برخی ها روز ۸ مارچ را تنها بر اين دليل که هنوز در جامعه تبعيض وجود دارد و مردان با زنان شان بد رفتاری می کنند، امر بیهوده می انگارند. درحاليکه ۸ مارچ حالت نمادين و تاريخی پيدا کرده است همواره پرچم ضد ستم را در درون خود حمل کرده است.
اين روز را نيز با اين هدف تجليل می کنيم که هر عملی که به فروکاستی و نابودی امر تبعيض و افشای نا برابری جنسيتی کمک کند، يک گام به پيش به سوی رهايی و آزادگی است. ۸ مارچ و شرکت در تظاهرات، اعلام همبستگی در مبارزات زنان، نشان دادن ستم جنسيتی و تلاش برای دنيای بهتر بخش ازاين مبارزات اجتماعی برای رهايی زن می باشد. برای زنان و مردان هيچ اهانت بزرگتر از تبعيض به خاطر تفاوت جنسيتی نيست. اگر قرار باشد از زنان هتک حرمت شود بايد همه ی روزها هشت مارچ را تجليل کنيم و در همه روز ها مطالبات ۸ مارچ را مشترکن فرياد بکشيم و به آپارتاييد جنسی و تبعيض جنسيتی نه گفته و پايان دهيم.
هشت مارچ روز ساده نيست که با تعبيرهای من درآوردی و توجيه های عجيب و غريب آنرا به باد سخره گرفت. هشت مارچ به عنوان روز مبارزه با تبعيض، سنت جنبش های انقلابی، طبقاتی و ريشه در مبارزات سوسياليستی دارد و در نتيجه ساليان طولانی مقاومت به دست آمده است. هشت مارچ با سنت اجتماعی و سياسی تقابل با سرمايه داری و استثمار گره خورده است که برای برپايی جهان در خور شان انسان که برابری جنسی بخش جدايی نا پذير از اين مطالبات سياسی است، ابداع شده است.
برگزاری ۸ مارچ نقل کودکانه نيست، تقديم گل و سمبل همبستگی به هم نوع انسانی است. هشت مارچ به عنوان يک روز ويژگی سمبليک و نمادين داشته و مولود خرد جمعی و تاريخی سوسياليست ها، کمونيست، انارشيست ها و کارگران است. سارتر می گويد حرف زدن هم عمل است و عمل پيمان برای تغير انسان در روابط نا برابر و ضد انسانی. حرف زدن در مورد ستم جنسيتی در تمام ابعادش بخشی از اين تلاش مشترک است. تجليل از ۸ مارچ برگزاری از تفاوت های زيستی زن و مرد نيست. اگر کسی چنين درک از مناسبات قدرت دارد بايد در نگرش خود تجديد نظر نمايد. ۸ مارچ تجليل از برتری زن بر مرد هم نيست اين حرف ها ربطی هم به ۸ مارچ ندارند. ۸ مارچ مسئله روشنکفران بورژوا هم نبوده است و نمی تواند هم باشد. اين سنت مبارزاتی و تعهد طبقاتی است تا ريشه های اين ستم را بر ملا کند و پاسخ انسانی به آن بدهد.
- ارزشهای مرد سالاری در کدام بستر اجتماعی باز توليد می شوند؟
خانواده کانون تداوم و باز توليد انديشه های مرد سالاری است. خانواده وارث نظام گذشته است که تعبير از نگرش و ذهنيت جنسيتی در داخل اين سازمان خلق می شود. خانواده تقاطع نابرابری طبيعی شده و زمينه ساز و الگوی جنسيتی است. خانواده سامان بندی است که ساختار تداوم ستم جنسيتی را مشروعيت می بخشد و محل استثمار و کار مزدی مجانی است که در آن زن به عنوان کارگر دايمی و بی مزد فعال بوده است. کودکان با کار بی مزد زنان در بخش های جهان تولد و بزرگ می شوند. اما در اقتصاد ملی توليد کشورهای پيشرفته تولد کودکان را بخش از درآمد ملی به حساب می آورند.ولی کار مجانی زنان در اين رژيم کار حضور ندارد و بمثابه مهم ترين کار سياه در عمده ترين سازمان که کارگران بی مزد را دارد، يعنی خانواده استخدام می کند و آنها را مورد بهره کشی قرار می دهد.
