نویسنده: زکیه شفائی
بشر، آنگونه که معلم اول، ارسطو گفت: “حیوان ناطق” است؛ نه تنها به این معنا که سخن میگوید، بل به این معنا که تعقل میکند و روایت میسازد. روایتگری، بنیاد تمدن است؛ سازندهٔ تاریخ، جنگها و صلحها، و حافظهٔ جمعی انسانهاست؛ همان خود تاریخ است تا آینهٔ عبرتشان باشد. اما آنچه تاکنون به نام تاریخ و فرهنگ به ما رسیده، همان روایت فاتحان و قدرتمندان است؛ آنانی که قدرت و فرصت آن را داشتند تا صدای خود را رسا و جاودانه کنند. والتر بنیامین، فیلسوف انتقادی که خود در دوران وحشت نازیها زیست میکرد و سرانجام قربانی همان خشونت نظاممند هم شد. در “تزهایی دربارهٔ مفهوم تاریخ” هشدار میدهد که تاریخ رسمی، روایت پیروزمندان است و صدای شکستخوردگان و فرودستان را به حاشیه میراند و خاموش میکند. او از ما میخواهد تاریخ را از پایین بنگریم، از چشم فرودستان و ستمدیدگان، زیرا حقیقت اغلب در سکوت آنان پنهان است. فرودستان همانهایی هستند که اقلیت خوانده و به حاشیه رانده میشوند. بزرگترین گروههای حاشیهنشین و فرودست در تاریخ و بهخصوص تاریخ افغانستان، زنان بودهاند.
تاریخِ زنان افغانستان: روایتی که در صدای بم و بلند مردانه غالباً گم است.
در افغانستان امروز، زنان از عرصهٔ عمومی و فضای اجتماعی رانده شده و روایت رسمی در حال تبدیل شدن به تکصدایی مردانه است. رسانههای سرکوبشدهٔ داخل کشور، خبرنگاران زن تبعید شده یا زندانی و سانسور سیستماتیک، همگی در خدمت یک روایت واحدند؛ روایتی که زنان را نادیده میگیرد و آنان را دور از چشم جامعه میخواهند. اما آیا چنین تاریخی میتواند واقعی باشد؟ بنیامین پاسخ میدهد: “تاریخِ فاتحان، تاریخِ دروغین است”، زیرا نیمی از حقیقت که همان صدای ستمدیدگان و فرودستان است، در آن گم شدهاست.
این روزها گاهی میبینیم زیاد پرسش میشود که چرا تکثر رسانههای زنان در تبعید افغانستان باید باشد و چرا لازم است تا اینقدر به روایتهای زنان پرداخته شود. پاسخ اول میتواند گریز از آنچه که والتر بنیامین به عنوان “خشونت فراموشی” یاد میکند، باشد. زنان افغانستان هر کدام نظر به تعلقات متفاوت و گوناگونی چون مذهب، قومیت، شهری و روستایی بودن، دارا و نادار بودن، دارای معلولیت بودن و … در لایههای مختلف و متفاوتی از قوانین و دستورهای حاکمان متأثر میشوند. پس روایتها هم گوناگون است. اگر نشود روایتها را از دید زنان گروههای مختلف بیان و ثبت کرد، آیندگان تنها نسخهٔ تحریفشدهٔ حاکمان را خواهند خواند و آن روایتی خواهد بود که در آن زنان نامرئیاند، گویی هرگز وجود نداشتهاند. اینجاست که “خشونتِ فراموشی” اعمال میشود و نوعی نابودی نمادین شکل میگیرد. نابودی نمادین همواره مقدمهٔ نابودی فیزیکی است.
چرا روایت زنان ضرورت دارد؟
۱. تاریخ از پایین: بازخوانی بنیامینی
بنیامین معتقد بود تاریخ واقعی را باید در خردهروایتهای گمشده جست؛ چرا که حقیقت در آه بیصدای کارگران، در خاطرات بازماندگان جنگ، در زمزمههای زنانِ به حاشیه رانده شده پنهان شدهاست. روایت زنان افغانستانی، تنها شرح رنج نیست؛ “ سند مبارزه، امید و مقاومت” است تا بار دیگر بانوی اولی از آن سوی جهان نتواند فرافکنی کند که نیروهای کشور و همپیمانانش برای آزادسازی این زنان آمده بودند.
