از درون متن: «از سه طیفی که یاد شد، گروه میانه؛ کسانی که اهل فکر، تدبر و اهل برنامهریزی هستند و در بارهی زنان میخوانند، مینویسند، میاندیشند و تفکر تولید میکنند. آنها خواهند توانست تا یک روایت زنانه ایجاد کنند. اما چون تعداد شان کم است نتوانستند طی بیست سال اخیر یک روایت زنانه ایجاد کنند. چون روایت زنانه نبوده ما به حضور کمی زنان علاقمند بودیم. طی بیست سال گذشته فکر کنم حدود 47 زن استند که در افغانستان در سمتهای مختلف و چوکیهای مختلف تغییر و تبدیل میشوند. اینها کسانیاند که فقط زن هستند، اما هیچگاه پیشگام و آفریدگار یک روایت زنانه در افغانستان نبودهاند. ولی کسانی که میتوانند روایت خلق کنند، نه حمایت میشوند و نه امکانات دارند.»
گفتوگو با دکتر فرامرز تمنا، استاد دانشگاه افغانستان و پژوهشگر مطالعات توسعه
نیمرخ: چه پیوندی میان زنان افغانستان و پروسه صلح دولت با گروه طالبان وجود دارد؟
دکتر فرامرز تمنا: بحث صلح در افغانستان یک مسألهی پیچیده و چندلایه است. این پیچیدگی به دلایل منازعه، دلایل شکلگیری جنگ و عواملی برمیگردد که سبب شد ما به سمت صلح برویم. نقش بازیگران داخلی، منطقهای و فرامنطقهای از همین جهت پررنگ است. اما وقتی در مورد صلح افغانستان گپ میزنیم یک موضوعی به عنوان یک «فرا روایت» به میان میآید؛ بحث زنان. شاید اگر ما در مورد صلح در سریلانکا، هایتی یا بوسنی و هرزگوین حرف میزدیم خیلی لازم نبود در بارهی زنان و برجستگی جایگاه شان در پروسهی صلح بحث کنیم. اما قضیهی افغانستان متفاوت است و این تفاوت به دیدگاه خاص طالبان نسبت به زنان بازمیگردد و همچنان به جایگاه زنان در زمان حاکمیت طالبان از ظهور شان در سال 1373 تا افول شان در سال 1380 خورشیدی. یعنی این پیوند، این نگاه خاص به زنان و خوانش تقلیلگرایانه نسبت به جایگاه زنان در معادلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که طالبان دارند، باعث میشود وقتی زنان به صلح پیوند میخورند، این پیوند کمی پیچیده شود؛ پیوندی که باید بدان توجه و در مورد آن مطالعه شود. لذا زمانی که ما از زنان و صلح صحبت میکنیم، یکی نگاه مبتنی بر تجربهی حکومت طالبان از یک گونه و نگاه مبتنی بر دیدگاه و روایت طالبان از مشارکت اجتماعی طالبان از گونهی دیگر است. همچنین نگاه جامعهی جهانی و روایت جمهوریت از حضور زنان در قدرت و سیاست در بیست سال گذشته و نگاههای دادخواهانهی زنان افغانستان برای حفظ جایگاه و شأن تاریخی و مدنی شان در افغانستان و شأن معاصر شان در بیست سال گذشته؛ این همه مبنا است که صلح را با زنان در افغانستان پیوند میدهد.
به نظر شما عملکرد و تلاش خود زنان برای مشارکت در این روند چگونه است؟
من زنان افغانستان را به سه بخش دستهبندی میکنم:
بخش نخست زنانی استند که لزومن هیچ درکی از صلح ندارند؛ بیشتر خانهنشین استند که اکثر زنان در افغانستان چنین جایگاهی دارند. به خاطر اینکه نقش کنشگرانه در مسایل اجتماعی-سیاسی به آنها داده نشده، طبیعیست که آنها در باب صلح هم نقش و نظری ندارند.