پير بورديو جامعه شناس فقيد فرانسوی به اين باوراست که نهاد های مختلف خانواده، و آموزش و پرورش در امر باز توليد ارزشها نقش مهمی ايفا می کنند. خانواده به باور بورديو محل توليد و باز توليد ارز شها بوده و در رفتار و ذهنيت اعضای جامعه تاثير بسزای دارد.
خانواده درحفظ و تداوم نظم اجتماعی درباز توليد نقش مهمی بازی می کند. نه فقط باز توليد زيست شناختی (توليد مثل) بلکه باز توليد اجتماعی يعنی در باز توليد ساختار فضای اجتماعی و روابط اجتماعی (بورديو،ص:۱۸۹.)
خانواده در بسياری از عرصه های زندگی انسانها عمل انتقال ارزشهای مسلط است، بدون اين ساختار ارزشهای باز دارنده، نمی توانند ماندگار شوند. شيوه تربيه که به گونه بستر و سکوی کنترل کننده عمل می کند و تابعيت سازی فرد از سمبل های قدرت مانند پدر و موقعيت اجتماعی اسم و رسم خانواده، تبعيت می کند. تابع سازی و پرورش اعضای خانواده با در نظر داشت سلسله مراتب خانوادگی و جاياگاه هر عضو کارکرد جدی دارند و هر کنش خلاف ميل و خواست قوانين و پراکسيس خانواده به مثابه عصيان دربرابر ارزشهای مطلق و سنت های تغير نا پذير وناموس اجتماعن رسمی شده ی خانواده پنداشته می شود. اين عصيان گری با انواع مجازات پاسخ می گيرند.
انسان در خانواده در شبکه ی از روابط خويشاوندی گرفتار است که اعضايش در موقعيت نا برابر قرار دارندو کل اين ساختار نمی تواند موقعيت همسان را برای اعضايش توليد کند. صورت بندی خويشاوندی در ساختار قدرت مرد سالاری به توليد معيار ها، اخلاقيات و قواعد نابرابر می پردازد و در عين زمان با توليد عواطف خويشاوندی و وابستگی مناسبات قدرت را تلطيف می نمايد. درواقع آنچه در خانواده معيار است و شکل رفتار و کنش فرد را تعين می کند.
2.1. رسانه ها ، ماشين توليد فرهنگ وايديولوژی جنسيتی
رسانه های کنونی در باز توليد تبعيض نقش موثری دارند. زنان در نقش های که برای آنها در فلم تئاتر، موسيقی، کارتونی و اشکال مختلف هنر رسمی و جنسيتی درجه بندی شده و در باز توليد نابرابری و تبعيض جنسيتی نقش دارند. همه روزه در جهان صد ها هزار اثر هنری توليد می شود که بازتوليد تبعيض را تداوم می بخشد.
تفسيرروايت های مذهبی در جامعه و زن ستيزی واگير و گسترش انديشه های کهن در امر باز توليد تبعيض جنسيتی سهم برجسته ايفا می کنند.
ايديولوژی جدايی جنسيتی در محيط مکتب و مدرسه همه نماد ها ی از آفريده های جاويدانه سازی تبعيض جنسيتی و جنس دوم سازی انسانها در جامعه به حساب می آيد
بنا براين باز توليد ارزشها و ايديولوژی تبعيض جنسيتی در ساختار و فرهنگ است که انعکاس آن در زبان و رفتار شهروندان نمادين می شود. واين ارزشها درجامعه حضور دارند و برای توليد و انباشت بی عدالتی جنسيتی کمک می کنند.
رسانه ها، مطبوعات مدارس، مکاتب، دانشگاه ها و تمام مراکز آموزشی مراکز توليد ايديولوژی اند. ايديولوژی تبعيض به صورت روز مره باز توليد می شود. برخی از رسانه ها مدعی برابری حق زن و مرد اند ولی در عين زمان خودشان عامل باز توليد، نشر و ماندگاری باور های تبعيض جنسيتی می گردند.
اگر تز سيمون دوبوار را درمورد موقعيت زن در جامعه بپذيريم وی به اين باور است که یک انسان زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود، چون زنان از آوان کودکی، نقشهای فرهنگی معینی را میپذیرند. تز اين متفکر نشان می دهد که چگونه زنان به وسیله ی تاریخ و افسانه هایی تعریف و محدود شده اند که آنها را در جایگاهی پایین تر قرار میدهند و تاریخ ايديولوژی مسلط و فرهنگ غالب مانع آزادی زنان گرديده و زمينه های را خلق کرده است تا زنان درک خود از آزادی و انسان بودن را برآن پايه ها قرارداده و بر اساس آن عمل کنند. وی به اين باور است که تا زمانی که زنان به مردان و سنتهای فرهنگی اجازه دهند تا چیستی آنان را تعریف کنند، آزاد نخواهند بود. اين تعريف از طريق ميکانيسم های فرهنگی، سنتها، مذهب و هنر و ادبيات تلطيف، تصديق و تزريق می شود. اين باور های تلطيف شده در مکانيسم ذهنی و معنوی راه پيدا نموده و معيار ذهنی و پیشداورانه مردم را می افريند.