وقتی دختری در کابل با گوشی تلفن با وجود خطر زندان و شکنجه از ممنوعیت تحصیل مینویسد، یا زنی در بامیان خاطرات روزانهاش را مینگارد، آنها نه تنها برای سرنوشت شخص خود، بلکه برای تاریخ میجنگند.
۲. روایت به مثابه مقاومت
در جامعهای که زنان از فضای عمومی حذف شدهاند، هر نوشته، هر عکس پنهانی، هر شعر منتشر شده در شبکههای اجتماعی، رسانهها و نشریات زنانه، “عملی سیاسی” است. بنیامین میگوید: “سندِ تمدن، در عین زمان، سندِ توحش است.” هر زنی در افغانستان که تجربهٔ زیستهٔ خود را در میان دستورها و قوانین محدودکننده و حذفکننده از جامعه روایت میکند، در واقع به افشای ستمی میپردازد که در پشت شعارهای “امنیت فردی خود زن” و “دین” پنهان شدهاست.
۳. ترسیم آیندهای کاملتر
همانگونه که جامعهٔ بدون زنان، کامل نیست. تاریخ بدون صدای زنان، نیز ناقص است. چنانچه که بنیامین میگوید: “هیچ روایتی از گذشته نیست که خطری برای حال نداشته باشد.” امروز روایت زنان افغانستان باید نگاشته و ثبت شود تا آیندگان درک کنند که زنان افغانستان چگونه علیرغم اختناق و سرکوب در تحول و توسعهٔ سیاست و فرهنگ این سرزمین نقش داشتهاند. روایتگری، تحلیل و بررسی نیازها، درک محدودیتهاست و تلاشی برای چارهجوییها و راهحلها که شکوفایی نبوغ و خلاقیتها برای ترسیم و ساخت آیندهای کاملتر را در بر خواهد داشت. روایتگری نوری میافکند تا آیندهای بهتر را آرزو کرد، برای آن مبارزه کرد، استراتژی ساخت و آن را کاملتر بنا نهاد.
وظیفه ما: نجات روایتهای در خطر
بنیامین از “تاریخنگار ماتریالیست” سخن میگوید. از کسی که مثل غواص به اعماق تاریخ میرود تا تکههای گمشده را بازیابد. امروز که ما تاریخ آیندگان هستیم، این وظیفه بر دوش ماست که روایتهای زنان را حفظ کنیم و منتشر بسازیم، پیش از آنکه سانسور یا زمان آنها را محو کند. رسانههای مستقلی که صدای زنان را بدون فیلتر منتقل میکنند، تقویت کنیم تا این روایتها نه تنها بخشی از حافظهٔ جمعی مردم افغانستان شود؛ بلکه به حافظهٔ جهانی سپرده شود. زیرا ستم به زنان افغانستان، تنها تراژدی آنان نیست، بلکه “شکست بشریت” در آن اجماع جهانی است که قدرت را به همانهایی تسلیم و تقدیم کردند که روزی ادعا کرده بودند برای آزادی زنان افغانستان از دست آنان لشکر کشیدند.
پایان سخن: تاریخ را فاتحان نمیسازند.
بنیامین در تز نهم “فرشتهٔ تاریخ” را تصویر میکند که به گذشته خیره شده و میبیند چگونه فاجعهها روی هم انباشته میشوند. اما حال که ما تاریخ آیندگان هستیم نباید منفعل بمانیم. “ثبت روایت زنان افغانستان، تلاشی برای کمساختن عمق فاجعه است. تلاشی برای بازپسگیری تاریخ از دست فاتحان ستمگرند. آدمی، همه قصه است، روایت است. روایتگری مانعی است که نمیگذارد، تاریکی نور حقیقت را ببلعد.