گروه دوم زنانی استند که برای زنان دادخواهی میکنند، کنشهای مدنی میکنند، در سطوح ملی، فرو ملی و فرا ملی کار میکنند و در سطح بینالمللی نیز برای ارتقای جایگاه و ارتقای حضور شان در معادلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی افغانستان تلاش میکنند. اینها کنشگران واقعی حوزه زنان هستند.
گروه سوم، به زن به عنوان یک پروژه مینگرند و مسایل زنان برای شان یک پروژهی اقتصادی و یا زمینهای برای شهرت و منفعت بیشتر نیست. اینها با حقوق، جایگاه و مسایل زنان تجارت میکنند.
این سه گروه زنان هرکدام نسبت به صلح نقشهای مختلفی دارند. گروه اول جایگاهی در این پروسه ندارند و برای شان اهمیت داده نشده است. کارهایی که در مورد زنان شده هنوز نهادینه شده نیست. اگر خیلی از پولهای کمکی جامعه جهانی قطع شود و انجوها و پروژهبگیران حقوق زنان با کمبود پول مواجه شوند، گروه سوم هم حقوق زنان را رها خواهند کرد و دنبال تجارت دیگری خواهند رفت. در این گردونه فقط طیف میانه میماند که چه باپول چه بیپول به خاطر یک ارزش انسانی و اجتماعی به موضوع زنان مینگرند و کماکان حضور خواهند داشت. براساس این دستهبندی، حضور زنان در پروسه صلح کمرنگ و سمبولیک بوده؛ بیشتر کمی بوده تا کیفی؛ بیشتر سیاسی بوده تا مبتنی بر تخصص.
این مسایل باعث شده که ما روایت زنانه در صلح نداشته باشیم. حضور زنان در پروسه صلح و مذاکرات صلح به معنای وجود یک روایت زنانه از صلح نیست. این روایت چیز دیگریست و در جای دیگری باید ساخته شود. چه حضور چهار زن و چه چهارصد زن در مذاکرات لزومن به معنای وجود یک روایت زنانه نسبت به صلح نیست.
برای ساختن و ماندگاری چیزی باید از یک گپ، از یک کنش موقت سیاسی و یا وضعیت منفعتجویانهی اقتصادی به یک روایت و یک متن تبدیل شود. تا این تکست (متن) در کانتکست (بستر/فضا) به نام مذاکرات صلح کاشته شود و ثمر بدهد. ما در مذاکرات جاری صلح زنان را میبینیم، اما روایت زنانه را نه.
«از یاد نبریم که روشنفکرترین مرد افغانستان هم بالاخره یک مرد افغانستان است و زنستیزی در اکثریت مردان افغانستان وجود دارد. واقعیتیست که حتا اگر ما پنهان کنیم بازهم وجود دارد. آمدن طالبان این واقعیت را از زیر به رو خواهد آورد. پس آمدن طالبان یک بعد قضیه است و گسترش طالبانیزم بعد دیگر قضیه که نمیشود انتظار داشت جامعه جهانی آن را نظارت و کنترل کند.»
به نظر شما چگونه این روایت شکل بگیرد و کدام گروهی از زنان میتواند بیشتر کار کند؟
از سه طیفی که یاد شد، گروه میانه؛ کسانی که اهل فکر، تدبر و اهل برنامهریزی هستند و در بارهی زنان میخوانند، مینویسند، میاندیشند و تفکر تولید میکنند. آنها خواهند توانست تا یک روایت زنانه ایجاد کنند. اما چون تعداد شان کم است نتوانستند طی بیست سال اخیر یک روایت زنانه ایجاد کنند. چون روایت زنانه نبوده ما به حضور کمی زنان علاقمند بودیم. طی بیست سال گذشته فکر کنم حدود 47 زن استند که در افغانستان در سمتهای مختلف و چوکیهای مختلف تغییر و تبدیل میشوند. اینها کسانیاند که فقط زن هستند، اما هیچگاه پیشگام و آفریدگار یک روایت زنانه در افغانستان نبودهاند. ولی کسانی که میتوانند روایت خلق کنند، نه حمایت میشوند و نه امکانات دارند.