توليدات رسانه ی در افغانستان گاهی به نشر آهنگ ها و اشعاری فروفکنی زنان می پردازند که محتوای آنها عملن زنان نه به خاطر که انسان زن اند بلکه به خاطر نسبت مادری شان به مردان است که ارزش پيدا می کند. اين گونه ادبيان و اشعار به شدت زنان تحقير می نمايد. برای نمونه آهنگ برای نمونه ولی فتح علی خان داور برنامه ستاره افغان زير عنوان «مادر …» که چنين می خواند:
آفتاب خانه ها و زيب تخت جم زن است
خواهر هر قهرمان و مادر رستم زن است (2)
در اين آهنگ نقش زن توليد مثل و جايش درخانه است. دراين تاريخ پرزرق و برق بهشت گونه زن موقعيت زيوری تخت افسانه ی جم را به خود اختصاص می دهد ودر سلسله مراتب سپس خواهر قهرمان و مادر رستم می شود. زن ابژه شده در همه ی اين مثال ها حضورش دست دوم است و بدون اينکه بداند اين قهرمان که است و چه است ودر کدام تاريخ تولد شده است ، چه زمانی مرده است و قهرمان کدام طبقه اجتماعی بوده است. شعر نقش فروکاستی موقعيت زن را تکرار می کند و همان محتوارا به گونه ديگر و با وزن و قافيه ديگر ادامه می دهد.
اين شعر عميقن دارای محتوای واپسگرا وزن ستيز است. بارهای نامريی تبعيض را که دسته بندی موقعيت ها و جايگاه را که برای زن بمثابه جنس دوم می آفريند ادامه همان نظريه های مذهبی و مردسالار حاکم است. دسته بندی موقعيت ها درواقع ساختن ذهنيت نابرابری است و با توجيه مذهبی و اسطوره ی جايگاه زن، به عمر موقعيت های نابرابر افزوده شده ودر ذهنيت ها نهادينه می گردند و بواسطه مردان و زنان شنيده می شوند و احتمالن لذت هم می برند. چون تبعيض ، فرودستی، فروکاستی زن باشعر آراسته شده و تجسد يافته است. دراين نمايش و آميزش ظريف، تنها شاخص برجسته همان نگاره های ايديولوژیک تبعيض جنسيتی اند که برجستگی دارند که مانند پتک ابريشم واری بر سر زنان کوبيده می شوند. اين در واقع اعلاميه تداوم بردگی است که از سر و صورت جامعه مرد سالار می بارد وکارکتر اصلی آهنگ را تشکيل می دهد.
جنس دوم بودن حذف شدن از شرايط يکسان و برابر اجتماعی و اقتصادی در جامعه است. نسبت دادن چنين اوصاف من درآوردی به زن درواقع محروم نمودن وی از داشتن توانايی اش برای استفاده از امکانات انسانی در جامعه است. جنس دوم شدن محروم کردن يک کتله ی عظيمی انسانی از داشتن ارزش ذاتی خود بمثابه يک انسان مستقل به شمار می آيد که تنها بخاطر داشتن تفاوت بيولوژيک ازارزش ذاتی اش درزندگی کاسته می شود و برده جنسی و ماشين توليد مثل بدل می گردد. در همه اين شعر زن ظرف منفعل است و جز امر مادر شدن که آن هم به مثابه يک ماشين ساده بيولوژيک است که از خود ارزش ذاتی ندارد.
ممکن است نيت خواننده ازاين آهنگ دفاع از حق زنان بوده است ولی انتخاب چنين اشعاری به معنای باز توليد ادبيات زن ستيزاست که با موسيقی عرضه می شود وموقعيت فرودستی زن در افغانستان را تقويت می بخشد.
