نویسنده: آهورا نرگس مرادیان
طوری که پسمنظر حوادث و تحولات تاریخی، اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کشورها بر جوامع انسانی را از نظر میگذرانیم دیده میشود که هر کدام از این رخدادها علل و عوامل ویژه و به خصوصی داشته و به عنوان مبدأ و منشأ، موجبات بروز واقعیات و رخدادها را فراهم آوردهاند که روز جهانی زن هم نمیتواند از این کلیه بدور تصور شود.
روز جهانی زن (هشتم مارچ) یک رویداد عدالت محور و حق خواهانه جنبش زنان کارگر است که در سال 1908 میلادی در شهر نیویارک باالوسیلهء (15 هزار زن) راهاندازی شد که از آن تاریخ به بعد همه ساله از این روز تجلیل و گرامیداشت میشود. سازمان ملل نیز بنا بر اهمیت موضوع این روز را به رسمیت شناخته و همه ساله از آن روز تاریخی در تمام کشورهای جهان تجلیل و بزرگداشت میشود.
به گونهای که قبلا یادآور شدیم این تکانه تاریخی از نیویارک آغاز شد و معترضان در این راهپیمایی اعتراضی خواهان- (1) ساعات کار کمتر(2) دریافت حقوق و مزد بیشتر و (3) به دست آوردن حق انتخاب و رأی بودند. حزب سوسیالیست آمریکا یک سال بعد از این راهپیمایی- برای اولین بار این روز را به نام روز جهانی زن اعلام کرد.
ایدهی جهانی شدن این روز را برای بار اول زنی به نام (کلارا زتکین) پیشنهاد و مطرح کرد. کلارا زتکین این طرح پیشنهادی را در سال (1910- م) در کنفرانس جهانی زنان کارگر در شهر کوپنهاگ کشور دنمارک ارایه کرد. در این کنفرانس به تعداد یکصد زن از 17 کشور جهان حضور داشتند که با اتفاق آرا، همه اشتراککنندگان به پیشنهاد او رأی موافق دادند.
روز جهانی زن روزی است که پیشرفت و ارتقای زنان را در عرصه سیاست، حقوق، اقتصاد و سایر امور محوله زندگی در قبال دارد که ریشههای سیاسی-اجتماعی و تاریخی و فرهنگیاش برمیگردد به همان اعتصابات، اعتراضات و تحرکات و جنبشهای حقوق محور و عدالتخواهانه زنان مبارز و آزادیخواه که عمدتا برای ایجاد آگاهی و هشدار به منظور رفع نابرابریها بوده است.
هشت مارچ در افغانستان
افغانستان کشور کثیرالملت است که ملتها و اقوام ساکن در آن هرکدام دارای ویژگیهای فکری و برداشتهای تاریخی و اجتماعی مختص به خود بوده که از رشد متوازن و همسان اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی بهرمند نیستند و همین امر تفاوتها و نابرابری فرهنگی و تاریخی و اقتصادی را در میان آنان به وجود آورده است که از سالیان متمادی این ناهمگونی و نابسامانیها وجود داشته است که بدون شک همین عوامل هم مانع رشد و توسعه شده و کشور را در حالت ناگواری قرار داده است.
به خصوص در سه دهه اخیر مردم افغاننستان یکی از آسیبپذیرترین مردمان جهان بوده و متأسفانه بیشترین صدمات و لطمه و آسیبها را زنان متقبل شدهاند. در حال حاضر نگرانیها از وضعیت اسفبار زنان با پایان جنگهای سه دهه نه تنها کم نشده بلکه با مسلط شدن گروه متحجر و عقبگرا و ترویج ایدیولوژی قرون وسطایی با اعمال سیاستهای جنسیتی مبنی بر حذف، شکنجه و محروم کردن زنان از حق تحصیل و کار و سایر تضییقات فردی و اجتماعی حتا (حق حمام و نظافت) و غیره حقوق فردی و اجتماعی بیش از پیش توجه جهانیان را به خود معطوف داشته است.