از زمانی که پروسه صلح مطرح شد، زنان ضمن حقوق شان بر حفظ ارزشها و دستاوردهای دو دههی اخیر تأکید داشتند. زنان چقدر در خلق ارزشهایی همچون آزادی بیان، حقوق بشر، ساختارهای حقوقی و اداری حکومت سهم دارند که نگران از دست رفتنش باشند؟
در طول بیست سال گذشته در خلق فضایی که برای زنان ایجاد شده خود زنان افغانستان کمتر نقش داشتند. بیشتر براساس فشار خارجی، خانمهای دو تابعیتهای که از غرب آمدند و نگاه پروژهای به مسایل زنان داشتند و برخی پروژهگیران داخلی ما به حقوق زنان پرداختیم. هدف این نیست که زنان داخل کشور در این راستا کاری نکردند؛ بلکه کارهای شان مورد حمایت قرار نگرفته است. اگرچه بانوان جوان طی بیست سال اخیر از داخل کشور ظهور کردند و از لحاظ شعور، سواد و درایت رشد کردند و خودشان پیشگامان مسایل زنان هستند، اما آنها واقعن جایگاهی ندارند. به طور نمونه در تیم مذاکرهکنندهای که از سوی دولت افغانستان رفته، زنانی که حضور دارند، نه همه بلکه اکثر شان مرفه هستند. شاید درد واقعی زن افغانستان را هیچ وقت لمس نکردند. به همین خاطر، جای روایت بومی زنان از صلح خالی است. کاش در این ساختار یکی از زنانی عضو میبود که در زمان طالبان شلاق خورده است تا او میرفت و با طالبان صحبت میکرد.
دولت و مردم افغانستان در پروسه صلح با گروهی طرف استند که زنان را شلاق میزنند. از چه راهی باید با این گروه کنار آمد و صلح کرد تا خواستههای زنان مدرن و دموکراسیخواه را بپذیرند؟
یاد مان باشد که دریچهی نگاه طالب به زن، دریچهی دین است. وقتی ما به جنگ روایت طالبانی از دین میرویم، باید روایت زنانهی خود را از دین به مصاف طالب ببریم. یعنی ما طالبان را در همان کانتکستی به چالش بکشیم که آنها ما را به چالش میکشد. در نخستین فهرست هیأت مذاکرهکننده بانویی به نام زینب موحد که در مطالعات دینی تخصص دارد حضور داشت. اما از ساختار هیأت مذاکرهکننده حذف شد. در واقع ما یک زن دینپژوه را از این هیأت حذف کردیم و از کانتکستی به مصاف طالب رفتیم که طالب نمیپذیرد. ما از کانتکست جامعه مدنی، حقوق بشر مدرن و آزادیهای لیبرالیستی میرویم با طالب در مورد حقوق زن گپ میزنیم، ولی طالب از بستر دین در مورد حقوق زنان حرف میزند. دو بستر مختلف نمیتواند باهم نقاط مشترک بیابد. خوب است وقتی که ما از حقوق زن با طالب حرف میزنیم از بستر دین حرف بزنیم. این ناهمگونی در کانتکست میان ما و طالبان در مورد زنان باعث شده که تاهنوز نتوانیم به یک اجماع و تفاهم برسیم. لذا باید نگاه دینمدارانه و دینمحور را به مصاف نگاه تقلیلگرایانه به زن ببریم. اما این کار نشده و متأسفانه نگاه طالبان نسبت به زنان هم تغییر نکرده و تعدیل نشده است. به نمایندگی از افغانستان نه در ساختار هیأت بل در حاشیهی هیأت مذاکرهکننده، برخی از بانوان با حجابی در مصاحبه با طالبان رفتند که طالب نمیپذیرد.
