مواجهه با وضعیت جنگی و کنترل وحشت، در گفتگو با نورالله نوایی، مسئول دیپارتمنت مطالعات صلح در مرکز ملی تحقیقات پالیسی
در ماه های اخیر با شدت گرفتن جنگ میان دولت و طالبان، مردم بخصوص کاربران شبکههای اجتماعی افغانستان در میان جنگ روانی و تبلیغاتی دو طرف قرار دارند. در این میان بازار شایعات و استفاده از نام زنان به مثابه ابزاری برای مقابله دو طرف در جنگ روانی محسوب میشود. برای روشن شدن ابعاد مختلف این جنگ روانی و مدیریت افکار عمومی، نیمرخ مصاحبهای با نورالله نوایی، پژوهشگر در مطالعات جنگ و صلح از مرکز ملی تحقیقات پالیسی افغانستان انجام داده است.
نورالله نوایی میگوید: «در چنین حالتی بیش از آنکه افراد دنبال راهکار حل مسأله باشند، به گسترش وحشت دامن میزنند. حتا کسی گزارش مستند از وضعیت ارائه نمیکند، گفتگوها در مورد تبعات جنگ و تلفات مردم غیرمسئولانه است.»
بهتر است افرادی که اطلاعات دقیق از وضعیت دارند در سطوح خانواده و کل جامعه با آگاهی از خطر شایعات و وحشت جنگ، برای زنده ماندن و امکان فرار یا مقاومت از منطقه جنگی را به شکل عقلانی و مسئولانه بحث کنند و برای مردم راهکار ارائه کنند.
بهتر است اخبار و بحثهای مرتبط به جنگ مسئولانه «محدود» شود. یعنی هرگاه خبر مرتبط به جنگ به نفع خانواده نیست، به کسی گفته نشود. بهتر است عمداً توجه افراد را به سوی کارهای روزمره ببرد. باید کسی باشد در داخل خانه که همیشه از بحث روی اخبار منفی جنگ و شایعات جلوگیری کند. از سویی هم، افراد و کسانی را که تصمیمگیرنده نیستند، مثل کودکان و نوجوانان، از بحث و اخبار جنگ دور نگه داریم. ساعتهای شنیدن خبر جنگ را محدود کنیم، چه از تلویزیون و چه از شبکههای اجتماعی. از موثق بودن خبر مطمئن شویم؛ بسیاری از اخبار حتا در رسانههای همگانی ممکن شایعه باشد، بررسی اخبار در منابع معتبر و دریافت صحت و سقم خبر جنگ باعث میشود ما واکنش مفید نسبت به وضعیت داشته باشیم وگرنه در ناآگاهی یا آگاهی غلط از وضعیت، تصامیم ما نیز اشتباه خواهد بود. مثلا فرار کردن مردم شهر بامیان در این اواخر که در اثر شایعات بیجا شدند، در حالی که هیچ طالبی در بامیان نزدیک نشده بود.
تصمیمگیری پیش از روز وحشت
آقای نوایی براین باور است که اگر جنگ قریب الوقوع باشد، امکان اتخاذ یک تصمیم عقلانی و منطقی بسیار کم است. «چون وقتی جنگ به عنوان یک تهدید جدی از راه میرسد، وحشت و شایعات قویتر میشود، ما این فرصت را نداریم که همه جوانب قضیه را بسنجیم و تصمیم عقلانی بگیریم. در چنین وضعیتی، عام مردم توانایی گرفتن تصمیم درست را ندارند. تنها امکان نجات این است که اشخاص متنفذ، رهبران اجتماعی، موسفیدان و نخبگان مردم با استفاده از دانش و تجربههایشان همه مسایل را بسنجند و مردم را در یک تصمیمگیری جمعی که به نفع همگان باشد، همکاری کنند. مثلا اگر قرار باشد مردم مقاومت کنند چگونه مقاومت کنند، اگر فرار کنند به کجا فرار کنند.»
