زنگ مکتب زده شد، اما حدود نیمی از دانشآموزان افغانستان حق ندارند به مکتب بروند.
سوم حمل، «روز معارف» افغانستان است، اما گروه طالبان برای آغاز سال جدید تعلیمی، زنگ مکتب را دیروز(اول حمل) در لیسه امانی در شهر کابل به صدا درآورد؛ آنهم طی مراسمی که هیچ کارمند معارف یا آموزگار زن و یا دانشآموز دختر حضور نداشت.
548 روز قبل، کابینه سرپرست طالبان با فرمانی رفتن دختران در صنفهای ششم تا دوازدهم مکتب را منع کرد. نه تنها مکاتب، که کمکم دانشگاهها و دیگر آموزشگاهها نیز به روی دختران مسدود شد.
در روزهای قبل سازمان ملل متحد اعلام کرد که طالبان با منع کردن زنان از آموزش، نه تنها بر زنان که در حق کل افغانستان ستم میکنند چون نصف نیروی کشور را از سهم گرفتن در روند توسعه باز میدارند.
حالا، آموزگاران به عنوان نیروی محرک و بازوی اصلی جامعه برای رسیدن به توسعه، بر این باور اند که مسدود ماندن مکاتب به روی دختران از چندین جهت پیامد منفی و مخرب دارد؛ یکی بر زندگی شخصی و روند آموزش دختران و از بعد دیگر بر سرنوشت جمعی زنان و کلیت جامعه.
با نواخته شدن زنگ مکتب، قرار است آموزگاران مکاتب افغانستان در صنفهایی تدریس کنند که در آنجا دانشآموزان دختر حق ورود ندارند. برخی از آموزگاران در مورد آغاز دومین سال تعلیمی بدون حضور دختران در مکاتب، میگویند که با درک پیامدهای ناگوار محرومیت دختران از آموزش، آنها از لحاظ روانی و عاطفی به شدت آسیب دیده و انگیزهای برای رفتن به مکتب ندارند.
کریمه رستگار(نام مستعار)، 30 ساله، سرمعلم یکی از مکاتب دولتی در کابل است. او به نیمرخ گفت که ممنوعیت آموزش دختران از سوی طالبان «نه توجیه دینی دارد و نه وجه حقوقی، بلکه یک عمل سیاسی است.»
خانم رستگار به این باور است که تاوان این برخورد سیاسی با حق آموزش زنان را کل افغانستان خواهد پرداخت.
شکیبا(نام مستعار)، 24 ساله، آموزگاری است که پس از تعطیلی کلاسهای دختران بالاتر از صنف ششم اکنون خانهنشین شده است.
او به نیمرخ میگوید «بیتفاوتی مردم» نسبت به مسدود شدن مکاتب دخترانه و «باجدهی جامعه جهانی»، به طالبان فرصت و انگیزه داد تا صدور فرمان علیه زنان را به عنوان یک کارت برنده در «بازیهای کثیف سیاسی»شان انتخاب کنند.
او باورمند است که «اگرچه طالبان از لحاظ اعتقاد مذهبی با یکسری از حقوق و آزادیهای زنان مشکل دارند، اما اکنون حق و آزادی زن ابزاری برای پیشبرد اهداف سیاسی-نظامی این گروه شده است.»
او افزود که محرومیت دختران از مقاطع متوسطه و لیسه سرآغاز یک سلسله محدودیتهای شدید بر زندگی زنان بود که سپس بر همه بخشها تکثیر شد؛ «پای این فرمانها به دانشگاه، کورس، اماکن عمومی مثل ورزشگاه و تفریحگاه و حتا در درون خانهها و بدن زنان هم رسید تا چه بپوشند چه نپوشند، باردار شوند یا نشوند.»
کریمه رستگار نیز با او همنظر است و میگوید: «چون مردم و جامعه جهانی پس از صدور نخستین فرمانهای زنستیزانهی طالبان اقدام نکردند، اکنون جامعه جهانی هم کاری نمیتواند.»
