فریده رزاقی، 25 سال پیش در یکی از روزهای بهاری در روستای عبداللهآباد ولسوالی انجیل ولایت هرات، در غرب افغانستان متولد شده است. درست زمانی که گروه تروریستی طالبان دور اول تسلط سیاهشان بر افغانستان را میگذراندند و زنان در جامعه از هیچگونه حقوق برخوردار نبودند و دختر بودن به معنای نبودن در درون یک جامعهی زنستیز و مذهبی بود.
اما فریده از جمع دختران و زنانی است که بعد از سقوط اول گروه طالبان از فرصتی که برای زنان به وجود آمد به خوبی استفاده کرد و با تمام مشکلات توانست درس بخواند و برای داشتن آیندهی بهتر با تمام چالشها مبارزه کند. او حالا توانسته است همزمان از چهار دانشگاه امریکایی بورسیه بگیرد.
فریده بورسیه ماستری در رشتهی حقوق از دانشگاه هاروارد، بورسیه ماستری اقلیم و جامعه از دانشگاه کلمبیا، بورسیه دکترای حقوق از دانشگاه دولتی نیویورک در بافلو و بورسیه ماستری پالیسی عامه در بخش توسعهی بینالمللی از دانشگاه کورنل را به دست آورده است.
او از کلاس اول تا کلاس پنجم در مکتب «آتون هروی/عارفیان» درس خوانده و کلاس ششم و هفتم را در مکتب «محجوبه هروی» به پایان رسانده است. فریده بعد از سپری کردن آزمون ورودی مکتب «افغانترک» هرات از کلاس هشتم تا کلاس دوازدهم را در این مکتب درس خواند.
فریده دوران کودکی و نوجوانیاش را همراه با شعرهای سعدی و حافظ زندگی کرده است به گفتهی خودش: «خانوادهی ما به ادبیات علاقهمندی زیاد داشت، قدیمیترین شعری که به خاطر دارم بیتهای منسوب به مولوی است (ای دستهی گل مرحبا با بوی ریحان آمدی) که پدر بزرگ مادریام تا سن هفت سالگی با هربار دیدنم در گوشم می نواخت؛ در واقع تمام کودکان فامیل ما با این شعر بزرگ شدهاند و مادرم همیشه شعرهای سعدی را دکلمه میکند. من هم قبل از اینکه به مکتب بروم به مسجد میرفتم تا قرآن را یاد بگیریم. بعد از ختم قرآن، کتاب پنجگنج و گلستان و بوستان سعدی را خواندم و در دوران مکتب هم در برنامههای فرهنگی همیشه شعر دکلمه میکردم.»
او این خاطراتش را همراه با کمجرأت بودن دوران کودکیاش به یاد میآورد و با لهجهی شیرین هراتی ادامه میدهد: «آن دوران که هنوز شاید دوازده یا سیزده سالی بیش نداشتم، اعتماد به نفسم بسیار پایین بود. قرار بود در یک برنامهی دکلمه شعر فارسی شرکت کنیم که بهترین دکلماتور را انتخاب میکردند. ما سه نفر بودیم که برای شرکت در مسابقه از طرف مکتب انتخاب شده بودیم، در روز برنامه مدیر مکتب از معلمی که ما را رهنمایی میکرد پرسید، اینها خوب دکلمه میکنند؟ معلم ما گفت بله، ولی فریده اعتماد به نفس کمی دارد. مدیر هم بدون هیچ ملاحظهای گفت پس در برنامه شرکت نکند، این برایم اولین و تلخترین شکست بود که تجربه کردم.»
آن شکست عصای محکمی میشود که تا امروز همراهش است و نمیگذارد در برابر مشکلات کم بیاورد.
«آن روز مدیر، معلم و دو نفری که قرار بود با هم در مسابقه شرکت کنیم بدون من در موتر سوار شدند و رفتند. من از مکتب تا خانه گریه کردم و بعد تصمیم گرفتم و به خودم قول دادم که هرگز تسلیم نشوم.»
او بعد از یک لحظه سکوت ادامه میدهد: «زمانی که صنف هفتم بودم از مکتب افغانترک اطلاعیهی آزمون قبولی در آن مکتب آمده بود و قرار بود تعداد کمی دانشآموز را بپذیرد. من هم به خاطر اینکه خودم را محک زده باشم امتحان دادم و قبول شدم.»
پدر و مادر فریده در این سالها بزرگترین حامی و الگویش بودهاند. «وقتی درس میخواندم، پدرم برایم چای میآورد و پهلویم مینشست و میگفت، تو فقط درسهایت را بخوان و برای آیندهات تلاش کن، نگران هیچچیزی نباش. قوی بودن در برابر مشکلات را با دیدن لبخندها و استوار ماندن مادرم در سختترین روزها آموختم.»