اما گاهی وضعیت قطعی نیست. در منطقه شیرداغ مالستان متنفذین محل خواستند بروند با طالبان مذاکره کنند ولی جنگجویان طالبان همهی آنان را کشتند. چنین حرکتهایی از جوانب جنگ محتمل است. همین غیرقابل پیشبینی بودن و نامشخص بودن نحوه برخورد جوانب جنگ با مردم، وحشت جنگ را بیشتر میسازد و مردم در مواجهه با وضعیت جنگی قادر به تصمیمگیری درست نیستند. همیشه آسیب میبینند و ممکن تصمیمهایی بگیرند که مثل متنفذین شیرداغ به قیمت جان شان تمام شود. چون در جنگ کنونی افغانستان ما با گروه طالبان طرف هستیم که به از ارزشها و اصول جنگ که قرنهاست در سراسر دنیا رعایت میشود، باور ندارند و حقوق بشردوستانه بینالمللی را به رسمیت نمیشناسند. در سوی دیگر دولت و نهادهای امنیتی به مردم پاسخگو نیستند.
برای سنجش دقیق از وضعیت باید اطلاعات درست و موثق داشته باشیم. آنچه مهم است از برخورد جوانب جنگ با مردم آگاه باشیم. اینکه اگر طالبان بیایند با مردم منطقه چه خواهند کرد؟ اگر نیروهای دولتی بیایند چگونه خواهند جنگید؟ و اگر نیروی سومی مثل خارجیها حملات هوایی انجام دهند آیا مردم ملکی آسیب نخواهند دید؟ ما باید روش برخورد جوانب جنگ با مردم را از پیشینهی این گروهها بسنجیم و سپس تصمیم بگیریم که در منطقه تحت تهدید جنگ چه کار کنیم و در روزهای جریان جنگ چگونه از خود محافظت کنیم.
زنده ماندن در جریان جنگ
هنگامی که آتش جنگ در یک منطقه افروخته شد، باید تمرکز افراد به ویژه آنانی که اهل دانش و تدبیر هستند، بر حفظ جان مردم باشد. در جریان جنگ هیچ چیزی مهمتر از زنده ماندن افراد نیست. بنابراین تلاش شود از هر طریقی حتا اگر مذاکره با جوانب دخیل در جنگ و در شرایط فعلی مذاکره با جنگجویان طالبان باشد، باز هم تلاش شود که ضمانت حفظ جان مردم گرفته شود. در گام بعدی انتقال افراد آسیبپذیر به اماکن امن مثل زیرزمینیها در شهر و روستاهای امنتر در ولایات اقدام شود.
آسیبپذیری زنان؛ عامل اصلی آوارگی
برخی از آگاهان معتقدند که برقع نمادی از محدودیت نظام طالبانی است و همزمان با آن محرومیت از حقوق و آزادی زنان بر جامعه تحمیل میشود. یکی از عوامل اصلی بیجا شدن و مهاجرت مردم برخورد جنگجویان طالبان با زنان است.
اخیرا گزارشهای زیادی مبنی بر هتک حرمت زنان از سوی طالبان در شمال کشور منتشر شد و در پی این اخبار و شایعات پیش از ورود جنگجویان طالبان به مناطق هدف، مردم خانههایشان را تخلیه کرده به شهرها و مناطق دیگر آواره شدند.
آقای نوایی میگوید: «بنابر ویژگیهای فرهنگی و ارزشهایی که جامعه افغانستان دارد، هتک حرمت زنان فجیعترین اتفاقیست که ممکن است در یک جنگ رخ دهد، تبعات آزار و تجاوز به حریم زنان به گسترش جنگ و وحشتناکتر شدن وضعیت میافزاید. در فرهنگ مردم افغانستان، آزار و اذیت و تجاوز جنسی بر زنان به مثابه زنده داغ کردن مردان است. حرمت زنان ارزش بیشتر از جان مردان محسوب میشود. مردان ترجیح میدهند بمیرند ولی هتک حرمت شدن زنان خانواده و منطقهشان را نبینند. اگر رسانهها عملکرد جنگجویان گروه طالبان با زنان در مناطق مختلف را مستندسازی کنند، مردم میتوانند تصمیم بهتری بگیرند که در مواجهه با این گروه چه کار کنند؛ همگی فرار کنند و یا زنان را در مکان امنی انتقال دهند.»
