در دو سال گذشته، مقاومت و اعتراض خودجوشِ زنان افغانستان در مقابل طالبان، از راهاندازی تجمعات خیابانی و دیوارنویسی تا تحصن و صدور بیانیه، فصل جدیدی را در جنبشهای زنانۀ کشور رقم زد. در اینمیان اما ماههای اگست و سپتمبر سال جاری میلادی، شاید یک نقطۀ عطف در تاریخ مبارزات زنان افغانستان شمرده شود. این دو ماه اخیر، با اعتصاب و اعتراض شماری از فعالانِ زن در آلمان کلیـد خورد و هر روز با پیوست و همدلی تجمعات و جنبشهای اعتراضی بانوان در سایر نقاط جهان، رنگ و ابعاد تازهیی به خود گرفت. چنانکه اکنون اعتصاب و تحصن در شهر کلن آلمان به پایان رسیده و ما در نیمۀ ماه سپتمبر قرار گرفتهایم، اما این اعتماد و اطمینان وجود دارد که اعتراضات زنان افغانستان برای اعادۀ حقوق بشریشان متوقف نشده و صرفاً نظر به زمینهها و شرایط، فُرم و ظاهر آن تغییر کرده و میکند.
تا این جای کار، جای بسی خُرسندیست که اعتراضات دو ماه اخیر، موجی از بیـداری و اعتراض را به تمام زنان افغانستانی ساکن در شهرهای اروپایی و آسیایی، از جمله در شهرهای مختلف افغانستان، مخابره کرد و ما در قالب تجمعات و اعلامیههای گوناگون، شور و حساسیت زنانِ هموطنمان را نسبت به «آپارتاید جنسیتی» و «نقض حقوق بشری زنان» شاهد بودیم.
اما آنچه در این نوشتار کوتاه میتواند محلِ بحث باشد، مدیریت راهبردی اعتراضها و توحید انرژی آن به سوی اهداف سرنوشتساز است. چرا که ناظرانِ مطلع از تاریخ اعتراضات و انقلابات و سرنوشت آنها در جهان معاصر، بهخوبی متوجه خطرات و چالشهای فرا راه هستند. و این درحالیست که اعتراضات زنان افغانستان در دورۀ جدید حکمفرمایی طالبان، تازه هستهگذاری شده و سفرهای درازی تا رسیدن به مقصد در پیش دارد.
اگر بحثهای عالی نظری و جزییات نازل را کنار بگذاریم، به زبانی ساده نخستین موضوعی که میتواند در سرنوشت اعتراضات مفید یا مضر واقع شود، مقولۀ «رهبری» و طرز تلقی زنان فعال از آن است. در تلقی سنتی، رهبری و رهبریت همیشه به یک «فرد» یا «شخص» ارجاع داده میشود که او مرجع تمامِ تصمیمات و اختیارات است و سرنوشت مبارزه به دستانِ او گره خورده و از همین زاویه، امتیاز قهرمانی داستان مبارزات نیز به او تعلق میگیرد. مشکلِ این طرز تلقی در زمینه و زمانۀ ما (قرن بیستویکم و انقلاب چهارم صنعتی) در پتانسیلِ رقابتیِ ویرانگرش علیه پایههای یک جنبش اعتراضی در همان لحظاتیست که بهظاهر اوج گرفته و میخواهد سرنوشتی نو برای جامعه رقم بزند.
اگر در روند جنبشهای اعتراضی زنان افغانستان و یا مخیلۀ چهرههای فعال آنان، این طرز دید و تلقی حاکم باشد، باید هرچه زودتر جای آن با یک «تلقی مدرن از رهبری و رهبریت» تعویض شود و در نتیجه، مبارزات زنان در مسیری صحیح و سالم به حرکت ادامه دهد. رهبری در تلقی مدرن، به یک فرد و شخص نه، بل به سیستم و سازمان مبارزاتییی برمیگردد که میتواند میان چهرهها و شخصیتهای فراوان در قالب یک ساختار هدفمند ارتباطی معنادار با کمترین میزان اصطکاک برقرار سازد.
در روزهای گذشته، زنان معترض و مردانِ آگاهی که همرزمِ یکدیگر در اعتراضات اخیر بودند، موفقیتهای قابل تقدیری بهدست آوردهاند. اینکه صدای اعتراض را علیه رژیم آپارتاید جنسیتی طالبان به گوش محافل بینالمللی رساندند و آنها را وادار به واکنش و دستکم «خروج از حالت بیاعتنایی» کردند؛ اما در قابی بزرگ، این نوع دستاوردها خیلی شکنندهاند اگر روند اعتراضات در رهبری سنتی پُر از اصطکاک و رقابت درونی تحلیل برود. اکنون که اعتراضات زنان در بزنگاهِ آغاز قرار دارد، بهترین فرصت برای بسیج نیروها و فکر کردن روی موضوع رهبری ساختارمندِ مبارزات و پیشبرد آن فارغ از چهرهها و عقدههاست. اما فردای بعید شاید مجالی جز ریزش نباشد!