حالا شاید حدود ده سال از آن روزها برای فریده میگذرد. در این مدت او توانسته است با سپری کردن آزمون کانکور، رشتهی دلخواهش (حقوق و علوم سیاسی) را با کسب درجهی اول نمرهی عمومی در دانشگاه هرات به پایان برساند و بعد از سپری کردن آزمون نفسگیر برنامهی «فولبرایت» برای گرفتن ماستری به کشور آمریکا برود. رفتن فریده به آمریکا دقیق دو هفته قبل از سقوط کابل به دست گروه طالبان اتفاق افتاد و حالا او ماستری خود را در رشتهی «حقوق منابع طبیعی و محیط زیست» دانشگاه دولتی نیویورک به پایان رسانده است.
تحصیل در دانشگاه هاروارد یکی از آرزوهای دوران دانشآموزی فریده بوده که به گفتهی فریده، او و گروهی از دوستانش عکسهای از این دانشگاه را چاپ کرده بودند و در مورد تحصیل در این دانشگاه رویاپردازی میکردند.
«همیشه به عکسهای دانشگاه [هاروارد] نگاه میکردم و با خودم فکر میکردم که چقدر کتاب در کتابخانهی این دانشگاه وجود داشته باشد و فکر کردن به این موضوع همیشه برایم جذاب بود، به خودم قول داده بودم که یک روزی در این دانشگاه درس بخوانم.»
فریده در زمانی که خبر قبول شدنش را در دانشگاه هاروارد و سه دانشگاه دیگر را دریافت میکند مصروف نوشتن یک مقاله بوده است.
«وقتی این خبر را دریافت کردم، احساس پرواز برایم دست داد و از اینکه به یکی از مهمترین آرزوهایم رسیده بودم در پوستم نمیگنجیدم، اما انتخاب کردن اینکه در کدام یکی از این دانشگاهها درس بخوانم برایم سخت است. چون حالا به مرحلهی رسیدم که باید ببینم در کجا میتوانم به اهدافی که در سر دارم نزدیکتر شوم.»
برای فریده خوشحالی دختران و مردم افغانستان به خاطر موفقیت او بیشتر از همه چیز خوشایند است.
«اگرچه این یک دستاورد شاید شخصی باشد، اما در بیرون از افغانستان همه مرا به نام دختری افغانستانی میشناسند که به این موفقیت دست یافتم. امیدوارم برای دیگر دختران سرزمینم با این کار انگیزه داده باشم تا در برابر محدودیتهای گروه طالبان مقاومت کنند، مأیوس نشوند و هیچگاه از تلاش دست برندارند.»
فریده هم مثل بیشتر مردم افغانستان در این سالها از گروه طالبان زخم خورده است. به گفتهی او، دست کم سه تن از نزدیکانش –که خوش ندارد هویت آنها ذکر شود- در حوادث متعدد قربانی شدهاند.
حالا که گروه تروریستی طالبان زنان را از حقوق اساسی و آزادیهای مدنیشان محروم کرده، به ویژه اینکه دروازههای مکاتب و دانشگاهها و تمام مراکز آموزشی را به روی دختران بسته، فریده در گوشهی دیگری از جهان در برابر جهالت این گروه مبارزه میکند. او با دست یافتن به این موفقیت نشان میدهد که زنان و دختران افغانستان هیچگاه به عقب بر نمیگردند.
«سختیهایی که زنان افغانستان در طول این سالها متحمل شدهاند، ما را قویتر کرده و ما هرگز به عقب بر نمیگردیم و در برابر محدودیتهای گروه طالبان مبارزه میکنیم.»
سقوط کابل و تسلط یافتن گروه طالبان بر افغانستان برای فریده یک کابوسی است که به گفتهی خودش هرگز فراموش نمیتواند.
«فکر میکنم بدترین دردی را که یک انسان میتواند حس کند من با سقوط کابل حس کردم. چندین شب نتوانستم بخوابم، وقتی در اینجا (امریکا) شب میشد در افغانستان تازه صبح میشد و من نمیتوانستم بخوابم. تشویش امنیت خانواده، عزیزان و مردم کشورم خواب از چشمانم ربوده بود. میترسیدم مبادا در خواب باشم و اتفاق بدی بیافتد.»
او در پایان میگوید: «هرچند این شرایط برای همه و مخصوصا برای دخترانی که آرزوهای شان در بند کشیده شده بسیار دشوار است؛ اما گزینهی ناامید شدن را نداریم. چون تنها در این حالت است که دشمنان علم و دانایی را به هدف شوم شان میرسانیم.»