صبح زود در پایان یک کوچهٔ خاکی در محلهٔ نورخدا در شهر مزارشریف، کرکرههای دکان کوچک خیاطی بالا زده میشود که روز گذشته با عجله بسته شده بود تا صاحب دکان، قبل از تاریکی هوا خود را به خانه و پای کامپیوتری برساند که آموزگار و باقی همکلاسیهایش زودتر از او در آنجا حاضر شدهاند.
نام صاحب این مغازهٔ کوچک خیاطی مهتاب است که ۲۷ سال سن دارد، پس از تجربهٔ دو دهه زندگی دشوار در مهاجرت و جنگ به اینجا رسیدهاست؛ در واقع زندگیاش را دو دورهٔ حضور « گروه تروریستی طالبان» در افغانستان تحت شعاع قرار دادهاست.
در دورهٔ اول طالبان، خانوادهاش به ایران پناهنده شدند و زندگی آنها با هزاران مشقت در آنجا سپری شد؛ از عدم دسترسی به امکانات زندگی تا نداشتن حق تعلیم و تحصیل. پدر مهتاب در یک فارم گاوداری کار مینمود و با درآمدش فامیل شش نفرهاش را حمایت میکرد. مهتاب دختر سوم خانواده تنها دختری بود که توانست در یک میکاب غیر انتفاعی درس بخواند و اما بهخاطر افغانستانی بودن، نتوانست آن را ادامه دهد.
«در مدرسههای ایران حق این را نداشتم که با خیال راحت درس بخوانم، مدتی درس میخواندم و مدتی ما را رخصت میکردند تا اینکه مادرم میرفت و به آنها التماس میکرد که مرا اجازه بدهند درس بخوانم.»
خانوادهٔ مهتاب هشت سال قبل وقتی از شرایط دشوار زندگی مهاجری در آنجا به تنگ آمده بودند، به افغانستان برگشتند، اما چهار سال نگذشته بود که طالبان دوباره سلطهٔ افغانستان را بهدست گرفتند. مهتاب تنها توانسته بود درسهای مکتباش را در یکی از مکاتب دخترانه در غرب کابل تمام کند.
او گفت: «بسیار تلاش کرده بودم که مکتبام را تمام کنم، تنها دختری بودم که مانند سایر دوستانم به ازدواج و دیگر مسائل دخترانه و زنانه اهمیت نمیدادم. فقط به تحصیل فکر میکردم، اما یک شبه مانند هزاران زن دیگر آرزوهایم دفن شد.»
سلطهٔ طالبان رویاهای مهتاب که دوست داشت انجینیر شود را از او گرفت. خانوادهاش به شهر مزار شریف رفتند تا پدر و تنها برادر مهتاب بتواند در معدن ذغال سنگ کار کنند و مهتاب نیز برای ادامهٔ تحصیلاش تصمیم گرفت تا راه درآمدی پیدا کند. او در مزار شریف به کمک یک نهاد غیر دولتی برای ۶ ماه هنر خیاطی را آموخت و توانست یک دکان کوچک در کوچه پس کوچههای شهر مزارشریف بهراه بیندازد.
راهاندازی دکانی کوچک برای او خالی از درد سر نبود، مدتی بهدستور طالبان خیاطیهای زنانه و آرایشگاهها مسدود شدند، اما مهتاب کارش را به خانه برد و از آنجا سفارشهای مشتریانش را اجرا و تسلیم میکرد، اما اکنون مدتی است که دکانش را دوباره بازگشایی کردهاست.
«در خانه نیز مشغول کار بودم، اما کار در دکان راحتتر و سادهتر بود. مدتی که خیاطیهای زنانه را بسته بودند، دوباره امیدم را از دست داده بودم اما اکنون خوشحالم که دوباره به بازار برگشتم.»
مهتاب و سه تن از دوستانش، روزانه با طلوع آفتاب به دکان میآیند و در پایان یک روز پر مشغله هنگام غروب آفتاب، آنجا را ترک میکنند. «بیشتر اوقات بهخاطر سفارش زیاد مشتریان مجبور میشوم در هوای تاریک بیایم و در هوای تاریک به خانه برگردم. گاهی صبحها از ترس سگهای ولگرد در خیابان، برادرم را نیز با خود میآورم.»
در کنار مهتاب اکنون سه دختر دیگر نیز کار میکنند و روزانه ۴۰۰ تا ۵۰۰ افغانی درآمد دارند. مهتاب با پول خیاطیاش مشغول یادگیری زبان انگلیسی و کامپیوتر است و او همچنان ناامید نشده و همزمان بهدنبال فرصتهایی است که بتواند در خارج از کشور رویاهایش را دنبال کند.