نویسنده: گیسو ارزگانی
منیژه صدیقی یکی از زنان معترض و زندانی سابق طالبان که به اتهام آتش زدن عکس رهبر نامرئی طالبان و شرکت در اعتراضات مدنی بیشتر از شش ماه در زندان طالبان بود؛ پس از رهایی به پاکستان فرار کردهاست. او اکنون در معرض اخارج اجباری قرار دارد و برگشت او به افغانستان مرگبار خواهد بود. در این گزارش تجربهٔ منیژه از شکنجه، تحقیر و تعرض در زندان طالبان، واکنش جامعه، مهاجرت قاچاقی و سرنوشت نامعلوم او در اسلام آباد پاکستان را میخوانید.
منیزه صدیقی اصالتاً از گلبهار پروان است که در زمان جنگهای تنظیمی با خانوادهاش در کابل زندگی میکردند و برای فرار از جنگ به پروان بازگشتند و مکتب را تا صنف هشتم در پروان و سپس تا صنف دوازدهم در یکی از مکاتب شهر کابل به پایان رساندهاست. منیژه رویای حقوق و علوم سیاسی را در سر داشت، اما وقتی آزمون کانکور را سپری کرد؛ وارد دپارتمنت ریاضی علوم طبیعی در دانشگاه تعلیم وتربیهٔ کابل شد. پس از فراغت، او برای ادامهٔ تحصیل در بخش صحی وارد رشتهٔ قابلگی در یکی از انستیتوتهای شهر کابل گردید. وضعیت اقتصادی خانوادهاش ضعیف بود و توانایی پرداخت هزینهٔ تحصیل در بخش حقوق را نداشتند. او همزمان در یکی از نهادهای مدنی برای زنان و کودکان کار میکرد. او به روستاهای اطراف کابل میرفت و از وضعیت زنان روستا، خشونتهای خانوادگی، ازدواجهای اجباری و زیر سن دختران گزارش میداد.
آمدن طالبان بر افغانستان، کار، زندگی و رویاهای او را دگرگون کرد. دفاتر کاری او بسته شد و درسهای انستیوت نیز تعلیق و سپس ورود دختران منع گردید. با گذشت دو ماه، دروازهٔ انستیتوتها دوباره به روی دختران باز شد و منیژه توانست با سپری نمودن امتحان از رشتهٔ قابلگی فارغ شود. او پس از فراغت توانست در یکی از شفاخانههای خصوصی کار پیدا کند. آن زمان جنبشهای اعتراضی زنانه برای ایستادگی در برابر سیاستهای زنستیزانهٔ گروه تروریستی طالبان شکل میگرفت و منیژه نیز به یکی از این جنبشها پیوست.
او شبها در شفاخانه کار میکرد و روزانه در جنبشهای اعتراضی زنان فعالیت مینمود. او در چندین اعتراض خیابانی و گردهماییهای اعتراضی زنان حضور یافت. تصاویر و فیلمهای اعتراضات زنان پس از نشر در رسانهها، طالبان را به تحقیق و جستوجو وا داشته بود، آنها منیژه را نیز شناسایی کرده بودند.

وقتی مسئول شفاخانه متوجه فعالیتهای مدنی منیژه در جنبشهای زنانه شد، او را از کار اخراج کرد. منیژه میگوید: « رئیس شفاخانه به من گفت: اگر طالبان تو را در شفاخانهٔ ما شناسایی و دستگیر کند، ما بدنام میشویم. بهتر است دیگر اینجا نیایی.»
منیژه بعد از آن شش ماه در خانه بیکاربود و دوباره در شفاخانهٔ خصوصی دیگری کار پیدا کرد. کار کردن در محیط جدید هنوز برای او عادی نشده بود که روزی افرادی طالبان در حوالی مسجد پل خشتی در شهر کابل محاصرهاش کردند. افراد طالبان از او تذکرهاش را خواستند تا هویتاش را تثبیت کنند، اما منیژه تذکرهای نداشت و آنروز موفق شد از دست آنها فرار کند، بعد از آن روز کارش در شفاخانه را دوباره رها کرد.
