواهیم بدانیم که «اوضاع رقتبار در مناطقِ زلزلهزدۀ هرات» چه نسبتِ علتومعلولی با گروه طالبان در نقش «حاکمان بر افغانستان» دارد.
تا کنون آنچه که رسانههای مستقل و نهادهای بینالمللی مانند اتحادیۀ اروپا، صندوق جمعیت سازمان ملل متحد، صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل، برنامۀ جهانی غذا، دفتر هماهنگکنندۀ کمکهای بشردوستانۀ سازمان ملل و سازمان جهانی بهداشت دربارۀ زلزلۀ هرات گزارش دادهاند، همگی دال بر فاجعۀ انسانی در مناطقِ زلزلهزده است؛ فاجعهیی که با گذشت روزها ابعاد تازهتری از آن آشکار میشود.
حکومت نامتعارفِ طالبان اگرچه در پوشش وزارت رسیدهگی به حوادث میکوشد از خود چهرۀ یک «حکومت متعارف» و احیاناً پاسخگو را بتراشد، اما اعمالِ تأسفباری از این گروه در قبال زلزلۀ هرات سر زده که ثابت میکند طالبان اصلاً و ابداً فهمی از حکومتداری در جهان معاصر ندارند و از همین رهگذر با الفبای مدیریتِ بحران بیگانهاند. اینکه طالبان در معرکۀ زلزله بهجای بسیج سریعِ نیروها و ظرفیتهای حکومتی و مردمی، دغدغۀ امر به معروف و نهی از منکر، رعایت پوشش شرعی و تفکیکِ محرم از نامحرم را داشتهاند و حتا عملیات امدادرسانی و پوشش رسانهیی در محلِ رویداد را در سایۀ این نوع مسایل مختل کردهاند، همگی ریشه در این واقعیت تلخ دارد که آنها با تمسک به خشنترین قرائتهای دینی از قافلۀ علم و مدنیت کاملاً جا ماندهاند و در نتیجه، در نقش حکومت نیز دانش و درایتی برای مدیریت بحرانِ زلزله ندارند.
اما متعاقب این عامل، طالبان از ابتدای تأسیس یک گروه قومیِ خشن بوده که هرقدر از «اسلامیت» دم بزنند، بازهم اسیر تعصباتِ «افغانیت» اند و مستقل از این عامل حتا ارزشهای اسلامیِ خود را نمیتوانند تعقیب کنند، چه رسد به اینکه بخواهند ارزشهای انسانیِ فارغ از تعلقات دینی و تباری را پیش ببرند. با این حساب، اسلامِ طالبانی که در بیرون از جغرافیای افغانستان میتواند با مردم غزه و فلسطین همدردی داشته باشد، در داخل در تصادم با عواملِ قومی آنقدر تنگ و کوچک میشود که نمیتواند نسبت به زلزلۀ هرات همانند زلزلۀ خوست تقلا و همدردی از خود نشان دهدـ ولو اینکه آمار تلفات و خسارات در هرات نسبت به زلزلۀ خوست و پکتیکا برتری داشته باشد!
با این اوصاف، در مقام پاسخ به عنوانِ این نوشتار باید گفت که حکومت طالبان در مواجهه با بحران زلزلۀ هرات به ضعف مدیریت نه، بل به «فقدان مدیریت» دچار است، چه اینکه ضعف مدیریت در جایی مصداق مییابد که تخصصِ حداقلی وجود داشته باشد، و سوگمندانه که این فقدان مدیریت نیز به غلبۀ «نگاه قومی» بر تمام جنبههای بحران آلوده شده است.