با تسلط مجدد طالبان بر افغانستان، فصل سیاه و ننگین بر تاریخ این کشور گشوده شد. طالبان با رویههای غیر انسانی و ضد تمدنی، تصویری از خود به نمایش گذاشتند که جهان در تعجب فرو رفت و پای نزدیکترین حمایتگران شان لرزید. واقعیت طالب همین است و باید چنین میبود.چون بستر که طالب از آن برخاسته است، حاصل بهتر از این نمیدهد.
طالبان پس از تسلط بر افغانستان، اقدامات وحشیانهی زیادی علیه مردم این کشور انجام دادند. شهرودان کشور از داشتن آزادی سیاسی، آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی پوشش و… محروم شدند. طالبان دست به حذف سیستماتیک گروههای قومی و مذهبی خاصی از نهادهای دولتی زدند. آنها افراد زیادی را به خاطر تعلقات قومی، سمتی و مذهبی بازداشت، لت و کوب و حتا کشتند.
اما موضع و موقف این گروه در برابر زنان بینهایت وحشیانه و ظالمانه است. طالبان زنان را از ابتداییترین حقوق شان محروم ساختند.دروازههای مکتبها، دانشگاهها، پارکها و رستورانتها را به روی زنان بستند. زنان به گونهی سازمانیافته از جامعه حذف و انکار شدند. زنان در افغانستان، فقط به خاطر زن بودند مورد تبعیض آشکار و ظالمانهی قرار گرفتهاند.
زنان اما خاموش ننشستند. زنان علیه این اقدامات ظالمانهی طالبان به گونههای مختلف اعتراض کردند. عدهی بر خیابانهای کابل و دیگر شهرهای کشور آمدند و با دست خالی در مقابل طالب سلاح به دست، صدای برابری و دادخواهی بلند کردند. عدهی با حضور در تربیونهای جهانی صدای زنان محروم افغانستان شدند و عدهی هم با قلم و اندیشهی خود علیه طالبان ایستادهاند و مبارزه میکنند.
امروزه مبارزهی زنان علیه طالبان به یک جریان غیر قابل انکار مبدل شده است. مبارزهی که وحشت طالب را برانگیخته است. اما چرا طالبان با زنان این همه دشمنی دارند؟ چرا طالبان از حضور زنان در جامعه هراس دارند؟ پایان این نزاع به کجا خواهد انجامید؟ کدام طرف در نهایت پیروز خواهند شد، زنان یا طالبان؟
ترس از زنان آگاه
ترس از آگاهی، حس مشترک تمام جوامع سنتزده و گروههای افراطی است. زیرا آگاهی سبب دیگردیسیهای بنیادی در جامعه میشود که زمینهی مانور سنتگرایان افراطی و تاریکاندیشان تحجری را محدود میسازد. آگاهی و دانش، حاکمیت تاریکاندیشان را متزلزل و تحولات جدیدی را پدیدار میسازد.
طالبان به عنوان یک گروه تحجری و افراطی نیز از آگاهی و جامعهی آگاه میترسند. چون اگر جامعه به سوی آگاهی حرکت کنند، بستری برای حضور و اندیشههای تروریستی طالبان باقی نمیماند. چه رسد به سلطهی این گروه بر یک جغرافیای مشخص.
اما چرا طالبان بیشتر از زنان آگاه میترسند؟ چنانکه گفته شد ترس از آگاهی، بزرگترین ترس طالبان است. زیرا طالبان یک گروه متحجر و تاریکاندیش است که با آگاه شدن جامعه نابود میشوند. طالب و تفکر طالبانی نقطهی مقابل آگاهی، دانش و روشناندیشی است.
برای همین این گروه با حاکم شدن بر افغانستان، سیستم آموزشی و تحصیلی کشور را مختل کرد و آموزش و تحصیل هیچ گونه اولویت برای آنها ندارد. هدف از برهم زدن سیستم آموزشی و تحصیلی کشور، بیتردید مقابله با دانش و آگاهی است. هرقدر جامعه در جهل و تاریکی فرو برود، دوام حاکمیت طالبان تضمین میشود. جامعهی آگاه و انسانهای آگاه، طالب و تفکر طالبانی را بر نمیتابد.