روزهایی که خیمهٔ تحصن برای بهرسمیت شناسی آپارتاید جنسیتی در افغانستان از سوی زنان معترض در آلمان بر پا شده بود؛ خبر دستگیری ندا پروانی با پسر و همسرش، سپس دستگیری ژولیا پارسی و پسرش در رسانهها نشر گردید. منیژه تصمیم گرفت برای حفظ امنیت خود و خانوادهاش مدتی گروههای اعتراضی را ترک کند.
منیژه چگونه طعمه شد تا دستگیر شود؟
وقتی مدتی از شرکت در اعتراضات مدنی دور بود، تصمیم گرفت دوباره به اعتراضات برود. از طریق واتساپ با دختری به اسم تمنا مستمندی در ارتباط شد که او برایش گفته بود ساعت 2 بجهٔ بعدازظهر در شهر نو برنامهٔ اعتراضی دارند. روز ۱۷ میزان 1402 خورشیدی بود و منیژه خانهاش را در خیرخانهٔ شهر کابل ترک کرد تا به شهر نو برود. از طریق تلفن به تمنا زنگ زد، اما او پاسخ نداد و در پیام خانه برایش نوشت که او نیز در مسیر راه شهر نو است. به منیژه آدرس شرکتی را در شهر نو داد. وقتی منیژه وارد دهلیز شرکت شد، یک گروهی از افراد طالبان با لباس شخصی محاصرهاش کردند. در اولین فرصت تلفناش را گرفته و به دستانش ولچک زدند. منیژه گفت که برای دیدن تمنا آمدهاست و به کسی کاری ندارد، اما کسی به حرفش گوش نداد. خریطهٔ سیاهی بر سرش کشیدند و او را کشان کشان داخل موتر گذاشتند.
برای منیژه مشخص نبود که او را کجا میبرند. وقتی در جایی توقف کردند، منیژه حدث میزد که یک ساختمان سه منزله است و مبلهای کهنهای در دهلیزش چیده شده بود. منیژه را به یک اتاق کوچک بردند و از او خواستند که رمز تلفناش را بگوید، اما منیژه گفت: نمیتواند رمز تلفن را در اختیار آنها قرار دهد، زیرا عکسها و فیلمهای شخصی و خانوادگی در موبایلاش دارد.
حتی بعد از رهایی از زندان طالبان، برای منیژه مشخص نشد که طالبان از طریق دختری به اسم تمنا مستمندی او را دستگیر کردند و یا این دختر نیز اسیر طالبان بود و از سر اجبار به دستگیری منیژه با طالبان همکاری کردهاست و یا از طریق سایر زنان دستگیر شده، آدرسش را دریافته بودند. اما تمنا مستمندی از دوستان نزدیک ندا پروانی بود و به گمان منیژه او نیز ممکن است دستگیر و در ازای همکاری با طالبان رها شده باشد تا در دستگیری سایر زنان و دختران معترض با طالبان همکاری کند.
شکنجه، تعرض بر حریم خصوصی و اعتراف اجباری در ریاست 40 استخبارات
تحقیقات از منیژه در آن اتاق کوچک همراه با ضرب وشتم، شکنجه با شلاق، شوک برقی و قنداق تفنگ بود که از او میپرسیدند از خارجیها چهمقدار پول گرفتی؟ تلفن آیفونت کجاست؟ با یوناما چه وقت دیدار داشتی؟ آیا ریچارد بنت گزارشگر ویژهٔ سازمان ملل متحد در افغانستان را دیدهای یا نه؟
پنجههای دست منیژه را تا پیش یک تیغ بران میبردند و میگفتند: «اعتراف کن تا پایت قطع نشده.» آنها خانوادهٔ منیژه را نیز در «جرم» منیژه شریک میدانستند و او را تهدید میکردند که خانوادهاش را زندانی و سنگسار میکنند.