تحریک مردم به جنگ به بهانه تجاوز بر زنان
در روزهای اخیر نامههای منسوب به طالبان منتشر میشود که نشان میدهد این گروه قوانین سختگیرانه بر زنان وضع میکند و یا خبرهای تجاوز جنسی، نکاح اجباری و ربودن زنان توسط طالبان؛
آقای نوایی در اینباره میگوید: «اگر قرار باشد مردم علیه طالب نجنگند و دولت بخواهد مردم را با پخش خبرهای مربوط به تجاوز طالبان بر زنان به جنگ وادار کند، (در حالیکه نتواند صحت و سقم این اخبار را اثبات کند) بازهم نخواهند جنگید. این روش مناسبی نیست. چون مردم افغانستان تبادل قدرت و دست به دست شدن حاکمیت ولسوالیها را به عنوان یک واقعیت پذیرفتهاند. بسیاری فکر میکنند امروز این گروه و فردا گروه دیگری میآید و حکومت میکند، چرا باید جنگید و جان خود را به خطر انداخت؟ در حالی که جنگ میان دو جناحیست که برای رسیدن به قدرت میجنگند. توقعاتی که در بیست سال اخیر ایجاد شده بود برآورده نشد، مردم به آرزوهایشان نرسیدند و ارزشهای دموکراتیک تحقق نیافت، مردم به همین خاطر میل کمتری دارند که وارد جنگ جدید شوند.»
ترک سرزمین؛ بدترین آسیب جنگ
نورالله نوایی براین باور است که ترک سرزمین بدترین آسیب جنگ است که یک جامعه متحمل میشود. تصمیمگیری برای ترک سرزمین چه موقتی و چه برای طولانی مدت یا دایمی باید بسیار سنجیده شده و براساس اطلاعات دقیق باشد. اگر قرار است میان بقا و فنا یکی را انتخاب کنند، بهتر است مهاجرت کنند و در شهرهای امن پناه ببرند ولی اگر به امید دریافت کمکهای بشردوستانه یا زندگی در کمپهای رایگان ملل متحد مهاجرت کنند، خیانت بزرگیست به نسل آِینده شان.
آقای نوایی میگوید هیچگونه خدمات بشردوستانه و امکانات آسایش در کمپهای مهاجرت بهتر از خانه و زمینی نیست که یک خانواده و یک جامعه مالک آن است. وابستگی به امداد بینالمللی و موسسهها یکی از فجایعی است که برای جامعه ما اتفاق افتاده است؛ مردم خود ارادیت و باور به خودکفایی را از دست دادهاند، تا سه دهه قبل کسی کمکهای بشردوستانه موسسهها را نمیپذیرفتند و مواد غذایی شان را نمیخوردند، میگفتند «از سوی کفار است، نجس است». از نجس بودن و کفرگویی بگذریم، نفس دست رد زدن به امداد بینالمللی یک خاصیت بسیار ارزشمند جامعه ما بود. نه به این دلیل که امدادهای بینالمللی نجس بود، به این دلیل که خودکفایی و خودارادیت مردم را زیر سوال میبرد.
نشستن در کمپ مهاجرین و بیجاشدگان نه تنها که پیامد زیستی دارد و حیات اجتماعی مردم را تهدید میکند، بلکه پیامد بسیار مخرب فرهنگی دارد؛ انحرافات زیادی از دامن همین کمپ نشینیها سر میزند. طالبان یکی از پیامدهای کمپنشینی است. جنگجویان طالبان بیشتر کسانی بودند که در کمپهای مهاجران افغانستان در پاکستان زندگی میکردند و به مدرسهها برده شدند.