هزار و یک شب

فرار به سوی آزادی

سلطانه صنف ۸ مکتب بوده که خانواده‌اش تصمیم می‌گیرند او را شوهر بدهند. او به مادر و پدرش التماس می‌کند که دست‌کم تا فارغ شدن از مکتب، موضوع ازدواجِ او را پیش نکشند. اما خانواده...

ورزش دختران در افغانستان؛ رؤیایی با طعم شلاق و بی‌آبرویی خانواده‌ها

در روستا زندگی می‌کردیم. دوست داشتم ورزشکار باشم، اما در مرکز ولسوالی ما نیز هیچ کلپ ورزشی‌یی وجود نداشت. از آن بدتر اینکه من یک «دختر» بودم. مردم روستا «ورزش» را «کاری بی‌فایده» می‌دانستند و...

سحر به دنبال ساحلِ امن؛ در افغانستان جز «خشونت و تجاوز» چیزی برای «من» وجود ندارد!

«شوخی طبیعت» تعبیری‌ست که در مورد ترنس‌ها و طیف‌های جنسیتیِ بیرون از دوگانۀ «مرد ـ زن» استفاده می‌شود. شاید در درستیِ این عبارت اما و اگرهای فراوانی بتوان یافت و حتا گفت که این «طبیعت»...

حوا، از بهشت تا دوزخ

حوا دخترِ نازدانۀ خانواده‌یی بود که از بدو تولد او را نمونه‌یی از پاکی، نزاکت و نجابت تربیت کرده بودند. او باید تبدیل به دختری می‌شد که دخترانِ قریه از او الگو بگیرند. حوا مورد...

مهاجرت و بغضِ بی‌وطنی

مصروف خیاطی هستم که صدای زنگِ دروازه به گوش می‌رسد. اطهر را مقابلِ کولر خواب داده‌ام تا بتوانم باقی‌ماندۀ مواد دمپایی را بدوزم. به‌‌عجله تلیفون را می‌گیرم؛ صدای شوهرم می‌آید که «دروازه را باز کن،...

صفحه 3 از 34 1 2 3 4 34