برنامهی نقد و رونمایی رمان «چار دختر زردشت»، اثر جدید خانم منیژه باختری، به میزبانی نیمرخ در دانشگاه کلگری شهر کلگری کانادا برگزار شد.
این برنامه روز شنبه، ۱۲ اگست به وقت کانادا، با حضور نویسندهی اثر و سخنرانان برنامه، حضرت وهریز، شاعر و نویسنده، ماندانا جعفریان، نویسنده و سرو رسا رفیعزاده، نویسنده و استاد دانشگاه و اشتراک بیش از 80 تن از اعضای جامعهی مدنی، فعالان حقوق بشر، زنان و جوانان افغانستانی مقیم کانادا برگزار شد.
برنامه با پخش پیامهای تسلیت از شهزاده سمرقندی، شاعر و نویسنده؛ علی دهباشی، مدیر مسئول مجلهی بخارا و کاوه جبران، شاعر و نویسنده به مناسبت درگذشت استاد واصف باختری آغاز شد.
سپس فاطمه روشنیان، مدیر مسئول رسانهی نیمرخ به مهمانان و اشتراککنندگان برنامه خوشآمدید گفت و نشر کتاب چار دختر زردشت را به خانم باختری و زنان و فرهنگیان افغانستان یک کار ارزنده و قابل تمجید دانست.
او به نمایندگی از تیم نیمرخ ابراز خرسندی کرد که منحیث یک رسانه زنانه امروز از برنامهی نقد و رونمایی یک اثر ارزشمندی میزبانی میکند که به قلم یکی از زنان اهل فرهنگ افغانستان پدید آمده است.
خانم روشنیان چاپ و نشر رمان چار دختر زردشت را «تلنگری برای به حافظه سپردن جانفشانیهای گل بیگمها و نازدانه گلهای افغانستان» خواند و گفت که خلق این اثر در واقع «اعتراضی است به درازای تاریخ، تا به خاطر بسپاریم که زردشتآباد و شاخههای پرثمر آن در میان زورآزمایی قدرتهای جهانی و تحمیل گروههای تروریستی، شکست، اما هنوز فرزندان گلبیگم و نازدانهگل، متن زنده و اوراق تاریخ را در دست دارند تا مشعل آزادی و مقاومت را برافراشته نگهدارند.»
رمان چار دختر زردشت در ۲۵۴ صفحه در قالب سه فصل طولانی از سوی نشر نبشت منتشر شده است.
آقای یاسین نگاه گردانندگی این برنامه را به عهده داشت و در ادامهی برنامه سخنرانان به نقد و بررسی محتوای این اثر پرداختند و در گفتههایشان سرنوشت دختران زردشت را با زندگی زنان و دختران افغانستان پیوند زدند.
ابتدا خانم ماندانا جعفریان به نشانههای موجود در این اثر و تخنیک نگارش متن اشاره کرد و گفت که چار دختر زردشت با صدای النگوها شروع میشود و این صدا را میتوان در جایجای کتاب شنید، خلاف اینکه آدمهای آن صدا ندارند.
به گفتهی خانم جعفریان در سراسر کتاب، صدای غالب صدای النگوهاست که به زنان قالیباف انگیزهی کار میبخشد و آمدن مادران را به کودکان نوید میدهد. این صدا حس دارد و امید میبخشد و از نسلی به نسلی ادامه مییابد و با جادویی که از درخشش نگاه یک زن گرفته شده، خرد و خاطرهی جمعی زنان را روایت میکند.
او در مورد لحن داستان گفت که راوی با یک لحن مونوتونیک زندگی پنج نسل از زنان زردشت آباد را روایت میکند و هیچ جا اوج نمیگیرد و احساساتی نمیشود. حتا زبان محاورهی شخصیتهای داخل داستان شبیه زبان راویست.
خانم جعفریان که خود در مطالعهی تأثیر احساسات و ادراک تخصص دارد، کلمات احساسی داخل این رمان را بیشتر غمگنانه و ناشادمانی بیان کرد. اما گفت که زنان زردشتآباد با وجود همهی دردها و غمگینیها، با «امید» ادامه میدهند. امید و زندگی در وجود این زنان هست و بدون سانسور از قدرت جنسی زنان حرف میزند و زنان در سرزمین زردشتآباد عشق را تجربه میکنند.
