نویسنده: مرجینا جلالی
طبق معمول، سر وقت به سمت کلینیک حرکت کردم. در مسیر راه خانمهای زیادی را دیدم که در حال رفتن به کلینیک هستند. وقتی آنجا رسیدم، دیدم که بیماران و مراجعانِ زیادی پیش از رسمیات به کلینیک آمدهاند و منتظر داکتر و تیم صحی نشستهاند.
طی مدت یک ساعت، چند بیمار را معاینه کرده و نسخه دادم تا از دواخانۀ کلینیک دوا بگیرند. داخل شعبه بودم که ناگهان سروصدایِ بیماران را شنیدم که هرکدام میگفتند ما از راه دور به هزار زحمت آمدهایم، چطور بدون معاینه و اخذ دوا به خانه برگردیم. به بیماری که داخل نشسته بود، گفتم منتظر باش تا من بیرون بروم و ببینم چه خبر است. از جایم هنوز بلند نشده بودم که موتروانِ ما بدون تکتک کردنِ دروازه داخل شعبه شد و نسخۀ بیمار قبلی را سر میزم انداخت و با صدای بلند گفت: «دیگر به مریضها نسخه نده و به دواخانه روان نکن!»
موتروان گویی در نقش «رییس کلینیک» اینها را گفت و دروازۀ شعبه را محکم زد و رفت.
تحمل کردم و حرفی نزدم، اما حیران مانده بودم که چی گپ شده است.
بیمار قبلی آمد و سراغ نسخهاش را گرفت. از او پرسیدم که چی گپ شده. بیمار گفت؛ مأمورانِ امر به معروف آمدهاند و میگویند «مراجعین و مریضهای زنانه نباید برای اخذ دوا به دواخانه بیایند!»
مسوولان ریاست امر به معروف، همیشه به کلینیک میآمدند و بیماران و داکترانِ زن را زیر نظر داشتند. دستور آنها همیشه این بود که هیچ بیمارِ زنی نباید به داکتر مرد مراجعه کند. اگر زنی احیاناً مشکل جدی داشت، باید با محرمش نزد داکتر مرد مراجعه کند و همینطور هیچ مردی حق ندارد به داکتر زن مراجعه کند. آنها میگویند که نهادهای تمویلکننده نیز نباید کارمندانِ زن را استخدام کنند. زنان و دختران اولاً به دوا و درمان نیاز ندارند و ثانیاً اگر مشکل جدی برای زنان پیش آمد، صرفاً با حضور محرمشان میتوانند به مراکز صحی مراجعه کنند.
اما آنها اینبار برای «نظارت قاطع» آمده بودند تا ببینند اوامرشان عملاً اجرا میشود یا خیر. مأموران امر به معروف در حویلی کلینیک ایستاده شده و تکتک بیمارانِ زن را چک کرده و از همه میپرسیدند که با چه کسی آمدهای. اما در پاسخ میبینند که اکثرِ بیماران بدون محرم آمدهاند. یکی به آنها گفته که شوهرم سرکار است، دیگری گفته که شوهرم ایران رفته، و یکی دیگر گفته که من بیکس هستم و کسی نیست همراهم بیاید. در نتیجۀ این وضع، تمام بیمارانی که بدون محرم به کلینیک آمده بودند، بدون معالجه و اخذ دوا از آنجا اخراج میشوند و به محافظانِ کلینیک هشدار و صلاحیت داده میشود که از اینپس هیچ بیمار زنی را بدون محرم اجازۀ ورود ندهند و در غیر آن، با طالبان طرف خواهند بود!
این مرکز صحی، هشت کارمند دارد که پنج نفرِ آنها خانم و سه کارمند دیگر، مرد هستند. و مهمتر از همه اینکه داکتر داخله و مسوولِ دواخانه مرد هستند و باید تمام بیماران به داکتر داخله مراجعه کنند و برای اخذ دوا نیز به دواخانه بروند. اما بنا به دستور طالبان، زنانِ بیمار حق مراجعه به این دو بخش را ندارند!…
مأموران امر به معروف پس از اینکه کارشان با بیماران تمام میشود، در مورد محرم کارمندانِ زن کلینیک میپرسند. محرمِ یکی از همکارانم خانه بوده و اتفاقاً آن روز به کلینیک نیامده بوده است. مأموران حرف همکارم را باور نکرده و چند تن از افرادشان را به خانه و محل سکونتِ ما میفرستند تا مطمین شوند که همکارم دروغ نگفته است. وقتی آنها به خانه میروند، تمام اتاق را پالیده و با کفشهایشان بالای فرش راه میروند. پس از ختم ساعات رسمی کار، زمانیکه خانه آمدیم، دیدیم که چاپِ کفشها روی فرش خانه مانده است. از یکدیگر میپرسیدیم چی شده تا اینکه محرم همکارم گفت: طالبان به بهانۀ گرفتن خانۀ کرایی، داخل حویلی شدند و تمام اتاقها را گشتند.
این درحالی است که تمام باشندههای محل ـ از طالبان گرفته تا مردم عادی ـ در جریان هستند که تیم صحی کلینیک در این حویلی زندهگی میکنند. با این حال، آنها خانۀ ما را پالیده و بدون دلیل وسایل را زیر و زبر میکنند. ما این واقعه و رفتار نادرستِ طالبان را با سرپرست تیم در جریان گذاشتیم، اما او به مسأله اهمیتی نداد و به احتمال زیاد جرأت پیگیریِ آن را نداشت.
رانندۀ موترِ ما از اهالی قریه است و بیشتر مسوولان محلیِ طالبان را میشناسد. از همین رو، تبدیل به «نمایندۀ امر به معروفِ طالبان در کلینیک» شده و تمام کارمندان و بیماران را تحت نظر دارد. او ضمن اینکه بیمارِ بدون محرم را اجازۀ ورود به کلینیک نمیدهد، اگر محرمِ یکی از کارمندانِ زن نیز نباشد، فوری به طالبان خبر میرساند تا آنها وارد عمل شوند.
اما این دستور و رویۀ طالبان جدا از اینکه با موازینِ حقوق بشری و رسالت سیستمهای صحی مطابقت ندارد، با واقعیتهای زندهگی زنانِ روستایی و اهالیِ قریه نیز سازگاری نداشته و باعث مشکلات فراوان برای همه شده است. اکثر خانمها شوهرهایشان بیرون از قریه مصروفِ کار هستند و خانمِ خانه مجبور است بهتنهایی به کلینیک بیاید. بعضی خانمها پسر کلان ندارند و یا هم شوهرشان در قید حیات نیست. بعضیها هم که اجازۀ بیرون شدن از خانه را ندارند، پنهانی به کلینیک میآیند و در صورت خبر شدنِ خانوادههایشان، مورد شکنجه و خشونتِ خانگی قرار میگیرند.