گفتوگوی هفتهنامه نیمرخ با معز غوری، دانش آموختهی روزنامهنگاری تحقیقی، نویسنده، پژوهشگر و فعال سیاسی.
آقای غوری تا به حال در چه عرصههای فعالیت کرده اید و از تجارب تان بگویید.
امیدوارم که نیمرخ تمامرخ عرض اندام کند. وضعیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در جامعه و کشور، ایجاب میکند که باید تمامرخ، برای تغییر مبارزه کرد. من نیز مانند خیلیهای دیگر در عرصهی کارهای مبارزاتی که انجام دادهام شاهد فراز و نشیبهای بودهام. با داشتن سابقهی کار و تحصیل در روزنامهنگاری تحقیقی، مشغول فعالیتهای نویسندگی، پژوهشی و مدیریت مرکز مطالعات استراتژیک خوراسان بزرگ، به تولید فکر و اندیشه هستم. با گروه فکری همکارم که در پی تغییر است و میخواهد با نفوذ در افکار عمومی، تحولات مهمیرا در سطح و عمق زندگی انسانهای سرزمینم، به وجود بیاورند
باری شما گفته بودید که نیروهای خدا و عقل به اندازهی برابر در وجود همهی انسانها وجود دارند و بعد تعریفی از واژگان. بدیل سازیهایی برای واژگان انجام داده بودید، مانند توان پویایی به جای توانمند سازی. از به کار بردن واژگانی که استفاده میکنید و بدیل سازی برای واژگان، دقیقن دنبال چه چیزی هستید در این مورد؟
تغییرآوری و تحول آفرینی در تمام عرصههای زندگی، اهداف اساسی مبارزات مارا تشکیل میدهند. پندار، کردار و گفتار، بنیادهای زندگی فردی و اجتماعی انسانها هستند. چنانچه خواستهایم به پندار و کردار آدمها تغییر بیاوریم، باید به گفتار آدمها هم تغییر ایجاد کنیم تا مفاهیم واژگان و ارزشهای معنایی، حفظ و پاسداشته شوند. وجود فساد و فحشا در گفتار آدمها، باعث میشود که پندار و کردار آدمها به فساد و فحشا کشیده شوند. فساد و فحشا این است که ضد ارزشها، جای ارزشها را بگیرند. و مفاهیم واژگان به ضد خودش، تغییر داده شوند.
گفتارهایی که با آنها فساد و فحشا به نمایش گذاشته میشوند باید بر طرف شوند. فساد و فحشا تنها به اعمال خلاف زنان تعلق نمیگیرند مردها هر وقت در هر سطح، به فساد و فحشا مبادرت میورزند. فساد و فحشا باید از همهی عرصههای زندگی بر طرف شوند. به کار بردن واژههای مانند «هویت زبان» به جای «هویت قوم» و«هویت قوم» به جای «هویت سرزمین» انواع آشکاری از وجود فساد و فحشا در پندار، کردار، گفتار و نوشتارند.
بسیار شرمآور است که در سخنرانیهای رسمی شخصی از جایگاه ریاست جمهوری با تکرار، واژهی «عمده» به جای واژهی «مهم» به خورد مخاطبان داده میشوند و هیچکسی هم به روی خود نمیآورد. این یعنی اوجِ وجودِ فساد و فحشا در ادبیات گفتاری و نوشتاری در سطوحِ رسمی.
همچنین بدیل سازی اصطلاح «توانمند سازی» به جای اصطلاح «توان پویایی» در متنهای تولیدی به اصطلاح استادان دانشگاه برای جیب و منصب، غم انگیزتر از قربانی کردن اعتبار بانوان با واژگان فساد و فحشا است.
چنانکه باور دارم نیروهای خدا وعقل در وجود همهی زنان و مردان به حیث انسانهای باهم برابر، به صورت برابر وجود دارند؛ با به فعلیت در آوردن و به جریان انداختن این نیروها، میتوان در همهی عرصههای زندگی تغییر و تحول آفرید.
در اصطلاح «توانمند سازی» نیستی و انکار است. یعنی از نو ساختن و از نیستی به وجود آوردن؛ که چنین کاری غیرممکن است. اما در اصطلاح «توان پویایی» سخن از هستی و وجود است. یا همان وجود نیروهای خدا وعقل به اندازهی برابر در وجود همهی آدمها. توان پویایی یعنی اینکه نیروهای خدا و عقل را در وجود آدمها به حرکت درآورد و به جریان انداخت، تا تغییر آورد و تحول آفرید.
بسیار مهم است که بدانیم نگریستن به پدیدههای هستی و مقولههای علمی با رویکردهای نقلی و تقلیدی، همان کار اسپگاری است. در این نوع نگاه، از تولید، تغییر و تحول خبری نیست، فقط در اطراف خود چرخید و سرگین کرد. تجربهی هفده سال فعالیت استادان دانشگاه و علمای علوم دینی، درستی ادعایم را به اثبات میرساند. تنها با تغییر آوردن و تحول آفریدن در پندار، کردار و گفتار آدمها، میتوان زندگی بهتری داشت و به رضایت از زندگی رسید. خدا و عقل تنها نیروهایی هستند که با آنها، میتوان زندگی کرد و زندگی بهتری را برای خود سامان داد تا به رضایت از زندگی رسید. قدرت واژگان یعنی اقتدار جهانی. قدرت واژگان یعنی درستی و صداقت در گفتار. با درستی و صداقت در گفتار میتوان بدون دروغ، گمراهی، فریب، فساد و فحشا زندگی کرد.
