نیمرخ
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
حمایت مالی
نیمرخ

مادربزرگم

  • نیمرخ
  • 12 عقرب 1399
شریف آزرم

شریف آزرم


«مرا دلی‌ست چو اوراق گل به دامن باد

هزااار قطعه و با هر یک اضطراب دگر! 

 طالب آملی

به بیست سال پیش فکر می‌کنم، به روزگاری که هنوز مادربزرگ بود، قریه بود، کشت‌زار بود، چشمه بود، کوه بود و علف‌ها و گیاهان قدکوتاه و دراز دامنه‌هایش که وقتی باد در لای آنها می‌وزید، گویا زوزه می‌‌‌‌‌‌کشیدند. دره‌هایی بود پر از علفِ خیس، سبزِ سبز. گاو بود، مسکه بود، کچالو بود، برف بود، یخ بود، زمستان‌های طولانی و سخت بود، کچالو بود، زندگی بود، مرگ بود، غم بود، خنده‌ها، شادی‌ها و لبخندهای پرغم بود.

شاید سه یا چهارساله بودم. پدرم خانه نبود. رفته بود بیرون از کشور. مادرم وقتی خسته می‌شد، می‌گفت: پدرت برای خوش‌گذرانی رفته. شاید راست می‌گفت؛ چون وقتی برگشت، ره‌آورد خاصی برای‌مان نیاورد. ولی من دیگر دلم نمی‌خواهد این‌طوری بگویم. می‌گویم برای کار رفته بود. مادرم صبح‌ها زود می‌رفت سر زمین‌ها تا به مامای نوجوانم در کارهای کشاورزی کمک کند و من تمام روز با مادربزرگم می‌ماندم. مادربزرگ که دیگر توان کارهای بیرون را نداشت، خانه می‌ماند و ضمن انجام کارهای خانه از من نیز مراقبت می‌کرد.

چیزهایی از آن روزگار به یادم مانده؛ این‌که به من کُشمش و نخود می‌داد. همیشه برایم در «قوغ»‌های تنور کچالو می‌پخت. بعضی وقت‌ها هم که یادم نمانده چرا، ولی همیشه برایم عجیب و جالب بود، انبوهی از پاکت-های روغن را در پیش رویم تلنبار می‌کرد. هنوز رنگ و نقش‌های روی پاکت‌ها یادم است. روغن‌های پاکتی وارداتی پاکستانی، «بناسپتی» بودند.

بیست سال از آن روزگار گذشته. این صحنه‌ها اما هرچند تار و محو ولی هنوز کم‌وبیش به یادم مانده‌اند. ولی دلیل آن کارهای مادربزرگ دیگر از خاطرم پر کشیده. من علت این کارهای او را امشب از مادرم پرسیدم. گفت اذیتش می‌کرده‌ام. می‌گریسته‌ام و مادربزرگ مجبور می‌شده‌ برای آرام کردنم آن ترفندها را به‌کار ببندد.

مادرم گفت بسیاری وقت‌ها ناچار می‌شده همزمان با انجام کارهای خانه، مرا نیز روی دوشش حمل کند. گفت وقتی از سر کار برمی‌گشته، مادربزرگ را می‌دیده که دارد خانه را جارو می‌زند، یا به گوسفندها علف می‌برد یا دارد آشپزی می‌کند، در حالی که من در پشت در، دارم زار می‌زنم.

مادرم گفت: مادربزرگ هیچ‌وقت در زندگی روی آسایش ندید. امشب شب پنج‌شنبه بود و مادر این چیزها را به من یادآوری کرد تا متقاعدم کند که برای شادی روح مادربزرگ، یک سوره قرآن بخوانم. و من، این خاطرات را شنیدم و پر از درد نستالژیکی شدم. تلخ بود مرور این خاطرات برای من. تلخ و بسیار غم‌انگیز. به غم‌انگیزی این احساس که گذشته هرگز قرار نیست دوباره تکرار شود. به غم‌انگیزی جداافتادگی و دلگیری غروب‌های جمعه؛ آنگاه که ابرهای سیاه تنهایی با دریایی از خاطرات تلخ و شیرینِ سال‌های ازدست‌رفته یک‌جای می‌شوند و یک‌باره بر دل غم‌زده‌ی آدم فرو می‌ریزند و بغض آدم را می‌ترکانند.