اما این طیف با همان نوع پوشش شان هم بخشی از واقعیت امروز افغانستان است.
بحث این است که طالب بعد از مصاحبه با این زنان خواهد گفت: چون در اسلام چنین پوششی جواز ندارد، پس جنگ من علیه حکومت افغانستان یک جهاد برحق است. وقتی ما با طالب مذاکره میکنیم باید در همان کانتکست دین گفتوگو کنیم. لیبرالیزم، نهادهای مدنی، نگاه کثرتگرایانه و مبتنی بر حقوق بشری نسبت به زن بحث دوم است. اول باید مبنای بحث ما در مورد زنان با طالبان دین باشد. همان دینی که به عایشه، خدیجه، فاطمه زهرا و چندین زن دیگر در صدر اسلام اجازه داد تا در اعتلای اسلام بکوشند.
شاید همین نوع نگاه طالبان به زنان است که زنان از صلح با این گروه میهراسند. آیا باید زنان از صلح هم بترسند چنان که از جنگ؟
تجربه نشان داده که در هر جنگی، در هر جای دنیا بیشترین آسیب را زنان میبینند. اما این دفعه در افغانستان جالب است که زنان از صلح میترسند نه از جنگ. علت مهم هراس زنان از جنگ این است که تصور میشود طالبان از موضع شان در سال 1375 تا 1380 نسبت به زنان، عقبنشینی نکردهاند. بیداری و روشنی که در ذهن نسل جدید در بیست سال گذشته اتفاق افتاده، در بین زنان بیم ایجاد کرده است. بیم همیشه برآمده از آگاهیست و صلح از دو جهت برای زنان یک تهدید است: هم بیم است و هم خطر. بیم در درون خود ترسیدن است؛ زنان میترسند که در نظام پساصلح اگر من از درون بشکنم چه خواهد شد؟ اگر من آزادی اجتماعی نداشته باشم و اگر نتوانم به عنوان یک عنصر برابر اجتماعی در توسعهی کشور خود نقش داشته باشم و اگر نتوانم درس بخوانم و کار کنم و اگر نتوانم آزادیهای معقول و مبتنی بر چارچوب شریعت معتدل داشته باشم چه خواهد شد؟ این یک بیم است برای زنان. صلح، خطر هم دارد. خطر تهدیدی از بیرون است. اگر فردا طالبی آمد و یک زن را شلاق زد، آزادیهای قانونی زنان را تحدید کرد، چه کسی مدافع حقوق آن زن خواهد بود؟ از همین رو، صلح برای زنان افغانستان هم بیم است و هم خطر. هم تهدیدی از درون است که روان شان را پریشان ساخته و هم تهدیدی از بیرون که ممکن است حضور اجتماعی شان را محدود کند. بله، ترس از صلح وجود دارد و علتش این است که ما نتوانستهایم در همان کانتکست و بستری صحبت کنیم که طالبان با ما حرف میزنند.