زنان افغان آسيب پذير ترين قشر اجتماعی در افغانستان بوده اند و هستند توليد اينگونه ادبيات ضد زن بنام زنان، فروکاستی نقش و جايگاه آنها به مثابه جنس دوم، استحکام بيشتر می بخشد. ادبيات، هنر، موسيقی و رسانه ها در ايجاد تمکين دربرابر انديشه زن ستيزی و سنگگ سازی ايديولوژی جنسيتی و مرد سالاری بازی می کنند. انديشه های زن ستيزانه در اشعار و ادبيات توليد می شوند چون با استفاده از تکنيک های ادبی و شعر سازی آفريده می شوند، دارای بار زن ستيزی اند. باورهای غالب را نشخوار می کنند اما در زبان موزون که همه می توانند به سادگی از کنارشان بگذرند.
- نگاه به پيشنه ی 8 مارچ
سنت 8 مارچ يک سنت کارگری و جنبش های چپ است که با آرمان برابری اجتماعی گره خورده است. تجليل ازآن نيز به همين سنت رابطه دارد.
روز ۸ مارچ ۱۸۷۵ زنان کارگر کارخانجات نساجی در شهر نیویورک برای بهبود شرایط کارشان و در اعتراض به پایین بودن سطح دستمزد شان ، دست به تظاهرات زدند. این حرکت به درگیری قهر آمیز با پلیس آمریکا انجامید و پلیس به تطاهرات حمله کرد و آنرا سرکوب نمود. عده ای از زنان تظاهر کننده زخمی و دستگیر شدند. این مسئله باعث شد که زنان کارگر دیگر هم کم کم به حقوق انسانی خود آگاهی پیدا کنند . و تلاش کنند که راه آنها را ادامه بدهند . حرکت اعتراضی هر سال به حالت آشکار و یا مخفی در کارخانه های مختلف ادامه پیدا کرد.
روز ۸ مارچ ۱۹۰۷ مجددا زنان نساج آمریکا با خواست ۱۰ ساعت کار روزانه دست به تظاهرات می زنند که این بار هم تظاهرات آنها با سرکوب پلیس روبرو می گردد و به دستگیری بسیاری از زنان منجر می شود. در این تظاهرات عده ی زیادی از مردان کارگر و زنان طبقات دیگر جامعه نیز شرکت می کنند. در سال ۱۹۰۸ حزب سوسیالیست آمریکا به تشکیل کمیته ملی زنان برای کمپین حق رأی زنان در انتخابات اقدام می کند و در مارچ همان سال کارگران زن بافنده سوزنی با خواست ممنوع کردن کار برای کودکان و کسب حق رأی زنان درنیویورک تظاهرات می کنند. رویدادهای ۸ مارچ همان سال سبب گردید که در سال بعد یعنی سال ۱۹۰۹ این روز بعنوان نخستین روز ملی زنان در آمریکا تثبیت شود.
این روز کم کم به روز مخالفت زنان کارگر با دولت و کارفرمایان سرمایه دار ، برای بهبود شرایط کار و کسب حقوق اجتماعی برای کل زنان در سراسر دنیای صنعتی ، تبدیل می گردد.
در کنگره ی بین المللی سوسیالیستها که در سال ۱۹۱۰ در کپنهاگ دانمارک برگزار گردید ، ” کلارا زتکین “(3) از حزب سوسیال دموکرات آلمان ۸ مارچ را بعنوان روز جهانی مبارزه زنان پیشنهاد می کند. کنگره این پیشنهاد را تصویب میکند. یک میلیون زن سوسیالیست و کارگر و دیگر اقشار اجتماعی همراه مردان خواهان حقوق سیاسی ـ اجتماعی برابر برای همه زنان و مردان شدند . آنها در ۸ مارچ سا ل ۱۹۱۱ در کشورهای آلمان ، دانمارک ، سویس و استرا لیا تظاهراتی بر پا می کنند . و با جشن و سخنرانی ، خواهان حق رأی ، حق کار و آموزش حرفه ای برای زنان شدند. در همین سال در روسیه و چین هم تظاهراتی به مناسبت ۸ مارچ بر گزار شد در مدتی کمتر از یک هفته از ۸ مارچ در آتش سوزی ” تریانکل” در شهر نیویورک به خاطر نبود دستگاههای امنیتی و بدی شرایط کار، ۱۴۹ زن کارگر جان باختند. همین موضوع باعث شد که تظاهرات ۸ مارچ سال بعد به طور وسیعی در سراسر دنیای پيشرفته برگزار شود و شرایط نا هنجارکاری مورد اعتراض قرار گیرد.
