نیمرخ
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
حمایت مالی
نیمرخ

می‌خواهم نویسنده شوم تا دنیا صدای ما را بشنود

  • نیمرخ
  • 17 ثور 1404
Amiri-website

نویسنده: مریم امیری

در دنیایی که حتی نفس کشیدن برای دختران جرم است، نوشتن نوعی مقاومت به حساب می‌آید و من تا آخرین نفس مقاومت خواهم کرد. به‌خاطر این‌که دختر هستم، شانزده ساله هستم؛ دختری که در شهر کابل متولد شد و در شش سالگی به‌خاطر فقر و تنگ‌دستی خانواده به مزار شریف مهاجر شد. زندگی از همان ابتدا به من و خانواده‌ام روی خوش نشان نداد، پدرم کارگر بود و مادرم زنی فداکار که سلامتی‌اش را در راه بزرگ کردن ما یعنی فرزندانش از دست دادند.

من به سنی رسیده بودم که حتی نمی‌توانستم برای چند ساعت هم که شده، از دنیای تلخ واقعیت فرار کنم. شش ساله بودم که شامل مکتب شدم؛ از دوران مکتب باید بگویم که از صنف اول الی صنف پنجم شاگرد ممتاز بودم. زمان در گذر بود، صنف هشتم مکتب بودم که طالبان مکاتب را بستند و خانه‌نشین شدم. زندگی برایم پر از چالش بود. اما زندگی همیشه یک خط راست نیست و همه چیز از یک صبح شروع شد. وقتی مه غلیظی بدون هیچ دلیل مشخصی تمام دره‌ها را پوشانده‌بود. انگار آفتاب دیگر نمی‌تابید و مه پرندگان را خاموش کرده بود، حتی درختان هم مانند سایه‌هایی بی‌جان به نظر می‌رسیدند و نسیمی سرد از میان شاخه‌ها عبور می‌کرد و صدایی مانند ناله‌هایی خفه به گوش می‌رسید. در دل این سکوت غم‌انگیز، صدای خش خش برگ‌ها به شکل عجیبی بلند بود، کسی یا چیزی در آن نزدیکی پنهان شده بود. به دلم افتاده که یک اتفاق بد خواهد افتاد. حیوانات اهلی که همیشه در اطراف خانه پرسه می‌زدند، ناگهان ناپدید شده بودند و سگ خانه بدون دلیل زوزه می‌کشید. فضای طبیعت دیگر آرام و زیبا نبود، بلکه مانند کابوسی وحشتناک بود. بله آن روز، روز بازگشت طالبان به افغانستان بود. تاریک‌ترین روز برای مردم افغانستان. وارد شدن این گروه وحشتناک همه چیز را تغییر داد، مکتب‌ها بسته شدند، خواندن کتاب ممنوع شد و جرم به حساب می‌آمد و اولین چیزی که از ما گرفتند حق زندگی در جامعه بود.

در خانواده‌ای فقیر اما مهربان بزرگ شدم، مادرم به‌خاطر مشکلات زیاد زندگی انرژی و لبخند همیشگی را ندارد. مادرم تا حالا سه بار عملیات جگر شده‌است. همین باعث شده از همان کودکی درک کنم که دنیا برای دختران افغانستان ساده نیست. هنگامی که مادرم برای پاک کاری خانه‌های ثروتمندان و کارمندان دولت می‌رفت، مرا نیز با خود می‌برد. من بارها و بارها شاهد توهین به مادرم بودم. برای یک کودک سنگین‌ترین مجازات رنج کشیدن مادرش است که من با قلب و وجودم حس‌اش کردم.

هنگامی که مادرم لباس‌های مردم را می‌شست، دستانش آبله می‌زد. او می‌خندید و می‌گفت: نگران نباش دخترم، دردش می‌گذرد. من می‌دانستم درد مادران افغانستان هرگز تمام‌شدنی نیست. بودن در افغانستان و وضعیت مادرم مرا بیشتر از هر چیز دیگر اذیت می‌کرد. من شاهد بودم هنگامی که بر سر مادرم فریاد می‌زدند و مادرم با پاهای پر از درد می‌دوید.

رویایم این بود که نویسنده شوم، نه فقط برای خودم بلکه برای تمام دخترانی که در تاریکی نگه داشته شده‌اند. من در سن هفت سالگی روی پردهٔ تلویزیون آرزو و آریانا رفتم و از آرزوهایم گفتم. هنگامی که خبرنگار از من پرسید که در آینده می‌خواهی چه کاره شوی؟ آرمان‌ها و آرزوهایم را لمس کردم و گفتم: می‌خواهم نویسنده شوم تا دنیا صدای ما را بشنود.