اگر گفتوگوهای جاری به یک توافق سیاسی صلح منجر شود، جامعهی جهانی به عنوان جوانب دخیل در پروسهی صلح بر عملکرد طالبان در نظام پساصلح نظارت خواهند کرد؟
دو چیز را در نظام پساصلح باید ازهم جدا کرد: طالبان و طالبانیزم. اگر به حمایت جامعه جهانی با طالبان صلح شود، یقین کنید که با آمدن طالبان، تفکر طالبانیزم گسترش پیدا خواهد کرد. ممکن مردی عضو گروه طالبان نباشد، نکتایی بپوشد و ریشش را هم بتراشد، اما از لحاظ تفکر به طالبانیزم معتقد باشد. حتا اگر ظاهر مسایل حل شود و طالبان آزادیهای زنان را بپذیرند که زنان در چارچوب شریعت حق آموزش و کار دارند تا روایت معتدل و میانه بین امارت و جمهوریت شکل بگیرد، بازهم معتقد باشید با آمدن این گروه در ساختار قدرت، طالبانیزم گسترش خواهد یافت. خیلی از کسانی که امروز به خاطر استیلای دموکراسی و حقوق بشر نمیتوانند بر زنان خود ظلم کنند، در آن زمان خواهند توانست. چون طالبانیزم یعنی نهادینه بودن زن ستیزی. از یاد نبریم که روشنفکرترین مرد افغانستان هم بالاخره یک مرد افغانستان است و زنستیزی در اکثریت مردان افغانستان وجود دارد. واقعیتیست که حتا اگر ما پنهان کنیم بازهم وجود دارد. آمدن طالبان این واقعیت را از زیر به رو خواهد آورد. پس آمدن طالبان یک بعد قضیه است و گسترش طالبانیزم بعد دیگر قضیه که نمیشود انتظار داشت جامعه جهانی آن را نظارت و کنترل کند.
«یک مشکلی که در بیست سال گذشته در افغانستان انجام دادیم این بود که ما زنان را ارتقا دادیم، اما طرز فکر مردان نسبت به زنان را ارتقا ندادیم. پولهای زیادی وارد شد تا به زنان خیاطی و استقلال مالی را آموزش دهد، اما شوهر، پدر و برادر آن زن را آموزش ندادیم. اکنون یک زن آگاه یا نیمهآگاه مانده با مردانی که هیچ رشد نکرده و تفکر شان همان تفکر پیشین است. این اختلاف باعث ازدیاد طلاق، خودسوزی، خودکشی و خشونتهای خانوادگی شده است.»
با توجه به امکانات فعلی دولت افغانستان و رویکرد جامعهی جهانی نسبت به مسایل افغانستان، چه سازوکاری میتواند از گسترش و حاکمیت طالبانیزم پس از صلح جلوگیری کند؟
با توجه به تجارب جهانی، بعید میدانم که در کمتر از چهار-پنج سال بتوانیم به نخستین پلهی صلح که توافق سیاسی باشد بالا شویم. وقتی شیوهنامهی مذاکرات حدود هفتاد روز را در بر میگیرد، پس تفاهم روی حقوق زنان، حقوق بشر، قانون اساسی، آزادی بیان، نیروهای امنیتی افغانستان، حضور طالبان در نیروهای امنیتی، تکثر قومی-مذهی-زبانی در کشور، مشارکت طالبان در قدرت و ساختار سیاسی آینده چقدر زمان خواهد برد. اینها مباحث کلیدیست که هرکدام باید چند سال به بحث گذاشته شود. لذا فکر نکنم در چهار-پنج سال آینده به صلح دست یابیم، بلکه ما در روند صلح جاری خواهیم بود. در این مدت برای نهادینهسازی حقوق زنان وقت است. در این مدت باید دولت و مردم افغانستان بین کنشگران مدنی و فعالان حقوق زن و کسانی که حقوق زن برای شان یک پروژهی اقتصادی است، تفکیک قایل شوند. دلالان حقوق زن باید جای شان را به فعالان واقعی حقوق زن بدهند.
