سرگذشت اولین وزیر زن ایران در گفتوگو با مهرانگیز کار
«برخی زنها خیال میکنند که چادر همه عیبها را میپوشاند و حال آنکه چادر عیبها را از بین نمیبرد بلکه فقط روی عیب را میگیرد تا مردم نبینند ولی عیبها وجود دارد و روز بروز هم شدیدتر میشوند.»
این سخن، بخشی از صحبتهای فرخرو پارسا اولین زنی است که در تاریخ ایران (دهه های چهل و پنجاه شمسی) وزیر معارف/ آموزش و پرورش شد. او در موقع وزارتش، متاهل بود و سه فرزند داشت. در جامعه آن سالهای ایران، وی از فعالان جنبشهای حقوق و آزادیهای زنان بود.
مهرانگیز کار، وکیل دادگستری و از فعالان حقوق بشر که از سالها بدینسو در امریکا زندگی میکند، وی درباره فرخرو پارسا به نیمرخ میگوید: «دورهای که خانم پارسا وزیر آموزش و پرورش شد، من روزنامهنگار بودم. خانم پارسا هیچ وقت آرایش نمیکرد، بسیار ساده لباس میپوشید. من همیشه میگفتم که ایشان مرا یاد مادرم میاندازد چون هیچ وقت دنبال شیکپوشی یا خودنمایی نبود.»
خانم مهرانگیز روزهایی را بخاطر میآورد که بخاطر قرابت فامیلی همسرش با خانم پارسا دو بار به خانه آنها رفته بود. او میگوید: «من زندگی خانم پارسا را بسیار ساده دیدم، روابط و مناسبات زناشوییش از نظر اجتماعی کاملا قابل قبول بود. من در آن خانه حس نمیکردم که این زن، وزیر است و مرد در موقعیت او نیست. حتی توانسته بود در چارچوب خانواده تعادلی را بوجود بیارد.»
خانم پارسا در کتابش از وضعیت زنان در دورههای گذشته در ایران سخن گفته است که حتی نگهبان و پلیس حاضر نبودند با یک «ضعیفه» سخن بگویند. همچنین در جایی نیز درباره خودش نوشته است: «جوانان امروز در فاصله سنین 20 تا 50 ساله ایرانی اکثرا مرا به خوبی میشناسند چرا که سالها مربی و مدیر مدرسه و معاون آموزش و پرورش بودم. اولین زنی بودم که به مجلس رفتم و اولین زنی بودم که معاون و سپس وزیر شدم و تاکنون نیز تنها زنی هستم که در صف وزیران سابق میایستم اما همه اینها ظاهر است و باطن زندگی زن ایرانی چیز دیگری است.» منصوره پیرنیا در مقالهای درباره فرخرو پارسا نوشته است که خانم پارسا در قضاوتش درباره زنان ایرانی حق داشت؛ چون تنها دو سال بعد زنان پوشیده در چادرهای سیاه به خیابانها آمدند تا خود را داوطلبانه تسلیم یک حکومت دینی کنند، نشان دادند آنچه به عنوان حقوق فردی و اجتماعی در قانون تضمین شده بود، تا چه اندازه در ذهن جامعه و به ویژه خود زنان میگذشت، فاصله داشت.
به گفته خانم کار، «فرخرو پارسا در دوره حکومت (پهلوی دوم در ایران) سیاست بر این بود که زنان در سطوح اجرایی عالی در حکومت سهم داده شوند و بدنبال زنانی با چهره اخلاقی مورد پذیرش جامعه بودند، به همین خاطر خانم پارسا برای وزارت انتخاب شد. اما بعد از روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی، وی را به ترویج بی بند و باری به زنان و دختران متهم کردند این اتهام واهی بود. خانم پارسا به طور غیرمستقیم چشم جامعه را به حضور خودش که بسیار ساده بود و ربطی به بیاخلاقی نداشت عادت میداد که یک زن را در کابینه ببینند در عین حال که ایشان مورد احترام نمادهای دینی شاه بود و چندین تن از روحانیان را به عنوان مشاوران دینی داشت و به آنها از بودجه آموزش و پرورش، دستمزدهای خوبی میداد.»
