تداوم جنگ و قربانیهای بجا مانده از آن روزگاری دشواری را رقم زده است. متأسفانه در روزها و هفتههای پسین جنگ و حملههای مرگبار گروههای درگیر جنگ شدت گرفته است. تشدید جنگها در هر گوشه و کنار کشور کشته و زخمیهای زیادی بجا مانده است و میماند. شهروندان ملکی و افراد بیطرف به ویژه زنان و کودکان از آسیبپذیرترین قشر جامعه در جنگهای کنونی استند.
در هفتههای اخیر کودکان و نوجوانان که با هزارها امید و آرزو در مکتبها و کورسهای آموزشی برای فردای نا روشن که از دریچهی زندگی در جغرافیای به نام افغانستان رقم میخورد به سوی آینده نگاه میکنند، نیز مورد حملات مرگبار قرار گرفتهاند و تلفات جانکاه را متحمل شدهاند. حمله بر مرکز آموزشی کوثر دانش خونبارترین و غیر تصورترین جنایت بشری بود که شاهد آن بودیم. همزمان در کندز کودکانی که در یک مدرسه مصروف آموزش بودند در پی یک حملهی هوایی تلفات زیادی را متحمل شدند. دهها و صدها کودک دیگر نیز وجود دارند که از اثر جنگهای بیمعنا و کور گروههای درگیر معلول شدهاند. بار زندگی در این جغرافیا برای آنان صدبرابر سنگین و طاقتفرسا است.
روزگاری عجیبیست. زن، کودک، شهروندان ملکی و بیطرفترین انسانهای این سرزمین روزانه دهها و صدها قربانی میدهند. زخمی و معلول میشوند. اکثریت مطلق قربانیان حتا نمیدانند که به چه دلیلی با این سرنوشت شوم و نکبتبار روبهرو شدهاند. گناه آنان چیست؟
در برنامهی گرامیداشت از زادروز پیامبر اسلامی که از سوی ارگ ریاست جمهوری برگزار شده بود کودکان معلول در حضور رییس جمهور، معاونان ریاست جمهوری و دهها مقام بلندپایه حکومت با اشک خشک شده در جشمانشان درد معلولیت را همراه با بغل ورم کرده در گلو بیان کردند و گفتند که جنگ را بس کنند. درد از دست دادن پدر، مادر، برادر، خواهر و معلولیت، درد تحملناپذیر و جانفرساست. تحمل این درد دشوار و کشنده است.
صدای کودکان وقت در تالار آن محفل میپیچید اشک مقامهای حکومتی سرازیر میشد. این اشکها بیانکر دو جنبه است. یا حکومتیان توان مدیریت وضعیت را ندارند و نمیتوانند جلوی این همه جنگ و جنایت را بگیرند یا اشک تمساح میریزند. روزانه دهها انسان در این جغرافیا به خاک و خون میافتد و دهها خانواده به تیرهروزی تمام دچار و زنان و کودکانی زیادی کشته و معلوم میشوند که با سرنوشت ناپیدا و تاریک در میدان ترسناک زندگی در این جغرافیا رها میشوند.
از طرف دیگر در پی افزایش جنگها صدها و هزارها خانواده از خانه و کاشانهی شان بیخانه و کاشانه شده، آواره میشوند. غم از دست دادن عزیزان، در معلولیت، درد آوارگی در شرایط که فقر و بیکاری نیز دامنگیر شهروندان این کشور است با ورود فصل سرما چند برابر میشود. تصور این همه دشواری و چالش هم غیر تحمل است.
اشک تمساح ریختن حکومتیان درد را درمان نمیکند. باید حکومتیان چارهی بسنجند با صداقت و ارادهی قاطع برای پایان بخشیدن به این دردها و غمهای کشنده اقدام کنند.