یکی از امیدواریها این است که همکاران بینالمللی افغانستان در جامعهی خودشان به حقوق زنان باورمند هستند و با توجه به جنگ و مصارفی که در افغانستان کرده و مسؤولیتی که متوجه شان است، شاید نگذارند حقوق زنان قربانی صلح شود. شما رویکرد جامعهی جهانی را نسبت به حقوق زنان و ارزشهای حقوق بشری در افغانستان چگونه بررسی میکنید؟
جامعه جهانی طرفدار حقوق بشر هست و بارها تأکید کرده که ما روی مسایل زنان کنار نمیآییم و عقبنشینی نمیکنیم. به هر حال، هر کشوری منفعت سیاسی و امنیتی خود را دارد. ایالات متحده امریکا بزرگترین حامیافغانستان است. اما هردو کاندیدای ریاست جمهوری امریکا (دونالد ترامپ و جوبایدن) گفتند که حقوق زنان جزیی از مسایل داخلی افغانستان است و ما سبک و سیاق حکومتداری و دموکراسی خود را بر هیچ کشوری تحمیل نمیکنیم. به هر صورت حمایت بیرونی خواهد ماند، اما حمایت بیرونی هرگز نمیتواند جاگزین یک تفکر ریشهدار و بستردار در داخل افغانستان شود. یک مشکلی که در بیست سال گذشته در افغانستان انجام دادیم این بود که ما زنان را ارتقا دادیم، اما طرز فکر مردان نسبت به زنان را ارتقا ندادیم. پولهای زیادی وارد شد تا به زنان خیاطی و استقلال مالی را آموزش دهد، اما شوهر، پدر و برادر آن زن را آموزش ندادیم. اکنون یک زن آگاه یا نیمهآگاه مانده با مردانی که هیچ رشد نکرده و تفکر شان همان تفکر پیشین است. این اختلاف باعث ازدیاد طلاق، خودسوزی، خودکشی و خشونتهای خانوادگی شده است.
خیلی از پروژههای ویژه زنان به یک کنفرانس و پرزنتیشن اکتفا کرد. هیچ کس در افغانستان به دنبال Outcome (نتیجهی کار) نگشت، همه به دنبال Output (برونداد) بود. همیشه تلاش شد پروژهای گرفته شود تا یک مقدار پولی به دست آید و در کنارش قطعنامهای نیز صادر کردند که گویا از حقوق زنان دفاع کرده و علیه خشونت کار کردهاند. اما هیچگاه به دنبال این نرفتیم که آیا مصرف چند لک دالر و صدور این قطعنامه باعث شده که یک مرد همسرش را لتوکوب نکند یا میزان خشونتها علیه زنان کاهش یابد؟ این «داده» کم است که ما دنبالش نرفتیم و در برونداد متوقف ماندیم. همین است که با نگاه کنفرانسی به مسایل زنان با وجود تخصیص پروژهها و بودجههای هنگفت، اما هنوزهم در کابل زنی در آتش میسوزد، در دایکندی بینی زنی بریده میشود و در قندهار پوست از بدن یک زن کنده میشود و در سراسر افغانستان خشونت با زنان جریان دارد. اینها همه به این خاطر بوده که یک استراتژی جامع و بومی در مورد زنان وجود ندارد. الگوگیری از امریکا و ناروی و دیگر کشورها در افغانستان موفق نمیشود. این استراتژی باید در چارچوب فرهنگ و جامعهشناختی افغانستان بومیسازی شود؛ در غیر آن یک کالای وارداتی میشود.
زمانی که وزارت امور زنان تشکیل شد، اکثر مسایل مرتبط به زنان را از متون انگلیسی ترجمه میکردند، اما نتوانست گرهی از مشکل زن افغانستان باز کند؛ چون آن متنها برای زن افغانستان نوشته نشده بود. یا مشاوران خارجی در مورد زنان افغانستان استراتژی میساختند. اصلن او نمیتواند درد زایمان یک زن نورستانی را در فضای بدون امکانات درک کند و یا زنان افغانستانی دو تابعیته که نمیدانند یک زن اگر در دایکندی مریض شود یا درد زایمان بگیرد مجبور است ساعتها روی حیوان چهارپایی برود تا به یک مرکز صحی برسد و ممکن هیچ درمان نشود. زن دو تابعیته که از لندن و واشنگتن میآید و از حقوق زنان افغانستان حرف میزند، معلوم است که هیچ درکی ندارد. او چه میداند زنی که در نورستان زایمان میکند قابله و دوا ندارد چه رسد به آزادیهای مدنی.
