نویسنده: کریم پاکزاد
با زنان افغان، نام یک فیلم مستند است که توسط یک ژورنالیست زن فرانسوی بهنام “سولن شاولون فیریوتی” بعد از پیروزی طالبان تهیه شد و روز یکشنبه، روز عدم خشونت علیه زنان، در تلویزیون مجلس سنای فرانسه به نمایش گذاشته شد. اگرچه صحبت زنان را ژورنالیست به فرانسوی بیان میکند ولی میتوان حرف زنان را به فارسی یا پشتو بشنوید. این فیلم مستند به عقیدۀ من بهترین، مستندترین و عمیقترین مستندهایی است که من دیدهام. از بیان حوادث، رنج و دردهای زنان زیر تسلط طالبان به کلیشهها و ظواهر اکتفا نمیکند و سعی دارد که پاسخهایی به ریشههای عمیق زنستیزی را در افغانستان بیابد.
اینکه تهیه کننده و ژورنالیست فیلم ۱۱ سال در افغانستان زندگی نموده و کمی با زبان فارسی هم آشنا است، مستقیماً با زنان وارد صحبت میشود و آنها را نه بهصورت تنها، بلکه در درون فامیل میرود و به موفقیت او کمک میکند.
گرچه هدفی به این بزرگی در کمتر از یک ساعت مستند، امکان پذیر نیست، بهویژه که PP از واقعیات تاریخی نیم قرن اخیر هم یاد میکند و تصاویری را هم به کمک میطلبد. ولی در مجموع وی زندگی چهار زن (هزاره، پشتون و تاجیک) را در دایرۀ فامیل بدون حضور مردها بهعنوان زمینۀ مستند خود انتخاب نموده، به کار او هم تنوع قومی بخشیده و هم به مستند یک حالت کاملاً زنانه دادهاست.
زن نخست فریبا نام دارد (تمام نامها مصنوعی است) که مترجم سولن شاولون فیریوتی نیز بوده. زندگی فریبا که در خانواده همه پشتو صحبت میکنند پیداست که مرفه است. نه تنها خود او کار میکرده، بلکه شوهرش نیز انجینیر است. درد و رنج فریبا را از ورای صحبتهای دختر۸ سالهاش واریبا و دختر بزرگش سپوژمی میتوانیم حدس بزنیم.
واریبا کبوترها را که در آسمان کابل پرواز میکنند، کبوترهای کبوتر بازان سنتی کابل، نشان میدهد و میگوید: “بارها من خواب دیدهام که کبوتر هستم و آزادانه هرجا میروم … ولی حالا مادرم میترسد که از خانه بیرون روم و طالبان مرا بدزدد … همه از طالبان میترسند، من میترسم، مادرم میترسد، حتی حیوانات از طالبان میترسند”.
سپوژمی که از قیافه و حرفهایش پیداست که دختر نترسی است، قصه میکند که روزی یک طالب او را در کوچه نگه میدارد و میگوید: چرا صورتش را درست نپوشانده. سپوژمی به چادر روی سرش دست نمیزند و جواب میدهد که من لباس مناسب پوشیدهام و چادر هم دارم، به تو چه ارتباط دارد؟ سپوژمی و مادرش در زیر زمینی خانهشان برای دختران مکتب مخفی جور کردهاند. فریبا و فامیلاش سرانجام کشور را ترک نمودند و فعلاً در آلمان زندگی میکنند.