بعد از سپری شدن 16 روز در اتاق کوچک و فضای خفقان، آنها تلفنی به دست منیژه دادند تا با خانوادهاش تماس بگیرد و بگوید که در ریاست 40 استخبارات است. منیژه آن روز فهمید که در زندان استخبارات بهسر میبرد. بعد از آن تماس پدر، برادر و شوهر خواهر منیژه به ملاقاتش آمدند و تنها پنج دقیقه فرصت دیدار داشتند.
به منیژه در جریان تحقیق گفته شده بود که به جرم خود چون همکاری با جبههٔ مقاومت، آتش زدن عکس هیبتالله آخندزاده رهبر طالبان اعتراف کند آزاد میشود، در غیر آنصورت به یک سال زندان محکوم، سنگسار ویا کشته میشود.
منیژه که در وضعیت صحی مناسبی نبود از دسترسی به دارو و دکتر نیز منع شده بود. در اتاقی که نگهداری میشد، دوربین وصل بود و افراد استخبارات طالبان بهطور 24 ساعته متوجه او بودند. هنگام تبدیل لباس و حتی هنگام استفاده از تشناب حریم خصوصی در کار نبود و حالت برهنه و پوشیدهٔ او را تماشا میکردند.

زنان نگهبان در زندان استخبارات طالبان وحشتناکتر از جنگجویان طالبان بودند، آنها نیز در بدرفتاری خشنتر از طالبان بودند. منیژه میگوید: «وقتی به زنان زندانبان میگفتیم تشناب میرویم، اجازه نمیدادند. آنها نیز به ما میگفتند که چرا در برابر طالبان اعتراض کردی؟»
با گذشت یک ماه در اتاق انفرادی، او را به زیرزمین ریاست 40 استخبارات نزد سایر زنان زندانی منتقل کردند و بعد از یک ماه، مانند مجرمان از چهار پهلوی او عکس گرفتند و سپس وی را به زندان پلچرخی منتقل کردند.
زندان پلچرخی اعتراف اجباری در کنفرانس مطبوعاتی و معاملهٔ پول برای آزادی
منیژه در زندان پلچرخی همبند زنانی شد که به اتهام سرقت مسلحانه، قتل و فرار از منزل آنجا زندانی بودند. زنانی از خوست، پکتیا و شینوار جلال آباد که از سوی شوهرانشان مورد تجارت جنسی قرار میگرفتند، اما برای رهایی از این وضعیت شوهر را به قتل رسانده و به دست طالبان افتاده بودند. زنان و دخترانی که از کار بیکار شده بودند ویا از رفتن به مکتب بازمانده بودند و از طریق تلفن با کسانی آشنا شده و به نیت ازدواج از خانه فرار کرده بودند، اما به دست طالبان افتاده و همینطور زنان و دخترانی که به اتهام بیحجابی زندانی شده بودند که اغلب تاجیک و هزاره بودند.
منیژه در زندان پلچرخی شاهد وضعیت زنانی هم بودهاست که پس از تجاوز در زندان حامله شده بودند، اما برای مخفی نگه داشتن این زنان، آنها را به ولایات و جاهای دیگری منتقل میکردند و همینطور زنانی که از اثر شکنجههای روانی و جسمانی دچار اختلالات عصبی شده بودند و مدام به خودکشی اقدام میکردند و جنازههای آنان بیهیچ بازخواستی از زندان بیرون کشیده میشدند.
منیژه تجاوز و تعرض بر زنان زندانی در زندانهای طالبان را تأیید میکند و میگوید: در حال حاضر بهدلیل وضعیت نامناسب روانی، جسمانی و حساسیتهای اجتماعی نمیتواند در این مورد حرف بزند، اما یک روزی افشاگری خواهد کرد.
