مریم درانی، زنی که در مهاجرت زاده شد، در نوجوانی به افغانستان برگشت و به سیاست پرداخت، اما پس از 17 سال پیکار سیاسی و مبارزات مدنی بازهم مهاجر شد و اکنون برای بازگشت مجدد به افغانستان روزشماری میکند.
بیبی صفیه و محمدعیسا درانی، به خاطر ناامنی و بیثباتی افغانستان مجبور شدند زادگاه، خانه و همه دارایی شان را جا بگذارند و برای نجات جان و تغییر سرنوشت فرزندان شان راه مهاجرت در پیش بگیرند. هفتمین فرزندشان در ایران به دنیا آمد و نامش را مریم گذاشتند.
پس از سقوط طالبان، سیل مهاجران از مرزها به داخل کشور سرازیر میشدند، سال 1382 خورشیدی بود. مریم 18 ساله شده بود که خانوادهی او نیز به افغانستان برگشت. مریم در مکتب عینو نمبر2 شهر قندهار مصروف تدریس شد. یکونیم سال معلم بود تا اینکه گردانندگی یک برنامه فرهنگی پای او را از مکتب به سیاست کشید. مریم میگوید: «رییس معارف قندهار گردانندگیام را تماشا کرده بود، بعد از پدرم پرسیده بود که چرا دخترت را وارد سیاست نمیکنی؟»
سال 2004 میلادی، نخستین دورهی انتخابات شوراهای ولایتی برگزار میشد، مهلت ثبتنام کاندیداها تمام شده بود، ولی برای تکمیل پروسه دو روز دیگر تمدید شد، در آخرین دقایق مریم به کمیسیون انتخابات رفت و فورم کاندیداتوری را پور کرد.ولی سخنرانی او در پیکار انتخاباتی و چاپ کردن عکسش روی بروشورهای تبلیغاتی درد سر کلانی بود؛ چون «مردم قندهار خوش نداشتند عکس یک زن را روی پوسترهای انتخاباتی ببینند.»
با آنهم او با 2500 رأی به شورای ولایتی قندهار راه یافت. به گفتهی خودش اکثریت مطلق آرای او، از عودتکنندگان بود، چون آنها در کشورهای همسایه با روند انتخابات و کاندیداتوری زنان آشنا بودند، اما باشندگان قدیم قندهار حضور زن در سیاست را برنمیتابیدند.
خانم درانی پس از پنج سال وکالت بار دیگر در سال 2009 با رأی مردم وارد شورای ولایتی شد، اما دو دوره وکالت در شورای ولایتی کار سادهای نبود. چون جامعه برای نپذیرفتن مریم چهار دلیل میتراشیدند: «زن بودن، جوان بودن، مجرد بودن و تجربهی مهاجرت؛ همهی اینها نقطهی ضعف پنداشته میشد.»
کاندیدا شدن مریم و تلاش دیگر زنان برای ورود به سیاست و کارهای اداری در قندهار داشت به یک مسأله جدی و تفاوت فکری میان عودتکنندگان و باشندگان قدیمی قندهار مبدل میشد. ولی او با حمایت خانوادهاش از خموپیچ این مسیر با اطمینان گذر کرد. در افغانستان هرگاه دختری در معرض قضاوت مردم قرار میگیرد کل خانواده انگشت شان را به طرف مادر نشانه میرود، ولی مریم در خانوادهای زاده شده بود که مادر «تصمیمگیرنده» بود. مریم روزهایی را به یاد میآورد که مادرش زنان دیگر را تشویق میکرد که «بگذارید دختران تان درس بخوانند و مثل مریم کار کنند.»

ولی فعالیت سیاسی یک زن جوان در زادگاه گروه تروریستی طالبان کار راحتی نبود. خانم درانی میگوید روزی در دفتر شورا، روی یک پروندهی حقوقی روستانشینان کار میکردیم، وقتی من ابراز نظر کردم، مردی از مجلس صدا زد «تو افغان هستی؟ فکر نمیکردم یک زن افغان با مردها بنشیند و کار کند.»
مردم به پدر مریم طعنه میزدند که چرا دخترش را اجازه داده وارد سیاست شود. وقتی یک متولی مسجد به مریم گفت «نمیدانم پدرت چطور تو را مانده که بین مردان کار کنی؟» مریم میدهد: «احترامتان محفوظ ولی پدرم به خاطر تغییر همین طرز فکر شما مرا اجازه داده است.»
