نویسنده: ندیم صداقت
«نهاد تحقیقات صلح اسلو اعلام کرد که محبوبه سراج به فهرست نهایی نامزدان جایزۀ صلح نوبل راه یافته است.»
این خبر سیلی محکمی بر صورتِ هزارانهزار زن و مردِ مبارزیست که در دوسالونیم حاکمیت دوبارۀ رژیم تروریستی طالبان بر افغانستان متحمل دردِ زندان، شکنجه و تبعید شدند به این امید که جامعۀ جهانی و نهادهای بینالمللی بالاخره صدای آنها را میشنوند و برای تغییر اوضاع به نفعِ ارزشهای حقوق بشری در افغانستان آنها را یاری میرسانند. اما گویا بهراستی گردانندهگانِ سیاست جهانی تصمیم خود را برای پذیرش طالبان در نظام بینالملل گرفتهاند و برای این کار نهادها و محافل جهانی را نیز به خدمت طلبیدهاند.
راهیابی خانم سراج، این چهرۀ شاخصِ سفیدنمایی طالبان با انگیزههای تباری، به فهرست نهایی نامزدان دریافت جایزۀ صلح نوبل، یکی از نشانههای روشنِ این رویکرد است.
جایزۀ صلح نوبل اما یک جایزۀ معتبر جهانیست که میباید به کسانی اهدا شود که در جهان پُر از رنج و محنت ما، بیشترین و بهترین ابتکارها و فداکاریها را در مسیر تحقق آزادی و برابری میان انسانها ـ اعم از زن و مرد ـ و در نتیجه شکلگیری صلحِ راستین در جهان صورت داده باشند. به عبارت دیگر، این جایزه مستحقِ اشخاص و افرادیست که نه تنها دانش و معرفت کافی نسبت به مفاهیم آزادی، برابری و صلح راستین دارند، بل در این راه حاضر به قربانی شدن نیز هستند. اما محبوبه سراج کیست، از چه دانشی برخوردار است و چه فداکاریهایی در راه آزادی و صلح دستکم در افغانستان صورت داده که به فهرست نهایی نامزدان دریافت این جایزه راه یافته است؟
خانم سراج، یک اشرافزادۀ متعلق به قبیلۀ محمدزایی و از نواسههای امیر عبدالرحمان خان، پادشاه سنگدل و آهنین افغانستان، است. مسلماً در نگاه نخست نباید شجرۀ خانوادهگیاش را معیاری در مغایرت با نامزدی او در این جایزه بدانیم، اما مشکل اینجاست که وقتی به دنبال پاسخِ این پرسش میرویم که او چه بضاعتی در فهم آزادی و صلح داشته و از چه کارنامهیی در فعالیتهای حقوق بشری برخوردار بوده، میبینیم که تمام حیات اجتماعی ـ سیاسیِ او و طرز اندیشه و رفتارش، تحت شعاعِ این نسبت خاندانی بوده است.
خانم سراج در یک خانوادۀ سلطنتی در سایۀ ناسیونالیسم و شوونیسمِ سرکوبگرِ افغانی متولد و بزرگ میشود و بعدها پس از کودتای 7 ثور و تحول در نظام سیاسی همراه با شوهرش صرفاً بهدلیل نسب خانوادهگیاش از سوی کودتاچیانِ تازه به حکومت رسیده زندانی میگردد و پس از آزادی نیز به امریکا مهاجر و در آن بیش از دو دهه ساکن میماند. او با بازگشت به افغانستان در سال 2003 به جمعِ چهرههای پروژهبگیرِ بازگشته از غرب میپیوندد که بیهیچ تلاشی تمام دریچهها و دروازهها به رویشان باز است. او با پولهای بادآوردۀ آن دوران طلایی شبکه و سازمان بهراه میاندازد، در رسانهها ظاهر میشود و با لهجۀ کابلی و دانش اندک و افغانیتِ به میراث مانده، به نمایندهگی از زنان افغانستان صحبت میکند. اما در این دورۀ طولانی، او همانند بسیاری دیگر از همگنانش، دستاوردی جز حیفومیلِ فرصتها و ثروتها زیر نام «زنان افغانستان» ندارد.
از اینها تأسفبارتر، کارنامۀ او پس از بازگشت دوبارۀ طالبان به قدرت است که او افغانیتِ خود را به اسلامیت طالبانی پیوند میزند و در امنیتِ کامل به دیدار مقامات طالبان میرود، مقاومت زنان و مردان علیه این گروه را در داخل افغانستان کاملاً انکار میکند و در خارج نیز برای تعاملِ جهان با طالبان لابی کرده و در نشستها و محافل گوناگون، بیاعتنا به سرنوشت زنان افغانستان، کمر به سفیدنمایی رژیم آپارتاید جنسیتی طالبان میبندد. اکنون که زنی با این مختصات در فهرست نهایی نامزدان دریافت جایزۀ صلح نوبل قرار میگیرد، چه تفسیری جز این میتوان داشت که گردانندهگان سیاست جهانی، نهاد و کمیتۀ صلح نوبل را به کامِ افغانیت و اسلامیتی لغزاندهاند که دستکم صدسال است آزادی و صلح را در افغانستان بلعیده است؟!
افغانیت و اسلامیت، نقطۀ سازش ناسیونالیسمِ افغانی با بنیادگرایی طالبانیست؛ ناسیونالیسمی که با ظاهر مترقی همیشه به دنبال محو و سرکوب هویتهای قومی به نفعِ قوم حاکم بوده و بنیادگرایییی که علاوه بر عصبیت قومی، مروجِ ارتجاع و افراطیتِ مذهبی در اشکالی هچون حذف زنان از عرصۀ عمومی با منعِ کار و تحصیل آنان بوده است. خانم محبوبه سراج، نماد بارز این سازشِ متناقضنما و زهرخندی برای جایزۀ صلح نوبل با اهداف ترقیخواهانه برای بشر است.
اینکه جایزۀ صلح نوبل در نهایت به چه کسی تعلق خواهد گرفت، معلوم نیست؛ اما همین بازی و نمایشی که صحنهگردانانِ سیاست جهانی با این جایزه بهراه انداختهاند، این پیام را به زنان مبارزِ افغانستان که همه بهنحوی در زندان یا تبعید بهسر میبرند، مخابره میکند که اولاً جهان در قبال افغانستان بازی مبهم و رنگارنگ دارد؛ ثانیاً مبارزۀ سازشناپذیرِ زنان برای رسیدن به آزادی و برابری علیه طالبان، تاهنوز با خواستِ محافل بینالمللی مطابقت نیافته؛ ثالثاً چهرههای ویترینیِ زنان سازشپذیر با طالبان قرار است در سایۀ حمایتهای بیرونی به تضعیف ظرفیتهای مبارزاتی زنان افغانستان اقدام کنند؛ رابعاً نظر به سه نکتۀ پیشین، زنان افغانستان میباید با تدوین استراتژی مبارزاتی، صفوفِ خود را مستحکمتر از قبل کرده و ضمن درخواست حمایت از تمام جهان، از اینپس به هیچ شخصیت، نهاد یا کشوری اعتماد کامل نداشته باشند.