اتهاماتی چون آتش زدن عکس رهبر طالبان و همکاری با جبههٔ مقاومت، هیچ زمانی ثابت نشد. تنها عکسی از احمد مسعود و پرچمی از جبههٔ مقاومت ملی در تلفن منیژه، دلیل این اتهامات شده بود.
آب آلوده و غذای غیر صحی زندان وضعیت صحی منیژه را روز به روز بدتر کرده بود. طالبان خانوادهاش را خواستند و گفتند ضمانت بدهند که منیژه بعد از آزادی با طالبان کار میکند، در هیچ اعتراضی شرکت نکرده و در مورد زندانی شدنش با هیچ رسانهای صحبت نمیکند. خانواده ضمانت کردند و بعد از یک ماه سپری کردن حبس در پلچرخی قرار شد او را به محکمه ببرند.
در محکمهٔ اول که به تاریخ دوازدهم جدی 1402 برگزار شد، به خانوادهٔ منیژه اجازهٔ حضور داده نشد و هیچ وکیلی هم حضور نداشت. وکیل مدافعی که خانوادهٔ منیژه گرفته بودند را حتی اجازهٔ ورود به محکمه ندادند. اما برای آزادی او شرط همکاری با طالبان، سکوت در برابر رسانهها و ترک جنبشهای اعتراضی گذاشته بودند. در محکمهٔ دوم که بهتاریخ دوازدهم دلو 1402 برگزار شد، بر منیژه یک سال ونیم حکم زندان بریدند، قاضی که در محکمهٔ اول بود، تبدیل شده بود و قاضی دیگری این حکم را بر منیژه برید. مادر منیژه پس از شنیدن بیشتر از یک سال زندان در محکمه اعتراض کرد و قاضی محکمه دستور داد که خانوادهٔ منیژه را نیز در جرم وی شریک دانسته و دستگیر کنند. مادر منیژه پس از شنیدن این خبر بیهوش شد. منیژه نیز اعتراض کرد و با صدای بلندی داد و فریاد میزد که به کدام جرم این حکم را برایش بریدهاند، اما او را لتوکوب کردند. امضا و شصت او را گرفتند تا اعتراض در پروندهاش را به محکمهٔ استیناف بفرستند و او را دوباره به پلچرخی بردند.
در محکمهٔ سوم بهتاریخ چهاردهم حمل 1403 در محکمهٔ استیناف برگزار شد. پدر منیژه باید وکیل دخترش میشد و حکم زندان را میپذیرفت و همینطور منیژه. بعد از پذیرش حکم زندان و سپس اعتراف اجباری در کنفرانس و معاملهٔ پول او به قید ضمانت آزاد گردید.
برای اعتراف اجباری او را در یک کنفرانس مطبوعاتی آوردند تا در برابر دوربین رسانهها اعتراف کند و در تاریخ 16 حمل 1403 منیژه در یک کنفرانس مطبوعاتی با صورتی پوشیده با ماسک آبی و روسری سیاه حاضر شد و کلماتی را بهکار برد که قبلاً در زندان به او دیکته شده بود و قبل از کنفرانس، فیلمی از اعتراف او را مثلاً به ملا هیبت الله در قندهار فرستادند.
او در این کنفرانس گفت: «من در زندان شکنجه نشدم، وضعیت صحیام خوب است و همیشه برایم رسیدگی صورت گرفته و غذایم هم خوب است.»
حبیب الله بدر معاون ادارهٔ تنظیم امور زندانها نیز به رسانهها گفت که در زندان با زنان بدرفتاری و شکنجه نمیشود. او گفت: «این را رد میکنم که در زندانها شکنجه وجود دارد. این را کسی ثابت هم نمیتواند.»