از زمان به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان تمام عرصههای اجتماعی-اقتصادی و سیاسی و زمینههای رشد و انکشاف نه تنها با مشکلات بلکه با رکود کلی مواجه شدهاند که در حال حاضر دورنمای رشد سیاسی و اجتماعی آن مغشوش به نظر میرسد.
دومین سالی است که تجلیل از هشتم مارچ تحت سیطرهی طالبان صورت میگیرد. برعکس سایر کشورها و جوامع در حالی که با بزرگداشت از این روز به پیشواز و استقبال آن جشن میگیرند، اما زنان افغانستان حتا از اساسیترین حقوق انسانی شان که همانا حق کار و تحصیل و سایر حقوق مدنی است محروم ماندهاند. حتا پس از توافق و امضای موافقتنامه که میان طالبان و ایالات متحده به امضا رسید و در آن ایالات متحده رعایت همه حقوق و موازین بشری به ویژه حقوق اساسی زنان را با این گروه توصیه و گوشزد کرده است.
علیرغم آن هنوز زنان و دختران افغانستان از همه حقوق اساسی خویش (حق آموزش و کار و سایر حقوق فردی و اجتماعی) به دور نگهداشته شدهاند. حتا زنان را از حق سفر طولانی بدون محرم مرد محروم و بسیاری از محدودیتهای دیگر را جبری بر آنها تحمیل و تعمیل کردهاند. زنان در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی مصادره هویتی شده و هزینههای گزافی را در همه سطوح و عرصههای زندگی متحمل گردیدهاند. آن عده از زنانی که علیه استبداد خشن مذهبی قرون وسطایی و آپارتاید جنسیتی تفکر طالبانی دست به اعتراض جمعی و فردی زدهاند هر روز چه به گونه جمعی و چه فردی بازداشت و مورد شکنجه و آزار قرار داده میشوند و با تعمیل هر گونه فشار هزینه میپردازند. آنها با کشته شدن، زخمی شدن و تهدید و ارعاب مواجهاند و بیشتر دچار یأس و ناامیدی شده و قهرا به گوشههای متروک انزوا رانده میشوند و مجبور میشوند تا کشور را ترک کنند و جامعه جهانی و کشورهای دخیل در امور افغانستان بیشتر از پیش تماشاگر این وضعیت وخیم و رقتبار و غیر انسانی هستند. جهان صرف به مذاکره و احتمالا تغییر تدریجی طالبان ابراز امیدواری میکنند و بس و تا کنون به کدام اقدام مقتضی جدی متوصل نشده و تنها به نصایح پدرانه اکتفا کردهاند.
اما طالبان متأسفانه تا هنوز نتوانستند به مرحله درک و تحلیل مشخصی از اوضاع مشخص برسند. آنها بدون اینکه شرایط موجود را ارزیابی کنند و به پیشرفتهای علم و تکنالوژی بیندیشند، همان اندیشههای کلاسیک و ناکارآمد گذشته را ورق میزنند و به آن استناد میورزند که به هیچ وجه در شرایط کنونی ضمانت اجرایی و تطبیقی ندارد.
طالبان غافلند از اینکه افغانستان امروز با زمان حاکمیت قبلی شان در دهه 90 بسیار تفاوت دارد و تغییرات چشمگیری در آن رونما شده است. ولی هنوز که هنوز است آنها هیچگاه به این باور نرسیدهاند. آنها فکر میکنند که در شرایط و اوضاع میان سالهای (1996-2001) قرار داشته و از همان رو با اعمال تعصبات و تبعیضهای سیستماتیک جنسیتی سیاهکاری و سیاهاندیشیهای گوناگونی را برای زنان و دختران افغانستانی رقم زده و در رویکرد، برداشتها و پندارهای خود نسبت به حقوق و آزادیهای ابتدایی برای زنان تغییری به وجود نیاوردهاند. برعکس بر زنان فشارها و قیودات غیر انسانی از قبیل عدم دسترسی به آموزش، خدمات درمانی، عبور و مرور آزاد در شهر، و مجازات آنها با شلاق و در مواردی اعمال سنگسار برآنان روا داشته میشود. این گروه با به اجرا در آوردن اینهمه قیودات وحشیانه و ددمنشانه به جهان و جهانیان نشان دادند که به هیچ راهکار و قواعد و قوانین انسانی و بشری ارزشی قایل نیستند.