با شروع جنگ جهانی اول ، میلیونها مرد به جبهه ها گسیل شدند . زنان سوسیالیست در این سالها تظاهرات ۸ مارچ را بر علیه جنگ و کشتار و خرابی ناشی از آ ن برگزار کردند.
در ۸ مارچ ۱۹۱۷ در روسیه زنان علیه افزایش قیمت ها، تعطیلی کارخانجات و اخراج کارگران دست به تظاهرات زدند. این تظاهرات در رویداد انقلاب فبروری همان سال در روسیه تأثیر زیادی داشت.
در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم تا اوایل دهه ۶۰ روز جهانی زن جلوه چندانی نداشت . چون زنان توانسته بودند به مقدار زیادی از خواستهای خود دست یابند. با رشد جنبش زنان در دهه ۶۰ این روز هم بار دیگر اهمیت یافت. سال ۱۹۷۵ از طرف سازمان ملل متحد ، سال بین المللی زنان اعلام شد و دو سال بعدتر یعنی سال ۱۹۷۷ یونسکو ۸ مارچ را به عنوان روز جهانی زن، به رسمیت شناخت. از آن روز به بعد ، در چنین روزی مردان به زنان گل یا هدیه تقدیم می کنند و بدینوسیله از مبارزات انسانی زنان قدردانی می کنند.
.4. سخن آخر
خيلی ها به اين باورند که ميراث شوم نابرابری جنسيتی منشا در مالکيت خصوصی، تقسيم کاراجتماعی و تداوم ايدلوژيک آن در عرصه های گوناگون زندگی اجتماعی بشر داشته و ادامه آن در گرو منافع نيروی های مسلط و رابطه قدرت ميان نيرو های اجتماعی و طبقاتی می باشد. اين بنای نابرابری اجتماعی با آرايش و پيرايش ايديولوژی تبعيض و هنجار های اجتماعی، فرهنگی و مذهبی تداوم می يابد و آنچنان سنگگ می شود که طبيعی می نمايد. دربرابر اين هنجارها، سنن، باورهای اجتماعی، سياسی و فرهنگی ارزشها هماره مقاومت وجود داشته است. در غرب با مقاومت نيروهای اجتماعی زنان به پيروزی های زيادی دست يافته اند. اما سرمايه داری هماره با صورت های مختلف اين ازرشها به گونه های ديگر و قابل قبول تری برای سود بيشتر باز توليد نموده است. شما بدون کوچکترين زحمتی موقعيت درجه دوم بودن زن و دختر را در مدرن ترين کارتون ها و فلم های کودکان در هاليود مشاهده کنيد. اين ايده ها به ا شکال پيچيده تری توسط سيستم مسلط باز توليد می شوند. پاسخ به اين سوال ها دراين نهفته است نابودی کامل رژيم نابرابری در گروکدام نوع مبارزه است و چگونه می توانيم چنين دنيای بدون تبعيض را ممکن سازيم.
مقاومت دربرابر استثمار و بی عدالتی هماره وجود داشته است و 8 مارچ يک نمونه جهانی مقاومت دربرابر چنين تبعيض و بی عدالتی می باشد.دفاع از سنت ضد تبعيض و زن ستيزی دسته جمعی با اين تاريخ و مبارزات زنان و مردان پيوند دارد.
برای مبارزه با ارزش های فرهنگی که در کانون بی عدالتی خانواده توليد می شود و برای زن و مرد جايگاه متفاوت قايل می شود کار های ساختاری تر و فرا فردی تری انجام داده شود. درست است که تنها تجليل ازيک روز کافی نيست ولی يک روز اعلام همبستگی جهانی نشانه گرفتن امر نابرابری برای بشريت پيشرو و به خاطر جهان فارغ از تبعيض جنسيتی است.
در سالهای اخیر با توجه به شرایط نا بسامانی که برای زنان در سراسر جهان و بویژه برای زنان کارگر در کشورهایی با حکومت دینی ، ایجاد شده است، روز جهانی زن می رود تا همان جایگاه اولیه خود ، که دفاع از شرایط بهتر کاری و حقوق اجتماعی زنان می باشد را بدست آورد.
روزجهانی زن روز اعتراض بر عليه اپارتاييد جنسی و تداوم مبارزه عليه تبعيض ميان زن و مرد وکل جامعه است و تجليل از اين روز درکشور مثل افغانستان که دردام ارتجاع و تحجر گرفتار است وروزانه دها زن مورد تعرض و خشونت قرار می گيرند از اهميت اساسی برخور داراست.