طالبان در برابر زنان پافراتر گذاشتند و تمام دروازههای مکتبها و دانشگاهها را بر روی دختران بستند. در این روزها حتا دروازههای آموزشگاههای خصوصی را نیز بر روی آنها بستند. طالبان با بستن دروازههای مکتبها و دانشگاهها ثابت ساختند که از زنان آگاه در هراسند.چون اگر زنان به آگهی لازم برسند، هیچ گاه طالب و تفکر طالبانی را نمیپذیرند و فرزنان طالب به جامعه تقدیم نخواهند کرد.
این واقعیت که زنان در کنار کنشگران فعال در جامعه، سازندگان اصلی هر جامعه میباشند. چون؛ نخستین و موثرترین پرورش دهندگان افراد در زمان کودکی و نوجوانی هستند. این نقش بسیار موثر در جامعه، ترس طالبان را برانگیخه است. طالبان به عنوان یک گروه ایدیولوژیک خوب میدانند که ذهنیت بخشیدن در آوان کودکی و نوجوانی برای افراد چقدر موثر است. چون؛ طالبان یک گروه ایدیولوژیک است که با آموزههای افراطی از کودکی و نوجوانی برای خود سرباز فراهم میکنند. سربازان که تا پای مرگ آمادهاند در مسیر حرکت کنند که ذهنیت یافتهاند.
در 20 سال پسین فرصت پیش آمد که بخش قابل توجهی از زنان و دختران به مکتب و سپس به دانشگاه بروند. زنان در ساختارهای مختلف حکومتی و غیر حکومتی حضور یافتند و ثابت ساختند که برخلاف برداشت عموم در جامعهی سنتی افغانستان نه تنها که ناتوان نیستند، بلکه با قدرت و درخشش به موفقیتهای زیادی در عرصههای مختلف دست یافتند.
زنان زیادی از درون این جامعه قد برافراشتند و باور حاکم در جامعهی زنستیز و مردسالار را به چالش کشیدند. باوری که زن را جنس دوم، ناقص عقل و ناتوان میشمارید. زنان اما ثابت ساختند که این باور از بنیاد نادرست، انسانستیز و خردگریز است. پایه و اساس این باور، تفکریست که از دل آن طالب پدیدار شده است. تفکر که نمیتواند قبول کند، زن نیز انسان است و حق برابر با مرد دارد.
ترس از دست دادن حس مالکیت
تفکر طالبانی حس مالکیت بر زنان دارد. ترس از دست دادن حس مالکیت از دیگر ترسهای طالبان است. این تفکر نا انسانی ریشههای محکم دینی و اجتماعی دارد. صاحبان این تفکر زن را مالکیت خود میشمارند و جایگاه برابر برای شان قایل نمیشوند.
هرچند پایههای اساسی این تفکر در سالهای پسین سست و متزلزل شد، اما با حاکم شدن دوبارهی طالبان، بار دیگر زنان در معرض خطر جدی قرار گرفتهاند و از تمام حقوق شان محروم شدهاند.
واقعیت این است که بستر فرهنگی و اجتماعی در افغانستان همیشه محدودیتهای دستوپاگیر علیه زنان داشته است. اما در سالهای پسین خیلی از این رویههای ناپسند تغییر کرده بود. اینبار اما ساختارمند و بسیار ناعادلانه علیه زنان سنگر گرفته شده است. حالا نه تنها افراد، بلکه گروههای مختلف و ساختارهای حکومتی، اجتماعی و فرهنگی به گونهی منظم علیه زنان قرار گرفتهاند.
چنانکه گفته شد، زنان خاموش ننشستهاند و نباید خاموش باشند. مسؤولیت زنان آگاه در این شرایط بیشتر از هر زمان دیگر است تا علیه طالب و تفکر طالبانی مبارزه کنند. این بار سنگین نباید تنها به دوش زنان گذاشته شود. مردان دیگراندیش، برابریخواه و انسانگرا نیز خاموش ننشیند.همه باید متحدانه علیه طالب و تفکر طالبانی بیایستند.
تجربههای تاریخی نشان داده است که هیچ ظلم پایدار و هیچ ظالم برقرار نیست. طالبان نیز محکوم به شکست هستند. این شکست حتمی است و اجتنابناپذیر. اما نباید چراغ عدالتخواهی، برابریطلبی و انسانگرایی در میان دیگراندیشان و خردگرایان خاموش شود.