حضرت وهریز بیشتر از رابطه با حوادث زردشتآباد به افغانستان و شباهت سرنوشت چار دختر زردشت با روزگار زنان و دختران افغانستان سخن گفت.
آقای وهریز در نخست خاطرنشان کرد که «این کتاب در مورد افغانستان نیست و نگاهی به هیچ قوم و گروهی از این کشور ندارد. زردشتآباد، سرزمین آفریده در ذهن نویسنده است، اما به صورت تصادفی، شباهتهایی میان این سرزمین و افغانستان وجود دارد.»
او گفت که در زردشتآباد دو نیروی سنت و دین است. سنتگرایان به تاریخچهی 400 ایالت و هفت النگوی زردشتآباد فخر میورزند، در حالی که چهار حلقهی این النگوها گم شده است که نه خرد جمعی میداند کجاست و نه تاریخنگار زردشت آباد. از سوی دیگر، نیروی دینگرا وجود دارد که چارهی همهکارها را در برگشت به شریعت میداند که تصادفاً به حوادث امروز وطن ما شباهت دارد. اما عجیب که هردو نیرو تقلا دارند تا سر خم کنند بر دامن روسها و امریکاییها نیز از این طریق بر دیگری مسلط شوند. اما در این میان، نیروی دینگرایی که در این رمان وجود دارد با اتکا به قدرت جادوی سیاه روز به روز قدرتمندتر میشود.
حضرت وهریز اشاره کرد که اقتصاد هم یکی از نقاط اختلاف این دو نیروی متضاد در زردشتآباد است. یکی چادری تولید میکند از پشم اژدها که متناسب به سن دختران است و دیگری چادر عادی از موهای بز میبافد؛ اما همین تفاوت در تولید اقتصادی مبنای اختلاف هردو نیروی سنتگرا و دینگرای زردشت آباد هم هست.
آقای وهریز نیز به «امید» در این اثر اشاره کرد و گفت که این رمان مدح نومیدی نیست، اما شرح دلایل نومیدی است.
به گفتهی او، یکی از ارزشهای مهم چار دختر زردشت این است که نویسنده، وضعیت خود را به عنوان یک شاهد به مخاطب میدهد تا درک کنیم که «راههایی را که تا هنوز آمدهایم غلط آمدهایم، چه دینگرایی بوده و چه سنتگرایی.»
وهریز ناکارایی جنبش روشنفکری در زردشتآباد و افغانستان را نیز مقایسه کرد و گفت: «اگر روشنفکری ما در چهرهی یگانه معلم زردشتآباد(رحمان گل) بازتاب یابد که او بدش نمیآید خود را معلم برتر بداند، پیشگامان روشنفکری و دینگرایی در افغانستان از چپ و راست تا اخوانیت هم بدون خواندن آن کتابهای بنیادین احزابی که آمدند نمایندهاش شدند و بدون آشنایی با بنیانهای اصلی و اساسی احزاب ما را رهنمون شدند، بدون اینکه عامل کدام تغییر مثبت برای آیندهی بهتر شوند، کاری نکردند تا فرشتهی زردشتآباد ناگزیر به فرار نگردد. رودابهاش زیر بمباران روسها کشته نشود، انیسگل در ابتدای جوانی همسر یک فرمانده قلدر نشود که چهار زن دیگر دارد و هشت معشوقه.»
به گفتهی وهریز، کتاب میگوید که روشنفکری سطحی افغانستان کاری برای جلوگیری از این رویدادها نکرده است.
اما به گفتهی او، در حالی که نیروهای متضاد در قدرت و جنبش روشنفکری اگر کاری نکردند؛ زنان در این داستان امید خلق میکنند.
او اشاره کرد که «یگانه امیدی که در این رمان فوقالعاده نومید وجود دارد، تلاشهای ناموفق و فجیع آن چهار زنی است که سرنوشت هرکدام اندوه و مصیبت بزرگتری دارند.»
او تلاش دختران زردشت را با مبارزهی امروزین زنان افغانستان قیاس کرد و گفت: «شبیه دختران معترض افغانستان که در خیابانهای کابل از سی چهل نفری در خیابان تا سه چهار نفری در خانههای شان با شعارهایی که با دست مینویسند، امید میآفرینند. امیدی اگر باشد در مبارزهی معنادار همین زنان است.»