همچنان بخوانید

جایزه حقوق بشر به رئیس پیشین کمیسیون حقوق بشر

شگفتی‌ها، تفاوت‌ها و جزئیات جام جهانی فوتبال زنان 2023

مسأله‌ی فمینیسم هرگز «برابری» نبوده است

شاید برای نخستین‌بار در زندگی‌ام، از دل ‌و جان می‌خواندم اگر کمی اعتقاد داشتم. اما «بدبختی» این‌جاست که من اعتقاد ندارم. چه کار کنم دیگر، اعتقادم نمی‌آید. نمی‌دانم تا چه حد برداشتم از این مسأله درست است و آیا اصلن درست است یا نه. شاید درباره‌ی هیچ موضوعی نمی‌توان نظر مطلق داد، آن هم‌ این موضوع که این‌همه گنگ و در هاله‌ای از ابهام و جنجال‌برانگیز است. اما من امروز و دراین مقطع از زندگی ناقصم واقعن این تفکر را نمی‌فهمم و بنابراین به آن مشکوکم. همیشه وقتی بحثش پیش می‌آید، فورن به‌یاد ده‌ها و صدها صفحه کتاب و مقاله‌ای که خوانده‌ام می‌افتم؛ صفحاتی که همه در نقدش نوشته شده‌اند و حرف‌‌‌‌‌های زیادی از آن بیرون آورده‌اند. و بعد این پرسش آزاردهنده تمام مغزم را پر می‌کند که چطور ممکن است خواندن چند سطر از چنین کتابی، باعث شادی روح کسی بشود؟ آن‌هم شادی روح ‌جنسی از نوع بشر، که این کتاب و متولیانش، در سرتاسر تاریخ بحث‌برانگیزشان، مدام او را اذیت کرده‌اند.

اما قسمت غم‌انگیز ماجرا این است که من بدیلی هم برای این کار (شاد کردن روح درگذشتگان) نمی‌بینم. به وجود و نامیرایی روح کم و بیش باور دارم (نشانه‌ی دیگری از سرگشتگی این مغز پریشانم) ولی نمی‌دانم چگونه می‌توان روح کسی را شاد کرد. آیا اصلن راهی برای این کار وجود دارد؟ آیا هنوز قادریم و فرصت داریم تا به عزیزانی که از دست داده‌ایم آسایش یا شادی ببخشیم؟ اگر بلی، چگونه؟ نمی‌دانم.

کاش دنیا جای بهتری بود و زندگی ارزش زیستن داشت و امیدی به آینده‌ی جهان بود، تا ازدواج می‌کردم، بچه‌دار می‌شدم و نام دخترم را به یاد نام زیبای مادربزرگ خوبم، شهناز می‌گذاشتم. اما همین کار را هم نمی-توانم. از معدود راه حل‌های احتمالی‌ای که برای جبران قطره‌ای از سختی‌های مادربزرگ یافته‌ام، خود امری‌ست محال.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: برابری جنسیتی
به دیگران بفرستید
Share on facebook
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on twitter
حمایت مالی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
روایت

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
زن؛ به مثابه موجودی تماماً بدن!
تحلیل و ترجمه

زن؛ به مثابه موجودی تماماً بدن!

20 ثور 1404

نویسنده: سائمه سلطانی در تاریخ بشر، نگاه به زن، همواره نگاه تحقیرآمیز و فروافتاده‌ای بوده‌است؛ نگاهی که زن را موجودی زبون، پست، بی‌ارزش و تهی از عقل و خرد معرفی می‌کند. زن، نه به مثابه...

بیشتر بخوانید
ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!
زنان و مهاجرت

ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!

23 ثور 1404

نویسنده: سائمه سلطانی وژمه زن جوان ۳۴ ساله‌ای است که از ازدواجش حدود پانزده سال می‌گذرد. همسر او سه سال قبل وفات کرد و وژمه را با پنج فرزند تنها گذاشت. وژمه حدود دو سال...

بیشتر بخوانید

فراخوان همکاری؛
رسانه نیمرخ بستر برای روایت زندگی، چالش‌ها و مبارزات زنان و جامعه +LGBTQ است.
ما به دنبال مطالب هستیم که بازتاب‌دهنده واقعیت‌های تلخ، امیدها و جریان‌های مقاومت و مبارزات آزدی‌بخش شما از زندگی تحت حاکمیت طالبان باشد.
نوشته‌ها و آثار خود را در قالب متن، صدا، تصویر و ویدیو برای ما ارسال کنید. ارسال مطالب

  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Menu
  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Facebook Youtube Instagram Telegram

۲۰۲۴ نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
EN