فاطمه 25 ساله می‌گوید بعد از آمدن طالبان شوهرم بسیار تغییر کرده است؛ تا می‌خواهم در برابرش حرف بزنم و از خودم دفاع کنم لت‌وکوبم می‌کند و مرا تهدید به مرگ می‌کند.

پدر راحله حدود چهل سال پیش به قتل متهم می‌شود و بخاطر فرهنگی که آن روزها به صورت عموم در جامعه حاکم بوده راحله را به عنوان خون‌بها به پسر برادر شخص کشته شده می‌دهد.

"وقتی شب به خانه می‌روم کار‌های باقی مانده را هم با خودم می‌برم، شب در هم درس می‌خوانم و هم کار می‌کنم. در یک دستم کتاب است و یکی هم کفش‌های مردم. کار می‌کنم تا همیشه روی...

یک گروه نُه نفری از دختران دانش‌آموز در هرات باهم تعهد کرده بودند تا ختم دوره‌ی لیسانس ازدواج نکنند. پس از روی کار آمدن گروه طالبان و مسدود شدن مکاتب، فقط دو عضو گروه مجرد باقی مانده،...

خورشید در اداره یک تلویزیون محلی آزار جنسی می‌بیند و پس از پناه بردن به خانه‌ی دوستش از سوی پدر او نیز مورد تعرض قرار می‌گیرد.

شاید این‌بار خودم زنده بیرون شدم، اما یقین دارم این آخرین حمله نیست. از کجا معلوم این‌بار در دانشگاه کابل ما ره نکشند!"

سلمان به من نگاهی انداخت و با اکراه شروع کرد "یک غلط کردم تا به خودم آمدم همه چیز از دستم در رفته بود و هیچ کاری نتوانستم. خانمم هم در کنار مه سوخت"

در قسمت پر رفت و آمد بازار جایی‌که دست فروش های زیادی در دو طرف سرک بساط فروشندگی شان را پهن کرده است ایستاده ام، در آخر این صف کنار دست فروش که پوشیدنی های گرم می‌فروشد؛...

اگر شوهرم نمی‌بود شاید هیچ وقت از افسردگی آن اتفاق بیرون نمی‌آمدم، من در کنارم مردی را دارم که به زنانگی ام عشق می‌ورزد و دوستم دارد. عشقی که مرا به زندگی بازگرداند

نیلوفر با من به بیرون آمد و گفت "بچیم، اگر کسی کمک کرد مرا خبر کو، خیر ببینی."

تک تک جملاتش را با کلمه‌ی "حاجی" شروع می‌کند. حاجی مردی‌ست که حالا نزدیک به 60 سال عمر دارد و در خانواده زمین دار و ثروت‌مند بزرگ شده است، از نوجوانی در کشور عربستان و دُبی کار...

او را بیشتر از اینکه سنگینی روزگار امانش را ببرد، پشنهاد‌های جنسی مردانی که روزی با شوهرش رفیق بوده و در خانه‌شان رفت و آمد داشته بیچاره کرده است.