خانم پارسا بعد از سرنگونی نظام شاهی در ایران و برقراری نظام دینی، تیرباران شد. وی در دوره وزارتش دختران را ملزم به پوشیدن لباس فرم مدارس میکرد و پوشیدن چادر یا لباس دامن کوتاه (مینی ژوپ) را ممنوع اعلام کرد. مخالفان و موافقان خانم پارسا او را زنی سنتشکن میدانند که حتی تا پای چوبهدار هم حاضر به پوشیدن چادر و اظهار پشیمانی از مبارزاتش نشد. او درباره دلیل نپوشیدن چادر گفته بود: «چادر یک مانع روحی و مانع پیشرفت زن ایرانی شده است و حداکثر سوءتفاهم را در مورد معنی واقعی عفت و نجابت بوجود آورده است و بیشتر، مردها هستند که مانع پیشرفت زنها میشوند و برای چادر تبلیغ میکنند. اگر مساله عفت و نجابت آن طور که عدهای فکر میکنند، فقط به چادر وابسته بود، در این صورت باید بگویم که همه مردم دنیا غیر از مثلا یک میلیون زن چادر بر سر، بیعفت و نانجیب هستند. در حالی که بسیار میبینیم که چه فجایع و بیعفتیهایی زیر پوشش چادر اتفاق میافتد.»
در برخی از سایتها از فرخرو پارسا به عنوان زنی یاد شده است که چوبهدار را بر پوشیدن چادر ترجیح داده است. مهرانگیز کار میگوید که اگر فرخرو پارسا چادر هم میپوشید باز هم حکومت دینی وی را اعدام میکرد. وی به مشکل نظامهای اسلامی با کسانی مانند خانم پارسا اشاره میکند: «هدف حکومت دینی آن موقع این بود که زنان را بترسانند تا مطالبهای برای رسیدن به مشاغل کلیدی نداشته باشند، به همین خاطر باید نمادها در نظر مردم تخریب میشد و فرخرو پارسا یکی از این نمادها بود.»
وی میگوید که مخالفت با زنان در سطوح بالای مدیریتی فقط از سوی روحانیان نبود بلکه گروههای اپوزیسیون حکومتی نیز در برابر مسئولیت گرفتن زنان در ردههای بالای حکومتی با تمسخر و انتقاد برخورد میکردند.
افغانستان نیز تجربههای مشابهی از حضور زنان در ردههای بالای مدیریتی در دوره قبل از جنگهای دهه هفتاد داشت اما بعد از بروز جنگهای داخلی و حاکمیت امارت اسلامی، زنان از تمام عرصهها محروم و به داخل خانهها رانده شدند و تنها در دو دهه اخیر، فضا برای رشد اجتماعی و فعالیتهای آنان باز شد اما در آستانه توافق صلح با طالبان، بیم آن میرود که بار دیگر زنان از بسیاری از حقوق و آزادیهای خود محروم شوند و حضور زنان در ردههای بالای مدیریتی جامعه به افسوس و حسرتهای تاریخی تبدیل شود.
ویدا ساغری، فعال حقوق زن در کابل به نیمرخ میگوید: «از یک طرف، صلح با یک گروه بنیادگرای دینی- اسلامی توسط روشنفکران و آزادی خواهان غیردینی یک امر غیرطبیعی و ناممکن است. از طرف دیگر به زنان افغانستان در این روند نقشی داده نشده است؛ چون طرف مقابل به عنوان گروه افراطی اسلامی، زنان را در حد همتا و طرف دعوای خود نمیبیند، طوریکه حتا یک زن در آن گروه (طالبان) نبوده و تا امروز هیچ نظری در مورد سرنوشت زنان ارائه نکردهاند، چون زیر بیرق مردانه آنان، زنان کارهای نیستند.»
به گفته خانم ساغری، این صلح بیشتر جنبه سیاسی دارد تا به صلحی در ابعاد دیگر اجتماعی برسد و در چنین شرایطی حقوق زنان و کودکان عمدهترین قربانیان این صلح خواهند بود.