شماری از زنان در کابل نانواییهایی را اداره میکنند که خانوادهها به دلیل نداشتن امکانات پختوپز نان یا هم به خاطر اینکه هزینه خرید نان آماده برایشان گران تمام میشود، خمیر آماده را برای پختن به آنها تحویل میدهند. در این نانواییها، زنان بابت پختن هر قرص نان، بین پنج تا هفت افغانی پول دریافت میکنند.
راضیه (نام مستعار) خانم 38 سالهای است که از شش سال به اینسو در گوشهی حویلی خانهاش تنور نصب کرده و روزانه برای بیشتر از 30 خانواده نان میپزد.
او از درآمد این کار هزینهی زندگی خانوادهی پنج نفرهاش را تأمین میکند و در کنار آن تا قبل از مسدود شدن دانشگاهها به روی دانشجویان دختر، هزینهی آموزش دخترش را نیز پرداخت میکرد.
حالا با وجود ترسی که از گروه طالبان دارد تا هنوز به فعالیتش ادامه داده است، اما افراد گروه طالبان هفتهی قبل به تاریخ 17دلو 1401 خورشیدی، به محل کارش آمده وسایل نانپزیاش را شکستانده و به او هشدار دادهاند که کارش را متوقف کند.
جنگجویان طالبان ادعا کردهاند که زنان در نانواییهایشان پوشش مورد نظر این گروه را رعایت نمیکنند.
راضیه در این باره به نیمرخ گفت: «از وقتی که طالبان آمده هیچکس آرامش ندارد، از گدا گرفته تا دکاندار و معلم، همه از دست اینها به عذاب هستند. هفته پیش تازه آفتاب غروب کرده بود، سه طالب داخل حویلی شدند، تشت و وسایلم را شکستند. نمیدانم با کار زنان در خانه چه مشکل دارند؟ تمام مشتریهایم زنان هستند، حتا یک مرد هم به اینجا نمیآید.»
او شش سال پیش زمانی که شوهرش از طبقهی سوم ساختمان به زمین میافتد و توان راه رفتنش را از دست میدهد به نانپزی روی آورد تا بتواند هزینهی زندگی خانوادهاش را تأمین کند. ولی قدرت گرفتن گروه طالبان و وضع دستورهای زنستیزانهی این گروه، راضیه و بسیاری از زنانی را که سرپرست خانوادههایشان هستند با مشکلات زیادی روبهرو کرده است.
حالا با آنکه گروه طالبان به او هشدار داده و همراه با ترسی که از این گروه دارد به کارش ادامه داده است.
مجبورم کار کنم، شوهرم معلول است و کارگر ندارم که خرج ما را بدهد. گروه طالبان هم به هر بهانهای یک لقمه نان را از مردم میگیرند.
راضیه
در همین حال او از مشتریهایش خواسته، خمیرهایشان را به صورت همزمان برای پختن نان نیاورند تا افراد طالبان و کسانی که با آنها همکاری میکنند از ادامه فعالیتش خبردار نشوند.
بیشتر خود مردم محل است که با طالبان همکاری میکنند، طالبان از کجا میفهمید که من در خانهام تنور دارم و کار میکنم. مطمئنم که مشتریها خبر نمیدهند اما کسی هست که به طالبان گزارش داده.
ریحانه خانم میانسالی که حدود پنج سال میشود مشتری راضیه است، به نیمرخ گفت: «روزی که طالبان به نانوایی آمدند من هم بودم، تازه نانهایم پخته شده بود. وقتی رسیدند، همه چیز را با لگد میزدند. حتا نانهایی که تازه از تنور بیرون آورده بودیم را هم بیرون انداختند.»

اما در فاصلهی چهل دقیقه از محل کار راضیه به سمت غرب شهر، شرایط برای معصومه به گونهای بدتر رقم خورده است. او که از ده سال به اینسو در جاهای مختلف نانوایی داشته است، حالا به دستور گروه طالبان اجازهی کار را ندارد و نانواییاش توسط افراد گروه طالبان تخریب شده است.
معصومه از روزی که افراد این گروه به محل کارش هجوم برده بود قصه میکند.
یک ماه پیش چهار طالب آمدند تمام جاها را بررسی کردند، یکی از آنها که پیرتر از همه بود به من گفت: بعد از این حق نداری کار کنی، اگر بازهم ببینم که زنها در اینجا رفتوآمد دارند، شما را از این خانه بیرون میکنم. چادر کوچک که هنگام پختن نان میپوشم به سرم بود، وقتی میخواستم حرف بزنم، بلند چیغ زد گفت: گپ نزن بیحیا.
معصومه، تا همین یک ماه پیش روزانه بیشتر از ۳۰۰ قرص نان میپخت و دو خانم دیگر هم با دریافت روزانه 150 افغانی در پختن نانها او را کمک میکردند. آن دو خانم هم هر کدامشان سرپرست یک خانواده بودند که حالا بیکار شدند.
جنگجویان طالبان بعد از اینکه معصومه را به حرف زدن نمیگذارند به سمت تنور میروند و با سنگ تنور و تمام وسایل پختوپز او را میشکنند.
وقتی مرا با چادر کوچک دید خیلی عصبانی شدند، تنور را خراب کردند و وسایلم را شکستند، خداناترسها یک لقمه نان را که با کار کردن پیدا میکردیم از روی ما گرفتند.
شایسته، مادر سه فرزند است و بیشتر از دو سال میشد که همراه با معصومه کار میکرد. او شوهرش را چهار سال پیش در یک حادثهی ترافیکی از دست داده است.
بعد از اینکه طالبان نانوایی را بسته کردند هیچچیزی برای خوردن نداریم، یک هفته است روغن نداریم، با چای و نان خشک یا هم با برنج آبپز شب و روز مان را میگذرانیم.
شایسته در گفتگو با نیمرخ
به گفتهی شایسته، بیشتر خانوادههایی که در نزدیکی کار آنها زندگی میکنند، وضع اقتصادی خوبی ندارند و خرید نان برایشان هزینهی زیادی دارد؛ به خاطر همین خریدن آرد و خمیر کردن و پختن آن در نانواییهای زنان اقتصادیتر تمام میشود.
مصرف خرید یک ماهه نان از نانوایی یک خانوادهی شش نفر را اگر آرد بخریم و در خانه خمیر کنیم، نزدیک به دو ماه همان خانواده را کفایت میکند.
حالا معصومه تصمیم دارد در جای دیگری به گونهی پنهانی به فعالیتش ادامه دهد و برای زنده ماندن خانوادهاش تلاش کند.
کاری جز نانپزی نمیتوانم، شوهرم پیر است و فرزند پسر ندارم که کار کند، زنان و دختران را که از کار و گشتوگذار منع کرده، کوشش میکنم یک جای پنهانی پیدا کنم، اگر بتوانم برای نصف مشتریهایم نان بپزم هم برایم خوب میشود، شاید همانقدر نان پیدا کنم که زنده بمانیم.