طالبان در ۱۹ قوس ۱۴۰۱ خورشیدی، تمام دانشگاههای افغانستان را به روی زنان و دختران بستند. این وحشتناکترین تصمیم علیه آرزوهای تمام دختران و زنانی بود که میخواستند با کسب دانش در مسیر برابری به سوی آیندۀ بهتر گام بردارند.
لیلا (مستعار) دانشجوی رشتۀ اقتصاد در یکی از دانشگاههای ولایت هرات است که با قبول سختیهای فراوان، سمستر هفتم خود را در آخرین روزِ حضورش در دانشگاه به پایان رسانده است. او در گفتوگو با نیمرخ، از تلخترین روز زندهگی خود در سایۀ حاکمیت طالبان سخن میگوید.
«چندین روز قبل از بسته شدن دانشگاهها، زمزمههایی دربارۀ این تصمیم ترسناک طالبان شنیده میشد. این زمزمهها تمام وجودم را غرق در اضطراب و ناامیـدی میکرد. برای من که در تمام دوران تحصیل تأمین مالی خانوادهام را نیز برعهده داشتم، صحت این اخبار و زمزمهها مساوی با نابودی تمام تلاشها و زحماتی بود که به امیـد فردایِ بهتر به جان خریده بودم.
آن روز، آخرین امتحانم بود و بعد از آن، فقط یک سمستر با فارغالتحصیلی فاصله داشتم. آنقدر خوشحال بودم که تمام خبرهای مرتبط با بسته شدن دانشگاهها را فراموش کرده و فقط به این خیال بودم که بهزودی میتوانم کاری با معاشِ خوب پیـدا کنم و زندهگی مادر و دو خواهر کوچکترم را زیبا و زیباتر بسازم. با خوشحالی وصفناشدنی به دانشگاه رفتم و امتحانم را بهخوبی سپری کردم، غافل از اینکه قرار است این سیاهترین حاکمیتِ قرن تا چند دقیقۀ دیگر تلخترین روزِ زندهگیام را برایم مژده دهد!»
لیلا با گلوی آکنده از بغض روایتش را چنین ادامه میدهد: «امتحانم تمام شد و با خوشی با جمعی از همصنفیهایم در صحن دانشگاه ایستاده بودم و صحبت میکردم که ناگهان گروهی از طالبان که تعدادشان به چهار ـ پنج نفر میرسید، وارد شدند و با قهر و عتاب گفتند: هرچه زودتر دانشگاه را ترک کنید!
در یک ثانیه تمام سلولهای وجودم خبرِ بیهودهگی تمام مشقتها و مرارتهایی که برای تحصیل متحمل شده بودم را درک و دریافت کرد. خیلی دردناک بود که به همین سادهگی تمام آرزوهایم برای آینده نقش بر آب شدند.
از آن روز به بعد، به افسردگی و مشکلات شدید عصبی دچار شدهام و بهصورت دوامدار باید از دارو استفاده کنم، در غیر آن دچار حملات عصبی و بیخوابیهای مزمن میشوم. البته آنقدر حالم خوب است که میدانم این افسردهگی و مشکلات عصبی، اکنون سرنوشت تمام دختران و همنسلانِ سرزمینم شده است.»
فاطمه (مستعار) مادر لیلا نیز میگوید؛ وضعیت روحی دخترش به حدی پریشان است که نمیتواند یکلحظه او را تنها بگذارد. فاطمه همیشه نگران است که لیلا دست به خودکشی بزند.
مادر فاطمه با غمِ بزرگی که در سینه دارد، اوضاع روحی لیلا را اینگونه توضیح میدهد: «بسته شدن دانشگاهها به روی دختران افغانستان برای مردم و دولتهای جهان فقط «یک خبر» بود اما برای دختر من، ویرانی تمام آرزوهایی بود که از کودکی در سر داشت و بهخاطر رسیدن به آنها شب و روز تلاش کرده بود.»
لیلا در مورد آینـدۀ خود میگوید: «دیگر آینده برای من معنا ندارد، تا زمانیکه این گروه جاهل و تروریست بر سرنوشت مردم و کشورم حاکم باشد، زندهگی من و دخترانی مانند من همینگونه تاریک و بیرنگ خواهد بود.»اینهمه در حالی است که مقامات طالبان هرازگاهی موضوع کار و تحصیل دختران و زنان افغانستان را «مسالۀ داخلی» عنوان میکنند و به نظر میرسد جامعۀ جهانی نیز با همکاریهای مالی و اقتصادی با این رژیم آپارتاید جنسیتی، این استدلال را بهنحوی پذیرفتهاند و شاید از همینروست که اعتراضات زنان فعال افغانستان در نقاط مختلف جهان تاهنوز نتوانسته به اقدامات عملی از سوی جامعۀ جهانی در حمایت از حقوق اساسی بانوان کشور منتهی شود.