درگفتههای دیگری یادآور شده اید که امروز همه روی خود مشکل میپیچند و هیچوقت روی راه حلها تمرکز نمیکنند. از دید شما در شرایط فعلی و نا بسامانیهایی که سد راه فعالیت زنان وجود دارند، چه راه حلهایی میتواند وجود داشته باشد؟
فلسفهی وجود نیروهای خدا وعقل به صورت برابر در وجود آدمها و ماهیت وجودیی رسانهها و فعالیتهای رسانهیی در این است و برای این است که علت را از معلول، دلیل را از مدلول تفکیک و پشت واقعیتها را آشکار بسازیم. متاسفانه رسانهها، دانشگاهها، استادان، علما، رهبران و خبرنگاران همه به واقعه گرایی متمرکز اند و به دلیلها، علتها و حقیقتهایی که در پشت واقعیتها قرار دارند، توجه ندارند.
واقعیت این است که خورشید از مشرق طلوع و به مغرب، غروب میکند. حقیقت این است که از گردش زمین به دور خورشید، طلوع و غروب به وقوع میپیوندند. بنابراین؛ توصیف، تبیین و تجویز مدلول به جای دلیل، معلول به جای علت و واقعیت به جای حقیقت بر خلاف خلقت، انسانیت، عدالت و علمیت است. واقعیتها ابزارها و نشانههایی برای شناخت حقیقت اند. با تجزیه و ترکیب واقعیتها میتوان حقیقت و اهداف پشت واقعیتهارا شناخت. با شناختِ حقیقت، میتوان برای زندگی تصمیم گرفت و برنامه ریخت.
شما به چه دلیل دست به خلق نظریهی هدفگرایی زدید؟
تقصیر فکری برای تغییر بود. راستش بدون هدف نمیتوان زندگی کرد. نظریهی هدفگرایی، منظومهیی را ترسیم کرده است که در آن هستی یعنی خلقت، علم، دین، سیاست و حکومت همه برای زندگی و ابزارهایی برای زنده ماندن، زندگی بهتر داشتن و رسیدن به رضایت از زندگی هستند. رضایت از زندگی همان است که در ادبیات دینی از آن، سعادت تعبیر شده است که با آزادی و بلند مرتبهگی روح ممکن میشود.
با نگاهی به منظومهی هدفگرایی و تحلیل آن به این نتیجه میرسیم که هستی و خلقت برای این است که هستیم و باید وجود داشته باشیم. علم؛ ابزارها، آگاهیها و تواناییهارا نشان میدهد که زندگی بهتری داشته باشیم و برای رسیدن به رضایت از زندگی مبارزه کنیم. دین؛ برنامهیی است که با عمل کردن به آن میتوان به زندگی بهتر (رضایت از زندگی و سعادت) رسید. سیاست برای این است که همهی نیروها در جهت تامین منافع به خاطر رسیدن به زندگی بهتر و رضایت از زندگی، مدیریت شوند. و حکومت به خاطر این است که امکانات، ابزارها و امتیازها در جهت تامین منافع، زندگی بهتر و رضایت از زندگی برای شهروندان، مدیریت شوند.
هدفگرایی برای این است که به ادامهی نزاع میان واقعگرایان و آرمانگرایان خاتمه دهیم و نیروهای خدا و عقل را در جهت رسیدن به زندگی بهتر و رضایت از زندگی، مدیریت کنیم
اگراز فعالیت زنان بگویید. به نظر شما فعالیتهای زنان در قالب انجوها و نشریهها، تا چه اندازه به نظریهی هدفگرایی نزدیک اند؟
اراده برای مبارزه در جهت رفع مشکلات و نا بسامانیها از زندگی زنان، گام آغازین و مهم است. اما برای به ثمر رساندن مبارزه باید راههای درست را برگزید و از رفتن به راههای تقلیدی و نا کارآمد پرهیز کرد. حال و احوال حاکم بر جامعه و کشورما، با حال و احوال جاری در جوامعِ کشورهای غربی و حتا جوامع کشورهای شرقی همجوار ما، متفاوت است. حداقل جوامع غربی و شرقی همجوار ما، از نظامهای اجتماعی و حکومتهای ملی برخوردارند و میتوانند که به مبارزات مدنی و اصلاح گرایانه اکتفا کنند. اما در جامعه و کشورما باید درتمام عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، از بنیاد دیگرگونی به وجود اید.
این دیگرگونی تنها با فعالیتهای مدنی، انجو و نشریه ممکن نیست. حاکمان تمامیتخواه برای حفظ وضعیت موجود، کشتارها و خون ریزیهایی در حد یک انقلاب خونین را هر از گاهی سازماندهی میکنند. در چنین حال و احوالی با دیدگاههای فمینیستی و تقلیدی زن سالاری غربی، وضعیت مرد سالاریی ناشی از تعصب قبیلهیی و تحجر مذهبی حاکم، جدایی زن و مرد، و انقطاع روابط بین این دو هستهی جامعهی انسانی نمیتوان به حیثیت و کرامت رسید. زیرا در هیج کدام این رویکردهای سه گانه، راهحلی برای مشکلات زنان وجود ندارد. راه چهارم و درست این است که با بهره گیری از نیروهای خدا وعقل، میان زن و مرد روابط عادلآنه بر قرار شود. در چارچوب قاعدهی عدالت، تقسیم وظایف و انجام مسوولیت صورت گیرد.