اما کار کردن با مردان واقعاً راحت نبود. فقط مردم روستا نبودند، بلکه مردان عضو شورای ولایتی قندهار هم ظرفیت شنیدن نظر یک زن در شورا را نداشتند. روزی که اعضای شورا روی یک پروندهی طلاق بحث میکردند، مریم خواست در این دعوا از زن دفاع کند، یکی از مردان عضو شورا صدا زد: «مریم تو خرد استی، گپ نزن! از مملکت کفر آمدی…» آن روزها مریم دانشجوی دورهی کارشناسی حقوق در دانشگاه پیام نور بود.
خانم درانی از همکارانش در شورای ولایتی خاطرات عجیبی دارد. میگوید: روی پروندهای بحث میکردیم که یک زن خواهان حق میراث شده بود، وقتی مریم از دعوای آن زن دفاع کرد، یکی از مردان عضو شورا گفت: «اگر خواهر من میراث بطلبد تفنگ را به سرش مانده به سرش شلیک میکنم.» وقتی مریم پرسید چرا؟ تو خواهرت را به خاطر مطالبه حق میراث میکشی؟ او گفت: «بلی، در فرهنگ ما دختر حق ندارد میراث مطالبه کند!»
کارمندان دولت نیز هر سنگ دم دستی را پیش پای زنان میانداختند. معمولاً مردان عضو شورای ولایتی و دیگر مقامات تا دفتر والی با موتر میرفتند، ولی مریم مجبور بود از ورودی صحن ولایت پیاده شود و مثل مراجعان عام کل بازرسیها را سپری کند تا به ولایت برسد.
همین برخوردهای جامعه بود که مریم فکر کرد تنها عضویت زنان در شورای ولایتی ره به جایی نمیبرد. او وارد مبارزات مدنی و فعالیتهای توانمندسازی زنان شد. نخستین اقدام او ایجاد موسسه خدیجه کبرا در سال 2004 بود. این موسسه برای استقلال اقتصادی زنان مهارتهای آرایشگری، گلسازی، قالیبافی، خیاطی و دیگر صنایع دستی را آموزش میداد.
در سال 2011 «رادیو زن» را به عنوان نخستین رسانهی ویژهی زنان در قندهار ایجاد کرد. مریم میگوید تا آن زمان پلتفرم واحدی وجود نداشت که «زنان و مردان بدون واسطه باهم حرف بزنند.»
تهیه بودجه رادیو کار سادهای نبود، او برای تهیه امکانات ایستگاه رادیو شش ماه دوید، اما هنگام کسب جواز، یکی از مسؤولان وزارت عدلیه با تعجب از او پرسید: «در قندهار به نام زن رادیو ایجاد میکنی؟»
وقتی رادیو زن به نشرات آغاز کرد، مردم با اکراه و تعجب گوش میدادند، نهادهای تجارتی به مسؤولان بازاریابی رادیو زن میگفتند: «برای ما شرم است که تبلیغ خود را به رادیوی زنانه بدهیم.» اما رادیو زن به نشرات خود ادامه داد و چند سال بعد صدای این رادیو به ولایتهای هلمند، زابل و ارزگان نیز رسید.

برنامههای این رادیو متمرکز بر امور زنان بود و در روند تغییرات اجتماعی-فرهنگی موثر بود. در سال 2015 که چهار سال از نشرات رادیو زن میگذشت، مردی به رادیو زنگ زد و از گردانندگان و مهمان برنامه مشوره خواست که «دخترم نامزاد شده، رهنمایی کنید چطور طلاقش را بگیریم.» به گفتهی خانم درانی، طلاق یک زن در جنوب کشور تابو بود، چه رسد به کشاندن این مسأله به رسانهها، اما صدها زن و دختر جوان قندهاری به مبارزات مدنی و فرهنگی روی آورده بودند؛ فعالیتهای شان پاسخ داده بود و فضای جامعه داشت بازتر میشد.
یکی دیگر از فعالیتهای مریم درانی، ایجاد ورزشگاه مخصوص زنان بود. او در سال 2019 ورزشگاهی را در ناحیه اول شهر قندهار ایجاد کرد که روزانه حدود چهل زن با پوشش محلی در آن ورزش میکردند.