لحظۀ خداحافظی فریبا از مادر و خداحافظی دختران او که از بام منزلشان با کوچههای کابل، با کوههای کابل و با رهگذران کابل خداحافظی میکنند، لحظۀ غمانگیزی است. زن دیگر، دختر جوان هزاره است بهنام ثریا. او یک خواهر جوان دارد بهنام زهرا. زهرا سال دوازدهم مکتب است که طالبان مکاتب دخترانه را بستهاند، میگوید:” هرجایی که یک کار وجود داشت رفتم، ولی به او میگفتند که تو زن هستی، هزاره هستی، تو را استخدام نمیکنیم” به این میگویند تبعیض و ستم دو چند. زهرا که مانند مادر و خواهرش دایم گریه میکند، فریاد میزند “ما چه گناهی کردهایم؟ خدایا چرا ما را خلق نمودی”؟ ثریا سعی میکند که او را دلداری بدهد در حالیکه مادرش در گوشهای غمگین نشسته است. ثریا و خواهرانش که در کابل بزرگ شدهاند و مستقیماً جنگ را ندیدهاند، از خانوادههای فقیر هزارهاند که به تدریج به یک قشر متوسط مبدل شدهاند. ثریا فیزیوتراپ است ولی میترسد کار کند. چندی بعد در بیمارستان و زایشگاه مشغول کار میشود که از کار و شغل او نیز فیلم میگیرد، شاهد اوضاعی که در افغانستان شناخته شدهاست ولی برای خارجیها قابل فهم نیست.
دو صحنه قابل ذکر است: صحنۀ اول در حالیکه یک زن پشتون یا تاجیک در حال زائیدن است و از درد، فغان دارد، زنان دور او جمعاند و سعی دارند آرامش کنند. در همین حال یک زن هزاره که در گوشهای نشستهاست و منتظر حمل عروسش است، میگوید: ” عروس من با همت است اصلاً از درد نمینالد”. صحنۀ دوم زمانی است که یک زن پسر زائیده. مادرشوهر، فوراً نوزاد را در آغوش میگیرد و به همه تلفن میزند و از خوشالی در پست نمیگنجد. در همانجا زنی که دختر زائیده، بهجای خوشحالی با غم و غصه، نوزادش را در آغوش میگیرد. اینگونه مستند نشان میدهد که تبعیض علیه زنان از همان هنگام تولد بهوجود میآید. ثریا و فامیلش نیز کابل را ترک میکند و هنگام تهیۀ فیلم، نوامبر سال گذشته در پاکستان منتظر ویزای فرانسه بودند. زن سوم، زن تاجیک است بهنام نسرین. سولن شاولون فیریوتی نزد نسرین هنگام حاصل دادن درخت توت میرود. نسرین و دیگر زنان چادری را برداشته و روی بتهها میگذارند، با آرامش خاطر، شاد و ظاهراً خوشبخت، برعکس فریبا و ثریا، دو زن پشتون و هزاره مقیم کابل، میخندد و حرف میزند.
نسرین دیدگاه خود را از حقوق زن دارد، حقوقی که بهنظر او با آبرو، غیرت و احترام به سنتها همراه باشد. او هیچ مشکلی با چادری ندارد و آنرا وسیلهای برای امنیت زنان میشمارد. با طالبان نیز نگاهی دارد که بهنظرمن اکثریت به آن معتقد است. یعنی امنیت را آوردهاند “دیگر جنگ نیست.
“چهرۀ دیگر زنی است بهنام جمیله که دو سال قبل در رسانههای بین المللی نیز از وی نام برده شده بود، سه دختر کوچک خود را فروخته بود تا پول تداوی پدر و مایحتاج خود را بهدست بیاورد. جمیله ۲۰ سال بیشتر عمر ندارد ولی صاحب ۷ فرزند است. زندگی جمیله به تنهایی تراژدی افغانستان را که معجونی از نادانی، جهالت، جنگ و اعتقادات و سنتهای قدیم است را نشان میدهد. سولن شاولون فیریوتی از خانۀ محقر او که به یک خانه شباهت ندارد میرود. دو سازمان حمایت بشری سعی دارند تا دختران او را بگیرد. یک دختر ۹ ساله به اسم سارا در بدل ۳۰ هزار افغانی با مردی نامزد شده (فروخته شده) و حق ندارد از خانه پا به بیرون نهد، زیرا اگر او با پسر یا مردی دیده شود، عروس نخواهد شد و مادرش ۳۰ هزار افغانی را باید مسترد کند. سخنان کریمه دختر ۶ سالۀ او دلخراش است.