من مکتب را با تمام سختی‌هایش شروع کردم. در جریان مکتب به قالین‌بافی رو آوردم. با هر تار از قالین، آرزوهایم را دنبال می‌کردم. قالین‌بافی تنها حرفه‌ای است که جان دختران افغانستان را نجات می‌دهد. هنگامی که به صنف نهم رسیدم، بیش از هر وقت دیگر به نوشتن علاقمند شدم. دفتر خاطراتم سرشار از یادداشت بود؛ از زندان‌هایی که بوی تعفن می‌آید و سینهٔ قبرستان تنها راهی است که دختران آن را می‌پیمایند در دوران طالبان.

امسال سومین سالی است که در کلستر درس می‌خوانم، درس خواندن برایم حس خوبی می‌دهد؛ در کنار دیگر دختران بیشتر از قبل به‌سوی رویاهایمان پرسه می‌زنیم. در کنار یک‌دیگر معادلات ریاضی را حل می‌کنیم، به‌سوی شاعران و نویسندگان قدم می‌زنیم، به‌سوی رویاها پل می‌سازیم. از تجربه‌های فیزیک و کیمیا استراتژی برای خودمان تعیین می‌کنیم و با درس‌های امپاورمنت، بیش‌تر از قبل قدرتمند و توانمندتر می‌شویم.

امپاورمنت و کلستر برای همهٔ دختران یک نقطه از رشد و توانمندی است؛ زمانی‌که برای اولین‌بار در مقابل همه صحبت کردم خیلی خوشحال بودم و حس خوبی داشتم. به این باور رسیدم که دختران از توانمندی‌های زیادی برخوردارند. امروز این خطوط را نوشتم تا همهٔ دختران بدانند که هیچ‌یک از آن‌ها ضعیف نیستند.

همچنان بخوانید

تاوان این انجماد چندساله را که خواهد داد؟

ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!

۲۹ سال زندگی در ایران و خطر اخراج اجباری به افغانستان

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: آپارتاید جنسیتیآموزشآیندهزنانمحدودیت
به دیگران بفرستید
Share on facebook
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on twitter
حمایت مالی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
روایت

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
زن؛ به مثابه موجودی تماماً بدن!
تحلیل و ترجمه

زن؛ به مثابه موجودی تماماً بدن!

20 ثور 1404

نویسنده: سائمه سلطانی در تاریخ بشر، نگاه به زن، همواره نگاه تحقیرآمیز و فروافتاده‌ای بوده‌است؛ نگاهی که زن را موجودی زبون، پست، بی‌ارزش و تهی از عقل و خرد معرفی می‌کند. زن، نه به مثابه...

بیشتر بخوانید
ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!
زنان و مهاجرت

ازدواج بیرون‌قومی و نفرت مضاعف علیه زنان!

23 ثور 1404

نویسنده: سائمه سلطانی وژمه زن جوان ۳۴ ساله‌ای است که از ازدواجش حدود پانزده سال می‌گذرد. همسر او سه سال قبل وفات کرد و وژمه را با پنج فرزند تنها گذاشت. وژمه حدود دو سال...

بیشتر بخوانید

فراخوان همکاری؛
رسانه نیمرخ بستر برای روایت زندگی، چالش‌ها و مبارزات زنان و جامعه +LGBTQ است.
ما به دنبال مطالب هستیم که بازتاب‌دهنده واقعیت‌های تلخ، امیدها و جریان‌های مقاومت و مبارزات آزدی‌بخش شما از زندگی تحت حاکمیت طالبان باشد.
نوشته‌ها و آثار خود را در قالب متن، صدا، تصویر و ویدیو برای ما ارسال کنید. ارسال مطالب

  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Menu
  • درباره ما
  • تماس باما
  • حمایت مالی
Facebook Youtube Instagram Telegram

۲۰۲۴ نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • روایت
  • گفت‌وگو
  • تحلیل و ترجمه
  • چندرسانه‌ای
    • ویدیو
    • عکس
    • پادکست
  • بیشتر
    • زنان و مهاجرت
    • روایت‌رنگین‌کمانی‌ها​
    • صلح و امنیت
    • ترجمه
    • فرهنگ و هنر
    • نخستین‌ها
EN