معصومه جعفری، 30 ساله، در یکی از مکاتب خصوصی شهر کابل آموزگار است. او به نیمرخ میگوید: «دروازههای مکاتب باز شد، اما دردناک است که میبینم دانشآموزانم به جای صنفهای درسی، پشت چرخ خیاطی و دار قالی نشستهاند و یا مصروف سوزن و خامکدوزی شده و به جای برنامههای بلندپروازانه برای آیندهشان، زیر بار کارهای شستن و پختن در خانه رفتهاند.»
خانم جعفری افزود که «این ظلم بزرگ در حق دختران است. طالبان باید دست از بازی با سرنوشت دختران ما بردارند. فقط بحث دانشآموزان دختر نیست، با این رویه، فردای یک جامعه نابود میشود.»
خانم جعفری میگوید «وقتی به مکتب میروم و میبینم ساختمان ویژهی دختران خالی و ساکت است، غمگین و دلگرفته میشوم، انگار شور و هیجان خاصی که در مکتب وجود داشت در غیاب دختران از بین رفته است.»
به باور این آموزگاران وقتی دختران میبینند که براداران شان برای آموزش و کار در هر عرصهای آزاد است اما دختران باید در عصر گذشته زندگی کنند، این تبعیض جنسیتی آشکار بر آنها گران تمام میشود. چون همانگونه که در سطح کلان مردم علیه این ستم طالبان به پا نخاستند، در سطح کوچک نیز خانوادهها از دختران شان حمایت نمیکنند.
معصومه جعفری گفت: «سه دختر کاکایم که دانشآموز صنفهای هفتم، نهم و یازدهم بودند اکنون پشت دار قالی نشسته و مسئول تأمین خرج و خوراک خانواده شدهاند.»
اما تنها سوق دادن دختران به کارهای شاقه نیست، بلکه ازدواج اجباری و زودهنگام نیز آیندهی دختران را تهدید میکند.
کریمه رستگار میگوید: «یکی از دانشآموزانم که فقط 15 ساله بود، روزی پیشم آمد که پدرش قصد دارد او را به زور به شوهر بدهد. ارچند پیش پدرش اصرار کردم، اما قبول نکرد و چند روز قبل او را به صورت قاچاقی از مسیر نیمروز به ایران بردند تا به شوهر آیندهاش برسانند.»
این آموزگاران میگویند هرازگاهی دانشآموزان شان به مکتب مراجعه میکنند و از زندگی ذلتبار خانهنشینی شکایت دارند، اما «کاری از دست هیچ کدام پوره نیست و فقط دو طرف اشک میریزیم.»
همین سردرگمی و ناامیدی باعث شده که آموزگاران انگیزهشان را نیز از دست دهند. خانم کریمی گفت: «وقتی میبینم از چهار تایم مکتب ما دو تایم دختران خالی است، دیگر هیچ انگیزهای نمانده که ادامه دهیم.»
این آموزگاران میگویند تنها راه تأمین حق آموزش زنان، مبارزه علیه سیاست زنستیزی است.
به نظر آنان محدودیتهای طالبان و بیتفاوتی جامعه هردو زنستیزی سیاسی و فرهنگی را افاده میکند. راه غلبه بر این وضعیت همدستی جهان و مردم افغانستان با دانشآموزان و دانشجویانی است که امروز زنگ مکتب نواخته شده ولی آنها حق ندارند به مکتب بروند.
این آموزگاران تأکید دارند که جهان به جای سرمایهگذاری روی طرحها و پروژههایی که زنان را به مهارتهای خیاطی و زنبورداری سوق میدهد، برای باز شدن مکاتب و دانشگاهها به روی دختران تلاش کند. مردم نیز به جای ابراز تأسف و مجبور کردن دختران شان به ازدواج و کارهای شاقه، در کنار آنها بایستند.