ضیا احسانی
من سه سال از زندگیام را در خدمت به مکتبهای خصوصی سپری کردم و در این مدت، افتخار همکاری با شاگردان و اساتیدی را داشتم که از لحاظ تواناییهای فردی و اجتماعی در سطح قابل ملاحظهای قرار داشتند و برای من جالب بود انگیزه و امیدی که آنها به آینده شان داشتند، من به عنوان یک عضو ناظر بر فعالیتهای آموزشی آنها، همواره به دنبال پیدا کردن عاملی بودم که توانسته بود آنها را مجاب کند در جامعهای سرشار از سنتگرایی و گرایشات مذهبی دست و پا گیر، برای داشتن آیندهای ایدهآل تلاش مضاعف و البته خستگی ناپذیری را از خودشان به نمایش بگذارند. آنها همواره از محدودیتها و استفاده جوییهایی که قوانین آموزشی و اداری برآنها تحمیل می کرد رنج میبردند.
در فضای حاکم بر مکاتب خصوصی افغانستان، ستمهایی نابحشودنی بر بانوانی تحمیل میشود که به عنوان استاد در این چرخه مشغول به کار و فعالیتهای آموزشی–اجتماعی هستند. از تعرضات جنسی گرفته تا رفتارهای تحقیرآمیزی که گاهن در فضای مجازی هم منعکس شدهاند و همه ما نمونههای آن را در سالیان گذشته بارها نظاره کردهایم. یکی از بدترین اتفاقاتی که من در زمان فعالیتهای آموزشیام با آن روبهرو شدهام این بود که استادان زن با کمترین معاش ممکن یعنی در حد دو هزار افغانی برای یک ماه فعالیت میکردند و جالب اینکه مکلفیتهای اداری آنها، هیچ تفاوتی با بقیه استادها که معاش ده تا دوازده هزار افغانی داشتند نداشت. افرادی که استخدام میشدند، با نوعی مجبوریت خاصی که فقط خودشان درک میکردند، به امضای قراردادشان تن میدادند و فاجعه زمانی به وقوع میپیوست که آنها این شرط را هم قبول میکردند تا پانزده روز یا یک ماه اول را آزمایشی کار کنند. در آخر ماه از طرف اداره مکتب به آنها میگفتند که والدین و شاگردان از کار شما راضی نیستند و این یعنی آنها بدون دریافت همان معاش دو هزاری هم باید مکتب را ترک میکردند و این سناریو همچنان تا پایان سال تعلیمی با بازیگران مختلف تداوم مییافت. نه صنف خالی میماند و نه مکتب پولی برای معاش میپرداخت، نقشه هوشمندانهای برای استثمار بانوان و به خدمت گرفتن رایگان آنها میباشد.
در بند قراردادها معمولن این جمله را مینویسند: «غیرحاضری بیش از سه روز به معنای فسخ قرارداد است.» این در حالی است که بانوان در جریان یک ماه دوران قاعدگی را که یک پدیده طبیعی ناخواسته است را هم تجربه میکنند و این برای کارفرمایان اهمیتی ندارد و آنها میخواهند که صنف شان بدون استاد نماند حال اینکه استاد به جه قیمت و کیفیتی سر صنف میرود برای کسی مهم نیست، آنچه اهمیت دارد رضایت والدینی است که فیس میدهند و مالکان مکتبها چون با این پولها امرار معاش میکنند برای شان فرقی نمیکند که استاد در این دوران خاص طبیعی چه رنجی را سپری و چه شرایطی را تحمل میکنند. زنان بیشتر قربانی چنین سیستمی هستند و من در زمان فعالیتم در نظام معارف هرگز مردی را ندیدم که با معاش کمتر از هفت هزار افغانی در مکتب تدریس نمایند.
با این وجود، از دخترانی که شاگردان من بودند وقتی میپرسیدم میخواهید چه کاره شوید؟ اکثریت شان میگفتند که میخواهیم معلم شویم و این برای من دردناک بود که آنها بدون شناخت واقعی و براساس احساسات تصمیم میگرفتند، هرگز کسی را تشویق نکردم که آرزویش را تغییر دهد، چون: من با توجه به شناختی که از آنها دارم، ایمان دارم که این سیستم را تغییر خواهند داد.
آنچه در این متن مطالعه کردید، حقایقی تلخی است که شامل تمام مکاتب نمیشود و چه بسیارند مکاتبی که در آن عزت و کرامت انسانی بانوان به عنوان یک اصل پذیرفته شده است و در آن بانوان با آسایش فکری و امنیت شغلی به کار و فعالیت خویش برای تربیت نسل فردای کشور عزیزمان در تلاشند و من برای آنان آرزوی توفیق و سربلندی دارم و امیدوارم که برخی از ناملایمتهای اداری که در برخی از مکاتب رواج یافته است، با تدابیر اندیشمندانه مسؤولان محترم نظام معارف کشور حل و فصل شود.