آقای وهریز در مورد محتوای داستان گفت که نویسنده به خاطر شناخت خود از حوزهی سیاسی و تفکرات دخیل در ماجراهای افغانستان، معماهایی را هم در رمان گذاشته است تا کسانی که کارشان رمزگشایی و تحلیل ادبیات است، آنها را کشف کنند.
سرو رسا رفیعزاده که به صورت آنلاین از کالیفرنیای امریکا به جلسه پیوسته بود، ابتدا به عنوان کتاب اشاره کرد و گفت که این اثر چار دختر «زَردَشت» است و نه زَردُشت(پیامبر) زیرا زر، برگرفته از نام زرینگل و تلاشش برای یافتن زر یا طلاست که سپس در متن داستان سرزمین زردشتآباد شکل میگیرد.
خانم رفیعزاده چار دختر زردشت را روایت تاریخی از یک مکان خیالی خواند و گفت که این سرزمین بیشتر به یک دهکده میماند.
دهکدهای که در آن چار دختر زردشت، گل بیگم، رودابه، فرشته و انیس، محور اتفاقات رمان اند. اما در این میان فرشته و گلبیگم سرنوشت وحشتناکی دارند.
به گفتهی سرو رسا، چار دختر زردشت هرکدام نمایندهی طیفی از زنان و دخترانی است که یا به مرگ فجیع به قتل میرسند، یا نفله میشوند، یا زندانی میشوند و یا فرار میکنند و فرارشان هم یک نوع بریدن از جاییست که بدانجا تعلق دارند.
او افزود که از لحاظ تخنیکی، روایت با راوی اول شخص شروع میشود و سرنوشت شکلگیری سرزمین زردشتآباد را توضیح میدهد. اما داستان این سرزمین بیشباهت به سرزمین افغانستان نیست؛ چون چیزهایی شبیه روابط حاکم و جایگاه اجتماعی میان زنان و مردان را به شکل نمادین نشان میدهد.
خانم رفیعزاده گفت که فصل دوم این اثر از جرقهی جنگ و انتقال قدرت بحث میکند و فصل سوم با روایت سوم شخص به شکلگیری قدرتهای جدید و ادامهی جنگ میپردازد و کتاب با داستان شروع جنگ برای بازپسگیری سرزمین زردشتآباد خاتمه مییابد.
او اشاره کرد که در زردشت آباد هر شخصیت نمایندهی یک طیف خاص جامعه است، که از مردم سنتی تا شخصیتهای مدرن و نوگرا، قدرتمند و قشر ضعیف، همه را شامل میشوند. حتا در این اثر به طیفی هم اشاره شده که با شعارهای فریبندهای مثل حقوق بشر و حقوق زنان در پی پرکردن جیب خودشان هستند.
در بخش آخر برنامه، خانم منیژه باختری، نویسندهی چار دختر زردشت سخنرانی کرد و توضیحاتی در مورد بستر زایش این رمان و روش نگارش و بافتهای داستان ارائه کرد.
خانم باختری گفت که این اثر تلفیقی از سه مکتب ریالیزم، سورریالیزم و ریالیزم جادویی است.
به گفتهی او، چون خود از خوانندگان جدی گابریل گارسیا مارکز، خالق مکتب ریالیزم جادویی در ادبیات داستانیست، ممکن بینامتنیت و تأثیرپذیری نویسنده از مکاتب و ادبیات حوزهی فارسی تا روسیه و اروپا و امریکای لاتین مشاهده شود؛ اما متن و محتوای این اثر ایدههای خاص، متفاوت و خلق شده با قلم خود نویسنده است که از بستر تجربی، فکری و فرهنگی خاصی نشأت میگیرد.
خانم باختری گفت رویدادها و شخصیتهای درون این کتاب در لابلای متن به صورت فلشفوروارد و گاهی زمانپریشی نیز معرفی میشود و با پایان باز به هدف آزادی در برداشت مخاطب خاتمه مییابد.
او در سخنانش اشاره کرد که دانستههایی که در ناخودآگاه او بوده و یا ناگفتهها، خشم و اعتراضی را که در دو سال اخیر(پس از تسلط طالبان بر افغانستان) دارد، همه یکجا، این رمان را ساخته است.
برنامهی نقد و رونمایی چار دختر زردشت با امضای کتاب توسط نویسنده به پایان رسید.