زنی که در کابل در خانهی محافظت شده با بیست گارد و موتر زره زندگی میکند، مشکلی ندارد، هیچ مردی حقوق او را نقض نمیتواند. زنی که پاسپورت امریکا و ویزای شنگن را دارد از درد زن افغانستانی چه میداند که مدافع حقوقش باشد؟ حتا اگر افغانستانی و یک تابعیته باشد. در میز مذاکرهی صلح چنین زنانی نمیتوانند از درد زن افغانستانی بگویند و مدافع حقوق زنان افغانستان باشند. اینها گرههای صلح است.
«اول باید مطالعات زنان به صورت یک مضمون درسی از سطوح ابتدایی مکتب تا دورهی دکترا ایجاد شود. وقتی در مکتب میخوانید «بابا آب داد» پس مادر چه داد؟ مادر در متون افغانستان برجستهسازی نشده است. به همین خاطر ما آموزش ندیدیم که به زن احترام بگذاریم.»
مسؤول درجه اول که باید امکانات فراهم کند تا زنان در روند صلح متن و محتوا و روایت خودشان را خلق کنند حکومت افغانستان است، آیا حکومت توانسته مسؤولیتهایش را ادا کند؟
من فکر میکنم چند چیز باید به صورت نهادینه در افغانستان ایجاد شود:
اول باید مطالعات زنان به صورت یک مضمون درسی از سطوح ابتدایی مکتب تا دورهی دکترا ایجاد شود. وقتی در مکتب میخوانید «بابا آب داد» پس مادر چه داد؟ مادر در متون افغانستان برجستهسازی نشده است. به همین خاطر ما آموزش ندیدیم که به زن احترام بگذاریم. باید معرفت زنانه ایجاد شود؛ نه اینکه معرفت زنانه را زنان بنویسند، بلکه مردان هم بنویسند. نه فمینیسم، بلکه یک نگاه معتدل و افغانستانی نسبت به مسایل زنان ایجاد شود. ما تاهنوز به زنان آموزش دادیم که تو چنین حقی داری ولی نقض شده، اما باید به کسی که حقش را نقض کرده و آزادی کار و آموزش را از او گرفته هم باید آموزش داد. لذا باید به مردان در مورد حقوق زنان آموزش داده شود.
مسألهی دوم: وقتی که حکومت از میان زنان کسانی را برمیگزینند که در ساختار سیاسی حضور داشته باشند، باید قویترینهای شان را انتخاب کنند. در دو دههی اخیر ما شاهد بودیم که از میان زنان ضعیفترینها وزیر، کیل و معین شدند. چون ضعیف بودند نتوانستند به همجنسان خود خدمت کنند. وزیر امور زنان، وزیر معارف و دیگر وزیران پیشین کابینه را اگر بنگرید به ندرت زن توانا میبینید. اما این کشور در انحصار چهل و هفت زن نیست. یقینن در این کشور زنانی قوی هستند که مورد حمایت حکومت و رهبران قومی و سیاسی قرار ندارند و طبیعتن به خاطر نداشتن کانالهای ارتباطی، مورد حمایت جامعه جهانی هم قرار نمیگیرند.
باید روایت ما از مسایل زنان بر مبنای ارزشهای افغانستانی و اسلامی بومیسازی شود و از این آدرس به مصاف طالبان برویم.
راهکار موثریت حضور زنان در روند صلح چیست؟
در پروسهی صلح، باید زنان دردکشیده به نمایندگی از زنان افغانستان بروند. زنان دردکشیدهی تعلیم یافته. ما با گروه طالبان باید از دریچهی خودشان وارد مذاکره شویم. از دریچهی دین و فرهنگ افغانستان. هرگونه حضور ضعیف زنان در ساختار سیاسی، هرگونه حضور پروژهای زنان در مسایل مرتبط به زنان، بیشترین آسیب را به زنان میزند و اعتماد عمومی به توانمندی زنان را ضعیف میسازد.