با به قدرت رسیدن مجدد این گروه و تسلط جابرانه و ظالمانه و نا موجه آنها بر تمام کشور، همه باشندگان این خطه و همه کشورهای جهان و همه سازمانهای نامنهاد حقوق بشر به آینده زنان افغانستان به نظر شک و تردید مینگرند و با چنین اوضاع و احوال دورنمای روشنی برای نجات زنان و دختران از این مهلکه وجود ندارد.
واقعیت این است که اگر به همه افراد جامعه فرصتهای مساوی برای رشد و توسعه و مشارکت در امور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور داده شود بدون تردید افغانستان میتواند در کوتاه مدت به شاهراه ترقی و انکشاف گام بگذارد و پا به پای آن به صلح و همزیستی مسالمتآمیز و پایدار نیز نایل آید و با موفقیت این مسیر را به انجام برساند.
اما سوگمندانه اینکه با حفظ و دوام وضعیت موجود، افغانستان هرگز نخواهد توانست شاهراه انکشاف را بپیماید و به توسعه و رفاه همگانی برسد زیرا زمامداران متحجر با نیمی از جمعیت آن به عنوان برده و یا شهروندان درجه دوم برخورد میکنند.
در حالی که افغانستان کم از کم طی ده سال گذشته در لیست بدترین کشورها از نگاه عدم رعایت حقوق زنان و دختران قرار داشته است و آنان در اعمال چنین تعصبات ایدیولوژی مسلط و حاکم بر جامعه را که بیشتر محصول تفکر قبیلوی است ملاک و معیار قرار داده و به همین لحاظ به اثبات رسیده است که حکومتهای ایدیولوژیک برای رشد و انکشاف جوامع بشری موثریت نخواهد داشت.
راهکار درست و منطقی این خواهد بود که بدون در نظر داشت اولویتهای تعصبآمیز و تنگنظرانه باید به مسایل نگریست تا در پرتو آن محیط زندگی مناسب برای زنان و دختران به وجود آید و مبتنی برآن از سازوکارهای حفاظت اجتماعی و قانونی حمایت و فضایی ایجاد شود تا مسئولان از عملکردهای غیرقانونی شان به جامعهء جهانی و نهادهای مسئول جوابگو باشند.
در حال حاضر کشورهای جهان به خصوص جوامع قانونمدار نظارهگر رفتار دولتمردان افغانستان و خشونتهای قبیلهگرایانه و بدوی و جهالتمحور آنان در قبال زنان است که برای زنان افغانستانی بسیار ناامیدکننده است. زیرا زنان آگاه و روشن نگر جامعه میدانند که بدون حمایت و زد و بندهای پنهانی جوامع ذیدخل در قضایای افغانستان، حکام بر سر اقتدار جرأت ادامه زجر و شکنجه و اعمال تعصبآمیز بر زنان و دختران را نخواهند داشت. اینکه طالبان پیوسته به نقض حقوق بشر به ویژه حقوق زنان و دختران ادامه میدهند و جامعه جهانی نظارهگر اینهمه جنایات است و خم به ابرو نمیآورد این سوال پیش میآید که جامعه جهانی و سازمانهای مدافع حقوق بشر چرا از حقوق زنان افغانستان مانند حقوق زنان سایر کشورها حمایت و پشتیبانی جدی نمیکند؟ بلکه در مورد زنان افغانستان به گونهای برخورد مینماید که گویا هیچ چیزی را ندیده و یا هیچ جنایتی صورت نگرفته است.
در خاتمه به کشورهای ذیدخل در قضایای افغانستان به عنوان کلام آخر باید گفت که اگر در پی نجات ما زنان افعانستان از بحران موجود نیستید، باشد، ما را به حال خودمان بگذارید و دیگر بر ما اشک تمساح نریزید! به قول شاعر : «از طلا گشتن پشیمانیم ما را مس کنید!».