او داخل صحبتها میپرد و میگوید: “مرا نفروشید؛ در آن فامیل شاید مرا لتوکوب کنند. من نمیخواهم بروم”. در فیلم؛ شما جمیله را میبینید که با سه دختر کوچکش به گدایی مشغول است و لقمه نانی را که به او دادهاند، گوشهای مینشینند تا نان را بخورند. چهرههای زنان دیگری مانند آرزو، زن ۳۰ ساله که صاحبکار است و کارگردان او را نیز همزمان نشان میدهد. یا محبوبه سراج که بارها از طالبان وعدۀ ملاقات خواسته تا از حق آموزش دختران دفاع کند (تا بعد از مستند، چند ماه قبل سرانجام با طالبان صحبت نمود و یک عده از جوانان نادان بهخاطر همی کار علیه او کامپین بهراه انداختند). یا یکی از وزیران دوران داودخان که خلقیها و پرچمیهای جنایتکار او را به زندان انداخته و جای زخمهای شکنجه هنوز در انگشتان او نمایان است. یکی از صحنههای مهم مستند لحظهای است که یک زن پشتون از شوهر و مادرشوهر خود شاکی است و تقاضای طلاق دارد.
محاکم نظام گذشته به داد او نرسیدند و جرگۀ قومی نیز چون شوهر مرد پولدار و با نفوذ است به شکایت او رسیدگی نکرد. گرچه نتیجۀ روند محکمه را نمیدانیم ولی سولن شاولون فیریوتی میگوید که چندین مورد را او میداند که قاضیهای طالب به نفع زن حکم کردهاند. قاضی طالب سپس با ژورنالیست صحبت میکند و معتقد است که “بسیاری زنان نمیدانند که آنها در اسلام و شریعت بیشتر از قوانین جرگۀ قومی حق دارند”.
البته سولن شاولون فیریوتی در عین زمان از سنگسار یک زن در غور و تیرباران زنی دیگر در دوران اول حاکمیت طالبان صحبت میکند که نشان دهندۀ حقوق اسلامی تبعیضآمیز در مورد زنان است. اما در عین حال واقعیتی را بیان میکند که من ۲۵ سال قبل در مصاحبهای گفته بودم که نگاه متحجر و ظالمانۀ طالبان به زنان، محصول دو عنصر است: اسلام یا شریعت که اگر آنرا همانگونه که طالبان اجرا میکنند، اجرا شود، از زن یک موجود کاملاً تابع از مرد میسازد ولی قوانین سنتی قومی در تمام افغانستان، بهویژه در میان پشتونها که به “پشتونوالی” معروف است، هیچ حقوقی برای آن قائل نیستند و آنها را بهحیث یک “شیء” یا “مال” میشمرند. از اینجا است که در نوامبر سال ۲۰۰۱، ملا هبت الله، فرمان ۶ مادهای را اعلام نمود که “بدل” را در میان پشتونها ممنوع اعلام کرد. “بدل” سنتی است که برای پایان دادن به یک منازعه میان دو فامیل یا دو طایفه انجام میگیرد. مثلاً اگر قتلی صورت گرفته باشد، یک دختر جوان را بهنام “بدل” یعنی یک شیء پرداخت میکنند. در مادۀ دیگری، ملا هبت الله ازدواج با دختر کودک و بدون موافقت او را منع نمود و یا رسمی که در همۀ افغانستان وجود دارد و هنگام فوت شوهر یک زن، آن زن متعلق به برادرشوهر یا اگر برادر نداشته باشد متعلق به عمو یا فرد دیگری از فامیل متوفی میشود. در این صورت نیز زن منحیث یک جنس، شیء و متاع را دارد، چه رسد به زن نگاهی بهمثابه موجود آزاد و برابر با مرد.