این یکی «کار پر مخاطرهای بود» و مریم خیلی طعنه و توهین شنید. آن سالها دیگر مادرش فوت شده بود، سن پدرش بالا رفته بود و حوصلهاش کمتر شده بود، خلاف تمام سالهایی که پدرش جلو حرف و قضاوت مردم میایستاد و حتا پسرانش را اجازه نمیداد در مورد زندگی و کارهای مریم قضاوت کند، در این مورد اما پدرش گفت: «دخترم کلب ره بسته کن، من برداشت گپهای مردم را ندارم.» مریم که تا آن زمان دستکم چند میدان مبارزه با سنت فرهنگی و قضاوتهای مردمی را برده بود و از دو حمله انتحاری در سال 2009 جان سالم به در برده بود، از پدرش پرسید: «بار اول است که مردم گپ میزنند؟ قبلاً که شک نداشتید» پدرش گفت حالا هم شک ندارم، مریم گفت: «پس به فکر حرف مردم نشو!»
مریم درانی به پاس خدماتش در سال 2012 در جمع 100 زن اثرگذار مجله تایم قرار گرفت و جایزهی بینالمللی زنان شجاع را دریافت کرد. در سال 2014، آن روزها که رادیو زن در قندهار زنان زیادی را به حرف زدن در مورد خودشان واداشته بود، جایزهی «آزادی بیان میدلبرگ» را گرفت. یک سال بعد جایزهی جهانی «نسل صلح» را از UNDP و جایزهی «صلح سیمرغ» را از بنیاد آرمان شهر دریافت کرد و در سال 2016 با جایزهی داخلی به نام «امید» تقدیر شد.
خانم درانی در بهار 1400، زمانی که مذاکرات صلح میان امریکا-دولت افغانستان-گروه طالبان در دوحه جریان داشت، به نیمرخ گفته بود: «حتا اگر جناحهای داخلی و همکاران بینالمللی زنان افغانستان را نادیده بگیرند، زنان در حاشیه نمینشینند.» اکنون وقتی از پیامد آن پروسه صلح و سقوط نظام جمهوری پرسیدم، آه بلندی کشید و گفت: «در روند صلح به زنان خیانت خیلی بزرگی شد!»
خانم درانی میگوید زنان تلاش کردند که صدایشان را به همه جناحهای دخیل در پروسه صلح به ویژه جامعه جهانی و دولت افغانستان برسانند، «ولی هیچکسی به حقوق زنان تعهد نداشت.»
حالا بازهم بر سخنان دو سال قبلش تأکید دارد که اگرچه زنان را به حاشیه راندهاند، ولی زنان در حاشیه نمینشینند و «پس از آمدن طالبان، این زنان هستند که برای دموکراسی و ارزشهای حقوق بشری مبارزه میکنند.»
او باورمند است که «مسایل زنان افغانستان، مسألهی زن در کل جهان را به چالش کشیده و این پرسش را مطرح کرده که فعالیتها در مورد زنان چقدر حقیقی است؟» چون در افغانستان «زنان را مهرهی زدوبند سیاسی ساختند. همگی میگفتند که برای زنان کار میکنند، اما ادعاهای شان دروغ است، کل دستآوردها نتیجهی تلاش، مبارزه و قربانی خود زنان بود.»
اکنون مریم در ایالات متحدهی امریکا زندگی میکند. به نظر او مهاجرت آسان نیست. یک چیزی را از دست داده تا چیزی را به دست بیاورد. کشورش، برنامهها و فرصتهایش را از دست داده تا امنیت جانی داشته باشد. اینروزها دغدغههای زندگی نو و دغدغههای زندگی گذشته را یکجا به دوش میکشد و مجبور است باز از صفر شروع کند. اما او مصمم به نظر میرسد، چون به گفتهی خودش، کسی است که در مهاجرت به دنیا آمده و این سومین بار است که از صفر شروع میکند.این روزها به برگشت به افغانستان، به نشرات دوبارهی صدای زنان در قندهار فکر میکند، اما طالبان پس از سلطه بر کشور دو انتخاب پیش روی او گذاشتند؛ سانسور یا خاموشی؟ او ترجیح داد وقتی رادیو به جای حقوق و آزادی زنان، از کشاورزی و دامداری بگوید، بسته باشد بهتر است.
او در مورد آیندهی سیاسی افغانستان محتاط است. میگوید: «طالبان تغییر نکرده و خودمختار نیستند، اما با جنگ مخالفم، هرگز طرفدار استفاده از سلاح نیستم. من به مذاکره باور دارم. مذاکرهی مشروط به تأمین عدالت اجتماعی و ایجاد یک نظم فراگیر که در آن حقوق همهی شهروندان تأمین شده باشد.»