حق با حبیب الله بدر بود. وقتی هیچ نهاد مستقل و حقوق بشری در زندانهای زنان دسترسی ندارد و زندانیان اجازهٔ ملاقات با خانواده و دسترسی به وکیل مدافع ندارند، چگونه ثابت شود که زندانی در چه وضعیتی بهسر میبرد؟
در جریان کنفرانس به هیچ خبرنگاری اجازهٔ پرسش داده نشد. بعد از پایان کنفرانس، تنها معامله باقی مانده بود که او را آزاد کنند. خانوادهٔ منیژه با فروش خانه و اموالشان پنج هزار دالر آمریکایی تهیه کردند و به طالبان دادند تا آزادیاش را معامله کنند. اما شروط چون سکوت در برابر رسانهها، همکاری با طالبان و ترک جنبشهای زنانه سر جایش بود. سرانجام پس از سپری کردن شش ونیم ماه در زندان و سه روز بعد از اعتراف اجباری در یک کنفرانس خبری، منیژه از بند رها شد و به خانوادهاش در خیرخانهٔ کابل پیوست.
منیژه تحت تأثیر داروهایی بود که در زندان به غذایش آلوده میکردند. احتمالاً داروهای روان گردان و مواد دیگری به اسم کافور. او میگوید: « شکمم پندیده بود. همینطور دستها و پاهایم. تمام استخوانهای بدنم درد میکرد. شب و روز خواب بودم.»
سردردهای مداوم از اثر لت وکوب به سر، زخم مثانه، ضعف بینایی چشم، نفس تنگی و سوزاک بیماریهایی بود که منیژه در زندان با آن درگیر بود.
دو هفته بعد از آزادی منیژه از زندان، استخبارات طالبان با برادر منیژه تماس گرفتند که منیژه با پدر، برادر و اشخاص ضمانت کننده باید به ریاست 40 استخبارات حاضر شوند، تماسی که بار دیگر کابوس زندان را در منیژه یادآوری میکرد.
مهاجرت قاچاقی به پاکستان و سرنوشت نامعلوم در اسلام آباد
منیژه میگوید: «دیگر تحمل شکنجه وبازجویی زندان را نداشتم. بعد از آن تماس، تلفنهای پدر و برادرم را خاموش کردم. تلفن خودم هنوز نزد استخبارات طالبان بود و شب هنگام کابل را ترک کردیم.»
تمام اعضای خانواده شب هنگام راهی ولایت هم مرزی پاکستان شدند. پس از رسیدن دنبال قاچاقچی انسان بودند که آنان را به پاکستان برسانند. دو شبانه روز داخل یک کانتینر مخفی شدند و سپس راهی روستایی اطراف این ولایت شدند.
« پنج شبانه روز را زیر خیمه گاهی در بیابان و گاهی حتی در مرغانچه سپری کردیم تا به بلوچستان رسیدیم و از آنجا به اسلامآباد رفتیم.»
منیژه که بدون حمایت سازمانهای حقوق بشری خود را به پاکستان رسانیده، اکنون در وضعیت بد اقتصادی قرار دارد و مهمتر از آن، هیچ نوع اسناد قانونی ندارد که در پاکستان بماند و احتمال اخراج اجباری او به افغانستان وجود دارد. درخواست پناهندگی منیژه و خانوادهاش تاکنون از سوی هیچ کشوری پذیرفته نشدهاست. اخراج او به افغانستان برای او و خانوادهاش مرگبار خواهد بود. او اکنون با بیماریهای زیادی دست و پنجه نرم میکند و توان معالجه در پاکستان را ندارد. منیژه درگیر بیماریهای زیادی از جمله ضعف در بینایی و حسیاست چشم، زخم مثانه، نفس تنگی، پوکی استخوان و ضعف بدن و سردردهای مداوم است، اما همچنان در گردهمایی اعتراضی علیه سیاستهای زنستیزانهٔ طالبان، صدای خشم و نفرت از طالبان را صدا میزند. او عدالت میخواهد و معتقد است که رژیم تروریستی طالبان باید نابود شود و زنان افغانستان به حقوق بنیادی خود دست یابند.


