هزار و یک شب

نیمه‌ی تاریک من

در من (یا هم در هر زن دیگرِ چون من) نیمه‌ی تاریکی‌ست؛ سیاه، بکر، ناشناخته، کشف‌نشده، گم‌نام و نامرِیی. این نیمه، بازتابی‌ست از«وجودِ بی‌وجودی»، بازتابی‌ست از«بودن» در«نهایتِ نبودن»، بازتابی‌ست از زنده‌ای نهفته.

رویاهایی که پرپر می‌شود

مریم سپهر چهره اش مانند یک تابلوی نقاشی چشم نواز بود. صورت ظریف و استخوانی، ابروان کشیده خرمایی، چشمان سبز درشت با مژه های بلند، لبهای جاندارِ آلبالویی، موهای بلند که چون آبشار بر روی...

ققنوس بی‌پرواز

هدا خموش از زندگی؛ سهم کوچک‌اش برای زنان رسیده است. به گونه‌ای که آن سهم هم با تصمیم‌های عجولانه، عمدی و غیرعمدی از آنان ستانده شده است. زنان هیچگاهی به رویاها و خواسته‌های واقعی‌‌شان دست...

حضور در فضای مجازی به چه قیمت؟

وصلت عصمتی همیشه به این فکر می‌کردم که چرا پسران این قدر آزادی دارند؛ اما دختران گویا در موقعیت نامعلومی قید شده‌اند بدون هیچ حرکت و حتا کوچک‌ترین آزادی. من در محیطی بزرگ شده‌ام که...

در آرزوی باهمی‌ها

هدا خموش می‌بینیم که چقدر به آغوش هم محتاج هستیم! به دست بوسی هم، به مهربانی هم، به باهمی‌های که لحظه‌ای را سبزتر از بهار و گواراتر از دریاها می‌کرد. لبخندها وقهقه‌های که دل آسمان...

هنگامه‌های دردآلود

هدا خموش باد تند تند به وزیدن شروع کرده بود، باران بی‌اختیار هنگامه می‌کرد. صدای خش خشِ پاهای برگِ پاییزی به‌همه جا پیچیده بود. پرندگان از این‌سو به آن‌سو می‌پریدند و به پرواز آمده بودند....

پنچ دقیقه فاصله

نیلوفر  الحان اکبری اینجا شهر آتش و نابودی‌ست؛ سرزمین بی‌باوری و دل‌واپسی‌ها، هنگام طلوع آفتاب زمانی‌که سر از بالین خواب بلند نموده و با هزار امید و امیال روز را آغاز کرده و به مسیر...

عبور آدم‌ها

کریمه شبرنگ تا امروز که می‌خواهم به اطرافم جدی‌تر از قبل نگاه کنم، به خودم فکر نکرده بودم به خودی که خودش را ساده، خوش‌باور، کم‌رو و خجالتی می‌داند. صفت‌های که به شدت ازشان متنفرم.;...

یک روز در پایتخت

مهتاب ساحل مثل هر صبح معمولی، از خواب بلند می‌شوم، پرده‌های اتاق را بالا می‌کشم تا هوای تازه تنفس کنم. بوی تلخ دود کارخانه‌ی آهن که در نزدیکی ماست، آرزوی هوای تازه را روبروی واقعیت...

صفحه 30 از 30 1 29 30